کتاب دست نوشته های گمشده
معرفی کتاب دست نوشته های گمشده
کتاب الکترونیکی «دست نوشته های گمشده» نوشتهٔ فرانتس کافکا با ترجمهٔ بهمن یغمایی و ستاره یغمایی در نشر روشنگران و مطالعات زنان چاپ شده است. کتابی که اکنون ارائه میشود معرف قسمتهای انتخابی از جلد دوّم «ناخ گلاسن، شریفتن» با ترجمهٔ «مایکل هوفمن» است. این انتخاب قبل از هر چیز مدیون تلاش برای درک مطالبی است که در دسترس بوده است: متنها قویاً قابل درک و «قابل خواندن» است ـ و صرفاً حاوی خردهریزه های زبانی یا متغیرهای دیگر نبوده بلکه متنهایی است با ماهیت واقعی و این حس را در خواننده ایجاد میکند که وجود نظم و آرایش فوقالعاده آن، شکل ادبیاتی است که کافکا استاد بزرگ آن است.
ضمناً، این کتاب شامل حدود بیست صفحه متنی است که کافکای جوانتر بعداً در مجلد «قطعات رها شده» آورده است. و به این طریق، خواننده فقط به دستاوردهای کافکای بعدی محدود نمیشود بلکه در قطعات ادبی هر دوره گردش میکند.
درباره کتاب دست نوشته های گمشده
منتقدین، این مجموعه را مانند ثروتی بادآورده برای خواننده میدانند که حاوی گنجینهای از داستانهای ماهرانه و شگفتانگیز کافکا، از داستان چند جملهای، یک یا چند عبارتی، یک صفحهای و یا چند صفحهای است. داستانهایی که یا ناتماماند یا کامل، گرچه با کافکا هیچ چیز تمام نمیشود؛ زیرا نام کافکا اصولاً مترادف با داستانهای ناتمام است ولی حتی یک داستان کوتاه یک عبارتیِ او چه کامل چه ناتمام آنچنان تأثیرگذار است که پژواک آن مدتها در ذهن باقی میماند و این با وجود ابهام و کنایهآمیز بودن آن است. در عینحال جزئیاتی دارد که عادیبهنظر میرسد ولی بهطوراسرارامیزیتأثیرگذار و میخکوبکننده است برخی از داستانها یا قطعات ادبیِ این مجموعه که برای اولین بار به چاپ میرسد از آرشیوهایی استخراج شده که تاکنون پنهان بوده است. این مجموعهٔ بسیار دلپذیر شامل ۷۴ قطعهٔ بدون تیتر میباشد که به قول مایکل هوفمن کاری است کاملاً هنری و ادبی و باز هم به گفته او دلچسب است چون عجیب است و عجیب است چون دلچسب است.
کتاب دست نوشته های گمشده را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به آثار کافکا پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب دست نوشته های گمشده
یک قرص بزرگ نان روی میز است. پدر با یک کارد آمد تا آنرا دو نیم کند. امّا اگر چه کارد، بزرگ بود و تیز و نان نه خیلی نرم و نه خیلی سفت، کارد نتوانست آنرا ببّرد. ما بچهها با تعجب به پدر نگاه میکردیم. پدر گفت:
«چرا باید تعجب کنید؟ اگر در کاری موفق شدیم تعجبآورتر نیست تا اینکه در همان کار شکست بخوریم؟ بروید بخوابید، شاید بعداً این کار را بکنم» رفتیم خوابیدیم، امّا گهگاه در تمامی ساعات شب، یکی پس از دیگری بلند میشدیم و گردنمان را دراز میکردیم تا به پدر نگاه کنیم که آنجا ایستاده است، مرد بزرگی با کت بلند، که روی پای راستش محکم ایستاده بود، داشت تلاش میکرد تا کارد را در نان حرکت دهد. هنگامی که صبح زود بیدار شدیم پدر کارد را کناری میگذاشت. گفت: میبینید، هنوز کاری نتوانستهام بکنم. خیلی سفت است.» میخواستیم خودمان هم امتحان کنیم، پدر اجازه داد، امّا به سختی توانستیم کارد را که به علت تلاش پدر هنوز داغ بود برداریم، به نظرم این کار از توان ما خارج بود. پدر میخندید، گفت: «ولش کنید دیگر دارم میروم، دو مرتبه امشب تلاش میکنم. نمیگذارم یک تکه نان مرا مسخره کند. بالاخره در برابر بریدن مقاومت نخواهد کرد: البته مجاز به مقاومت است. بنابراین مقاومت میکند». امّا با این حرفی که پدر زد بنظرم نان چروکیده و خشک شد، مثل دهانِ یک شخصِ شدیداً سمج و اکنون در واقع تبدیل شده بود به یک قرص بسیار کوچک نان.
حجم
۳۸۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
حجم
۳۸۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
نظرات کاربران
از کتابهای داستان پرمحتوا و هدفمند بود