
کتاب به سوی بخشش
معرفی کتاب به سوی بخشش
کتاب به سوی بخشش نوشتهی ریچارد پل اوانز و با ترجمهی شیرین ولیزاده، روایتی داستانی از سفر درونی و بیرونی یک مرد به نام آلن کریستوفرسن است که پس از تجربهی فقدانهای بزرگ، تصمیم میگیرد مسیر زندگیاش را تغییر دهد. این رمان در دستهی ادبیات امروز قرار میگیرد و با نگاهی انسانی و عمیق به موضوعاتی چون سوگواری، بخشش، بازسازی خود و مواجهه با گذشته میپردازد. بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه آن را منتشر کرده است. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب به سوی بخشش
به سوی بخشش، رمانی از ریچارد پل اوانز است که با محوریت سفر آلن کریستوفرسن، به بازخوانی معنای بخشش و رهایی از گذشته میپردازد. داستان در قالب یادداشتهای روزانهی آلن روایت میشود و او را در سفری طولانی و پیاده از سیاتل تا فلوریدا دنبال میکند. این سفر نهتنها جغرافیایی، بلکه سفری درونی برای بازسازی روح و یافتن امید پس از فقدان همسر، خانه و شغل است. در طول مسیر، آلن با شخصیتهایی روبهرو میشود که هرکدام بخشی از زخمها و امیدهای خود را به او منتقل میکنند. ساختار کتاب بر پایهی روایت اولشخص و خاطرهنویسی استوار است و با جزئیات دقیق از مناظر، شهرها و آدمهایی که آلن ملاقات میکند، فضایی ملموس و زنده خلق شده است. محور اصلی داستان، مواجههی آلن با مادر همسر از دسترفتهاش، پاملا، است که گذشتهای پر از رنج و سوءتفاهم میان آنها وجود دارد. کتاب با نگاهی واقعگرایانه و بدون قضاوت، به پیچیدگیهای روابط انسانی، سوگواری، بخشش و تلاش برای معنا دادن به زندگی پس از بحران میپردازد.
خلاصه داستان به سوی بخشش
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان با یادداشتهای روزانهی آلن کریستوفرسن آغاز میشود؛ مردی که پس از مرگ همسرش مککِیل و از دست دادن شغل و خانه، در آستانهی فروپاشی قرار دارد. او بهجای تسلیمشدن، تصمیم میگیرد سفری پیاده از سیاتل به کیوست فلوریدا را آغاز کند تا شاید معنای تازهای برای زندگی بیابد. در مسیر، آلن با افراد مختلفی روبهرو میشود که هرکدام داستان و زخمی دارند؛ از مرد سالخوردهی لهستانی تا مادر جوانی که به او پناه میدهد. اما مهمترین مواجهه، با پاملا، مادر همسرش است؛ زنی که گذشتهای تلخ و رابطهای پرتنش با آلن و مککِیل داشته است. پاملا، با وجود بیماری و ضعف، آلن را در مسیرش دنبال میکند تا فرصتی برای گفتوگو و شاید آشتی بیابد. روایت، به تدریج لایههای پنهان زندگی پاملا را آشکار میکند: ازدواج زودهنگام، تجربهی خشونت و تحقیر، ناتوانی در مادر بودن و در نهایت ترک خانواده. این اعترافات، آلن را با چالش بخشش و درک عمیقتری از رنج دیگران روبهرو میکند. در کنار این خط اصلی، کتاب با توصیفهای دقیق از شهرها، جادهها و خاطرات گذشته، تصویری از سفر بیرونی و درونی آلن ارائه میدهد؛ سفری که هدفش نهتنها رسیدن به مقصد، بلکه یافتن معنای بخشش و رهایی از زخمهای کهنه است.
چرا باید کتاب به سوی بخشش را بخوانیم؟
به سوی بخشش با روایتی صمیمی و جزئینگر، تجربهی سوگواری، تنهایی و تلاش برای بازسازی خود را به تصویر کشیده است. این کتاب، نهتنها داستان یک سفر فیزیکی، بلکه سفری درونی برای مواجهه با گذشته و یافتن معنای بخشش است. روایت اولشخص و یادداشتگونه، امکان همدلی با شخصیتها را فراهم میکند و خواننده را به دل تجربههای انسانی و پیچیده میبرد. مواجههی آلن با شخصیتهایی که هرکدام زخمی دارند، فرصتی برای تأمل دربارهی روابط انسانی، قضاوت و ظرفیت بخشش فراهم میکند. همچنین، کتاب با پرداختن به جزئیات زندگی روزمره و مناظر جادهای، حس ملموسی از سفر و تغییر را منتقل کرده است.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به کسانی پیشنهاد میشود که با سوگواری، فقدان یا بحرانهای شخصی دستوپنجه نرم میکنند یا به دنبال درک عمیقتری از مفهوم بخشش و بازسازی خود هستند. همچنین برای علاقهمندان به رمانهای جادهای و روایتهای اولشخص دربارهی سفرهای درونی و بیرونی مناسب است.
بخشی از کتاب به سوی بخشش
«برای آن دسته از شما که تازه به سفر من ملحق شدهاید باید بگویم که مککِیل یار دوران کودکیام، همسرم، هنگام سوارکاری از اسب افتاد و از کمر به پایین فلج شد. چهار هفته بعد، او به دلیل عوارض حادثه از دنیا رفت. در آخرین روز زندگیاش که از او پرستاری میکردم، کایل کرِیگ، شریکم، سهم مرا دزدید و زندگی اقتصادیام از هم پاشید و به توقیف خانه و اتومبیلهایم انجامید. با از دست دادن همسر و کار و خانه و ماشین به این فکر افتادم که به زندگیام پایان دهم، اما در عوض، وسایلم را جمع کردم، با سیاتل خداحافظی کردم و به سمت دورترین نقطهای روی نقشه حرکت کردم که میشد پیمود: کِی وست، فلوریدا. فکر میکنم اگر میخواستم کاملاً با خودم صادق باشم (که تا این لحظه تصدیق میکنم نبودهام)، باید میپذیرفتم که در واقع به فلوریدا نمیرفتم. کِی وست هم بهاندازهٔ تمامی شهرهایی که در راه از آنها عبور کردم برایم بیگانه بود. پیاده به راه افتادم تا بفهمم بهخاطر چه چیز باید زندگی کنم. من دنبال امید بودم، امید به اینکه زندگی همچنان ادامه دارد و چشمانتظارِ توفیق برای پذیرش چیزهایی که باید بدون آنها زندگی میکردم. احتمالاً این در مورد همهٔ ما صدق میکند. مطمئنم در جستجوی چنین عنایتی تنها نیستم. کسان دیگری هم هستند که در سفرم آنها را ملاقات کردم، مانند آن مرد لهستانی سالخورده در میچل داکوتای جنوبی که مرا به خانهاش برد یا مادر جوانی که در سیدنی آیووا پیش او ماندم یا پیرمردی که هنگام پرسهزنی در گورستان هانیبال دیدمش که به دنبال همسرش میگشت و همچنین زنی که وقتی از هتلم در کاستر داکوتای جنوبی بیرون آمدم، ملاقاتش کردم. این داستان آنها نیز هست. بار دیگر به سفر من خوش آمدید!»
حجم
۱۹۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
حجم
۱۹۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه