دانلود و خرید کتاب صوتی اتاق شماره ۶
معرفی کتاب صوتی اتاق شماره ۶
کتاب صوتی اتاق شماره ۶ نوشتهٔ آنتوان چخوف و ترجمهٔ آبتین گلکار و با صدای تایماز رضوانی است و رادیو گوشه آن را منتشر کرده است. ۵ بیمار روحی در اتاق شماره ۶ تیمارستانی کنارهم قرار گرفتهاند و هرکدام داستان زندگی خودشان را دارند.
درباره کتاب صوتی اتاق شماره ۶
داستان کتاب صوتی اتاق شماره ۶ در محیط یک تیمارستان اتفاق میافتد که وضعیت خوبی ندارد. در اتاق شماره ۶ پنج بیمار روانی حضور دارند. نفر اول مرد قدبلندی است که دائم به یک نقطه خیره میماند و سر میجنباند، یا وارد هیچ گفتوگویی نمیشود، کوچکترین سخنی نمیگوید و کاملا به شکل ماشینوار هرزمان که به او غذا بدهند، غذایش را میخورد.
نفر دوم پیرمرد کوچک اندامی است به نام مایسیکا که همیشه زیر لب آواز میخواند و از یک پنجره به سمت پنجرهای دیگر میدود و نوعی خوشحالی بچگانه دائما با اوست. مایسیکا از زمانی که کارگاه کلاهدوزیاش در آتش سوخته، راهش به اینجا کشیده شده است.
نفر سوم ایوان است، تمام داستان روی او متمرکز شده است.
نفر چهارمِ این اتاق دهقانی است بسیار شلخته، مدتهاست که به طور کلی توانایی فکر و احساسش را از دست داده، پرستاری که مسئول جمع و جور کردن اوست او را به باد کتک میگیرد، اما او نه تکان میخورد و نه حتی برای لحظهای، حالت چهره خشکش تغییر میکند.
آخرین ساکن اتاق شماره ۶ مرد لاغری است که بسیار آرام است، او همیشه زیر بالشش و همینطور در مشتش چیزی را قایم میکند و به کسی نشان نمیدهد، مثل رازی بزرگ که باید آن را همیشه در سینه نگه دارد.
پزشکی به نام آندری یفیمیچ مسئول رسیدگی به آنهاست. از خلال گفتوگوهایی که بین بیماران و دکترشان و دیگر شخصیتهای تیمارستان برقرار میشود و همچنین توصیفاتی که چخوف از حالات روانی این ۵ نفر ارائه میدهد، با حال و هوای بیماران روانی در آن سالهای روسیه و رنجهایی که در آن دوره متحمل میشدند بیشتر آشنا میشویم. در حقیقت، چخوف قصد داشته با نوشتن این داستان نقدی به فضای سیاسی آن دورهٔ روسیهٔ تزاری (نیمهٔ دوم قرن نوزدهم میلادی) وارد کند و چون خودش پزشک بوده نشان دهد که این بیماران چه مشکلاتی دارند و علم پزشکی در چه زمینههایی پیشرفت کرده و در چه حوزههایی نقص دارد.
این کتاب، داستان بیماری به نام ایوان دمیتریچ گروموف است. او قبلاً مأمور دادگاه بوده و الان این توهم را دارد که بدون اینکه گناهی مرتکب شده باشد دنبالش هستند و قصد دستگیریاش را دارند. داستان با ورود یک پزشک جدید به تیمارستان شکل تازهای به خود میگیرد، او متوجه میشود خود پزشک نیز ممکن است سلامت روانیاش را از دست بدهد.
بسیاری از منتقدان اتاق شماره ۶ را دقیقاً به خاطر موضوعی که دارد، بهترین و چالشیترین داستان چخوف لقب دادهاند که از زمانهٔ خود بسیار جلوتر است.
شنیدن کتاب صوتی اتاق شماره ۶ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
شنیدن این کتاب را به شیفتگان ادبیات جهان، بهویژه ادبیات روسیه پیشنهاد میکنیم.
درباره آنتوان چخوف
آنتوان چخوف سال ۱۸۶۰ در شهر تاگانروگ در جنوب روسیه به دنیا آمد. پدر چخوف شیفتهٔ موسیقی بود و همین شیفتگی او را از دادوستد بازداشت و به ورشکستگی کشاند. او در سال ۱۸۷۶ از ترس طلبکارانش بههمراه خانواده به مسکو رفت. آنتوان تنها در تاگانروگ باقی ماند تا تحصیلات دبیرستانیاش را به پایان ببرد.
چخوف در نیمهٔ سال ۱۸۸۰ تحصیلات دانشگاهی خود را در رشتهٔ پزشکی در دانشگاه مسکو آغاز کرد. در همین سال نخستین مطلب او چاپ شد. برای همین این سال را مبدأ تاریخ نویسندگی چخوف برمیشمرند. چخوف بعد از پایان تحصیلاتش در رشتهٔ پزشکی بهطور حرفهای به داستاننویسی و نمایشنامهنویسی روی آورد. او در ۱۸۸۵ همکاری خود را با روزنامهٔ پترزبورگ آغاز کرد. در سپتامبر قرار بود نمایشنامهٔ او به نام «در جادهٔ بزرگ» به روی صحنه برود که کمیتهٔ سانسور از اجرای آن جلوگیری کرد. مجموعه داستانهای «گلباقالی» اثر او در ژانویهٔ سال بعد منتشر شد. در فوریهٔ همین سال (۱۸۸۶) با «آ. سووُربن» سردبیر روزنامهٔ عصر جدید آشنا شد و داستانهای «مراسم تدفین»، «دشمن» و… در این روزنامه با نام اصلی چخوف منتشر شد. بیماری سل او شدت گرفت. او در آوریل ۱۸۸۷ به تاگانروگ و کوههای مقدس رفت و در تابستان در باپکینا اقامت گزید. در اوت همین سال مجموعهٔ «در گرگومیش» منتشر شد و در اکتبر نمایشنامهٔ بلندی با نام «ایوانف» در تئاتر مسکو به روی صحنه رفت که استقبال خوبی از آن نشد.
چخوف در ۱۶ ژوئن ۱۹۰۴ بههمراه همسرش «اولگا کنیپر» برای معالجه به آلمان و استراحتگاه بادنوایلر رفت. در این استراحتگاه حال او بهتر میشود، اما این بهبودی زیاد طول نمیکشد و روزبهروز حال او وخیمتر میشود. او در ۴۴سالگی، یک سال پیش از انقلاب اول روسیه، از دنیا رفت. تشییعجنازهٔ او در مسکو با حضور جمعیتی بسیار تبدیل به رویدادی ملی شد.
بخشی از کتاب صوتی اتاق شماره ۶
«در یک صبح پاییزی ایوان دمیتریچ یقهٔ پالتویش را بالا زد و در حالی که به زحمت در گل و لای گام برمیداشت، از کوچهها و حیاطخلوتهایی گذشت تا به سراغ پیشهوری برود و جریمهٔ برگهٔ اجراییه را وصول کند. مثل همهٔ صبحهای دیگر دل و دماغ نداشت. در یکی از کوچههای به دو زندانی غل و زنجیر شده برخورد که چهار نگهبان تفنگ به دست مراقبشان بودند. ایوان دمیتریچ پیش از آن هم خیلی وقتها به زندانیها برخورده بود و همیشه احساس ناراحتی و همدردی نسبت به آنها در وجودش بیدار میشد ولی حالا این برخورد تأثیر خاصی و غیرمعمولی بر او گذاشت. معلوم نیست به چه علت ناگهان به نظرش رسید که او را هم ممکن است غل و زنجیر کنند و به همین شکل در میان گل و شل به زندان ببرند. پس از مدتی که داشت از نزد پیشهور به خانه برمیگشت، نزدیک ادارهٔ پست به پلیس آشنایی برخورد که با او خش و بش کرد و چند قدمی هم در خیابان همراهیاش کرد. معلوم نیست چرا این مسئله به نظر گروموف مشکوک آمد.»
زمان
۳ ساعت و ۹ دقیقه
حجم
۴۳۳٫۱ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۳ ساعت و ۹ دقیقه
حجم
۴۳۳٫۱ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
به عنوان راننده اسنپ، دست عزیزانی راکه کتاب صوتی منتشر می کندد را به گرمی می فشارم، زنده و پاینده و سرافراز باشید.
در این کتاب هم مثل جنایت و مکافات داستایوفسکی اشاره میشه به دستهبندی انسانها. انسانهایی که مهم هستند و نیستند. همچنین به خوبی میاد شخصیتها رو از لحاظ پیچیدگی روانشون بررسی میکنه و درگیریهای ذهنی اونا رو به ما نشون
اگر کسی بپرسه این کتاب رو چرا باید خوند و درمورد چیه بهش میگم: 《تا به حال شده که در میان دیوانگان گرفتار شوید اما این خودتان باشید که برچسب دیوانه بودن بخورید؟ تازه ماجرا به اینجا ختم نمی شود، موقعی که
یکم اسم ها گیج کننده ست، پیشنهاد میکنم، همون اول اسم هارو یاد بگیرین و یا بنویسید برا خودتون شخصیت هارو ،
بسیار عالی بود
کتاب پر از مضامین تامل برانگیز و جالب است چخوف با هوشمندی، بسیاری از مشغله های ذهنی روشنفکران را مطرح کرده و داستان مثل اغلب کارهای بزرگان روس تراژیک و ساده اما عمیق است. اجرا و خوانش کتاب صوتی هم
درود. موضوع جالبی داشت. البته ناگفت نماند که صدای بسیار زیبای جناب اقای تایماز رضوانی. واقعان این کتاب رو شنیدنی کرده. جناب استاد تایماز رضوانی. واقعان یکی از استورهای. صدا و گویندگی. هستن. واقعان خسته نباشید
داستان عالی، ترجمه عالی، خوانش عالی
داستان جالبی بود.شهری با مردمان احمق که عقلا را به جرم دانایی دیوانه جلوه داده و زندانی میکردند. کنش اندک و مکالمه فراوان بود.درجریان مکالمات عقاید فلسفی گوناگونی مطرح میشد.جهان پس از مرگ، عقوبت گناه و پاداش ثواب به چالش
عالیه ، چخوف هم جز نویسندگانی که نیاز به تعریف اضافه نداره، چخوف و داستایوسکی چه خوب شخصیت شیطانی آدمیزاد رو روایت می کنند