کتاب دفترچهها
معرفی کتاب دفترچهها
دفترچهها شامل دو دفتر از یادداشتهای نویسنده مشهور ، آلبر کامو است که در انتشارات مجید و با ترجمه پرویز شهدی منتشر شده است.این کتاب شش بخش در دو دفتر دارد که یادداشتهای کامو از سال ۱۹۳۵ تا سال ۱۹۵۱ را دربرمیگیرد. موضوعات این یادداشت ها پراکنده و گوناگونند و خط مشی خاصی ندارند که آنها را به هم پیوند بدهد. کامو در نظر نداشته کتاب یا جستاری منسجم و یکدست بنویسد. به احتمال هر وقت و در هر موقعیتی فرصت پیدا میکرده، آنچه را به ذهنش راه مییافته یادداشت میکرده است. موضوعها و جملهها گاه بسیار پیچیدهاند، فرازها گاه هیچ فعلی به دنبال ندارند و اگر هم داشته باشند، در معنیشان نهفته است.
خواندن دفترچهها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به شخصیت، اندیشه و آثار آلبر کامو را به خواندن دفترچهها دعوت میکنیم.
درباره آلبر کامو
آلبر کامو از روزنامهگاران و نویسندگان مشهور قرن بیستم و برنده نوبل ادبیات، در یکی از دهکدههای الجزایر در سال ۱۹۱۳ به دنیا آمد. از آنجا که پدر او در جنگ جهانی اول کشته شد، در خانوادهای بیبضاعت رشد کرد؛ اما به دلیل استعداد بینظیرش توانست با کمکهای یکی از آموزگارانش به دبیرستان وارد شود و ادامه تحصیل دهد. او در نوجوانی به ورزش فوتبال روی آورد و در این زمینه نیز موفق عمل کرد، اما درگیر شدن او با بیماری سل مانع از ادامهٔ فعالیت ورزشی او شد. کامو با ملحق شدن به گروه ادبی آفریقای شمالی به همنشینی با اهل قلم شهر الجزیره پرداخت و آثار متعدد و فاخری از خود بر جای گذاشت. در سال ۱۹۵۷ جایزهٔ نوبل ادبیات را برای نوشتن مقاله «اندیشههایی دربارهٔ گیوتین» علیه مجازات اعدام، دریافت کرد. در آثار او وجهٔ انسانگرایی و اگزیستانسیالیستی موج میزند. از آثار کامو میتوان به «طاعون»، «بیگانه» و «سقوط» اشاره کرد.
بخشی از کتاب دفترچهها
از این حیاطی که در آن سوی پنجره است، فقط دیوارهایش را میبینم. و چند شاخ و برگی که روشنایی رویش روان است. بالاتر باز هم شاخ و برگهایی هستند. بالاتر خورشید است. و از همهٔ این حالت شادمانهٔ هوای بیرون که آدم احساسش میکند، از همهٔ این شادیای که در سراسر جهان پخش شده، من فقط سایههای شاخ و برگها را میبینم که روی پردههای سفید درنوسانند. همچنین پنج پرتو خورشید را که با شکیبایی عطر علفهای خشکشده را همهجا میپراکنند. نسیمی میوزد و به سایههای روی پرده جان میبخشد. کافی است ابری خورشید را بپوشاند و بعد از رویش بگذرد تا سایهٔ زرد درخشانی روی این گلدان میموزا پدیدار شود. تنها همین روشنایی تازه پدیدار شده کافی است تا غرق در شادیای نامشخص و گیجکننده شوم.
در این غار زندانیام و در برابر سایهٔ جهان تنها ماندهام. بعدازظهر روزی از ماه ژانویه. اما سرما در ژرفای هوا باقی مانده. همهجا پرتوی از خورشید که همهچیز را با نوک ناخن میخراشد و همزمان جامهٔ لبخندی ابدی به همهچیز میپوشاند. من کی هستم و چه میتوانم بکنم، جز اینکه وارد بازی شاخ و برگها و روشنایی شوم. پرتوی از خورشید شوم که سیگارم در آن میسوزد و تبدیل به خاکستر میشود، ملایمت و احساس پرشور و پنهانیای شوم که پراکنده در هوا میتوان تنفسش کرد. اگر بکوشم به خودم دست یابم، کاملا در عمق این روشنایی است. اگر هم بکوشم این طعم دلپذیری را که راز جهان را فاش میکند، مزهمزه کنم، خودم هستم که در ژرفای جهان مییابمش.
حجم
۲۱۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه
حجم
۲۱۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه