
کتاب اولین روز از بقیه زندگی من
معرفی کتاب اولین روز از بقیه زندگی من
کتاب اولین روز از بقیه زندگی من است نوشتهی ویرژینی گریمالدی و با ترجمهی شبنم سنگاری، روایتی داستانی از زندگی سه زن در آستانهی تغییرات بزرگ است. این اثر توسط بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه بهصورت الکترونیکی منتشر شده است. داستان حول محور ماری، زنی میانسال که پس از سالها زندگی مشترک تصمیم به ترک همسرش میگیرد، شکل میگیرد و با ورود به یک سفر دریایی ویژه برای افراد تنها، با دو زن دیگر به نامهای آن و کامی آشنا میشود. هرکدام از این زنان با گذشته، دغدغهها و بحرانهای شخصی خود دستوپنجه نرم میکنند و در جریان سفر، فرصتی برای بازنگری در زندگی و یافتن معنای جدیدی از خوشبختی پیدا میکنند. این کتاب در دستهی رمانهای معاصر قرار میگیرد و با نگاهی انسانی و واقعگرایانه، به موضوعاتی چون جدایی، هویت فردی، دوستی و بازسازی زندگی پس از بحران میپردازد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب اولین روز از بقیه زندگی من
اولین روز از بقیه زندگی من است نوشتهی ویرژینی گریمالدی، داستانی معاصر و زنانه است که با محوریت سه شخصیت اصلی روایت میشود. ماری، زنی حدود چهل ساله، پس از سالها زندگی مشترک و رسیدن به نقطهای از خستگی و بیمعنایی، تصمیم میگیرد همسرش را ترک کند و به سفری دریایی برود که مخصوص افراد تنهاست. در این سفر، او با آن، زنی شصتودو ساله که پس از جدایی از همسرش دچار بحران شده، و کامی، دختری جوان و پرانرژی که به دنبال تجربههای تازه و فرار از گذشتهی خود است، آشنا میشود. ساختار کتاب بر پایهی روایت متناوب زندگی این سه زن و تعاملات آنها در طول سفر شکل گرفته است. نویسنده با زبانی صمیمی و جزئینگر، دغدغههای زنان در سنین و موقعیتهای مختلف را به تصویر کشیده و از خلال ماجراهای سفر، به بازتعریف دوستی، استقلال و معنای خوشبختی میپردازد. کتاب با نگاهی واقعگرایانه، فرازونشیبهای عاطفی، بحرانهای هویتی و تلاش برای بازسازی زندگی را در بستری از طنز و امید روایت کرده است.
خلاصه داستان اولین روز از بقیه زندگی من
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان با ماری آغاز میشود؛ زنی که در آستانهی چهل سالگی، پس از سالها زندگی یکنواخت و بیروح با همسرش رودولف، تصمیم میگیرد او را ترک کند. او در روز تولد همسرش، با یک نامهی کوتاه خانه را ترک میکند و راهی سفری دریایی میشود که مخصوص افراد تنهاست. در این سفر، ماری با آن، زنی شصتودو ساله که پس از جدایی از همسرش دومینیک دچار بحران شده، و کامی، دختری جوان و پرانرژی که با چالشهای اعتمادبهنفس و گذشتهی خود دستوپنجه نرم میکند، آشنا میشود. هرکدام از این سه زن با مسائل شخصی و بحرانهای عاطفی خود روبهرو هستند: ماری به دنبال بازپسگیری کنترل زندگی و کشف هویت مستقل خود است؛ آن در تلاش برای کنار آمدن با جدایی و بازسازی رابطهی از دسترفته؛ و کامی با گذشتهی چاقی و مشکلات شغلی و عاطفیاش مواجه است. در طول سفر، این سه زن با هم دوست میشوند، تجربیات تازهای کسب میکنند، با ترسها و امیدهایشان روبهرو میشوند و به تدریج یاد میگیرند که چگونه میتوانند زندگی جدیدی را برای خود بسازند. روایت کتاب با طنز، احساسات و جزئیات زندگی روزمرهی زنان، تصویری ملموس از تغییر، رهایی و قدرت دوستی ارائه میدهد.
چرا باید کتاب اولین روز از بقیه زندگی من را بخوانیم؟
این کتاب با روایتی چندلایه و شخصیتپردازی دقیق، به موضوعات مهمی چون بحرانهای میانسالی، جدایی، بازسازی هویت و قدرت دوستی میپردازد. نویسنده با پرداختن به جزئیات زندگی سه زن در سنین و موقعیتهای متفاوت، تصویری واقعی و انسانی از چالشهای زنان در مواجهه با تغییرات بزرگ ارائه داده است. فضای سفر دریایی و تعاملات میان شخصیتها، بستری برای طرح دغدغههای فردی و اجتماعی فراهم کرده و امکان همذاتپنداری با شخصیتها را افزایش داده است. همچنین، ترکیب طنز و امید در روایت، کتاب را از فضای تلخ و ناامیدکننده دور کرده و آن را به اثری دلنشین و تأملبرانگیز تبدیل کرده است. مطالعهی این کتاب فرصتی برای بازنگری در انتخابها، روابط و معنای خوشبختی فراهم میکند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به کسانی پیشنهاد میشود که با دغدغههایی مانند بحرانهای عاطفی، جدایی، بازسازی زندگی پس از شکست، یا جستوجوی هویت فردی روبهرو هستند. همچنین برای علاقهمندان به رمانهای معاصر با محوریت زنان و روابط انسانی، و کسانی که به دنبال داستانهایی درباره دوستی و تغییر هستند، مناسب است.
بخشی از کتاب اولین روز از بقیه زندگی من
«ماری درحالیکه سرش را به پنجرهٔ هواپیما تکیه داده بود به باند پرواز که تندتر و تندتر از برابر چشمانش میگذشت چشم دوخت. هواپیما تن به آسمان سایید. همهچیز شروع شد. خودش تنها بود. این خود او بود که افسار زندگیاش را در دست گرفته بود. چقدر هیجانانگیز بود! ـ کمکام کنید، دارم میمیرم. روی صندلی کنارش، زنی حدوداً شصت ساله ناخنهایش را در ران ماری فرو کرد. ـ خانم، حالتون خوبه؟ ـ نه، هیچ خوب نیستم. میخوام پیاده شم. ـ آه... فکر کنم، یککم پیچیده شد. چتر نجات دارید؟ ـ حال خنده ندارم. ماری جواب داد: «ببخشید، فقط سعی میکنم آرومتون کنم. اگه بخواهید، من داروی ضداضطراب دارم. یکی بهتون بدم؟» همسایهاش گردنبند سنگ حکاکیشدهای را که از گردنش آویخته بود در دست لرزانش فشرد. ـ از ترس عوارضاش نخوردم، اما فکر کنم دیگه بدتر از این نمیتونه باشه... اشتباه حدس زده بود...
حجم
۲۴۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۴۴ صفحه
حجم
۲۴۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۴۴ صفحه