کتاب حکیم
معرفی کتاب حکیم
کتاب حکیم نوشتهٔ نووا گوردون و ترجمهٔ طاهره صدیقیان است و روشنگران و مطالعات زنان آن را منتشر کرده است. این کتاب روایت سفر یک پزشک انگلیسی در قرن ۱۱ میلادی و شاگردی در محضر شیخالرئیس ابوعلی سینا است.
درباره کتاب حکیم
کتاب حکیم هرچند شاید داستانارهای تاریخی شمرده شود و نه یک اثر صرفاً تاریخی و قابل استناد، اما آنچنان با دقت به شرح جزئیات زندگی مردم ایران در یک دورهٔ درخشان از حیات کشور ما پرداخته و با آن که نویسنده و قهرمان داستان هر دو اروپایی (انگلیسی) و بیگانه و غریبه با ایران محسوب میشوند، با زیرکی این دو جهان متفاوت را به داوری نشسته و امتیاز بیشترین را از بیشتر جهات به ویژه علم و علماندوزی به ایران داده است که بیشک خوانندهٔ با بصیرت، با احساسی از سرخوشی و افتخار و شاید هم کمی حسرت از روزگار از دست رفته، کتاب را به پایان خواهد برد.
«حکیم» روایت زندگی شخصی واقعی یا «مجازی» به نام رابرت جی کول است که در اوایل قرن یازدهم میلادی در یک خانوادهٔ مسیحی در انگلستان آن روز ـ در یکی از محلات فقیر لندن زندگی میکرده است. او در پی حوادثی که به مرگ مادر و سپس پدرش و سرگردانی و آوارگی خواهران و برادرانش منجر میشود، در نُهسالگی به خدمت سلمانی دورهگردی که به کار طبابت نیز میپرداخته، در میآید. در کنار این مرد تندخو اما خوش قلب، برخی از فنون و تجارب پزشکی و حتی جراحیهای ساده را میآموزد. او ضمن سفرهای بیشمار به سراسر انگلستان که ضرورت زندگی سلمانی دورهگرد بوده، با طبیبی بسیار حاذق و پرتجربه آشنا میشود و از طریق او در مییابد که ایرانیان در اصفهان بیمارستان یا دارالشفایی دارند که حقیقتاً یک مرکز درمانی است. در این بیمارستان و دانشگاه پزشکی در جوار آن شخصی به نام «ابنسینا» پزشکانش را تربیت میکند. او برجستهترین پزشک دنیا است و نام کاملش ابوعلی حسینبن عبدالله بن سینا است. راب جی یا همان شاگرد سلمانی با مشاهدهٔ مهارت بینظیر پزشک فیض برده از محضر شیخالرئیس در درمان برخی بیماریهای سخت از جمله جراحی چشم و درمان آب مروارید، سفر به ایران و شاگردی این استاد بینظیر زمان سودای جانش میشود. پس از مرگ استاد سلمانی در سن هیجده سالگی با آن که در حرفهٔ خود به استادی رسیده و پول فراوانی نیز به دست میآورد، با رها کردن همهچیز و ترک وطن در راه تحقق آرزوی خود و سفر به ایران و اصفهان رنج سفری پر مخاطره از فراز دریا و صحرا را بر خود هموار میکند تا به افتخار شاگردی شیخالرئیس بوعلی سینا نایل آید.
در بخش آغازین کتاب که راب جی کول کودک و سپس نوجوانی بیش نیست از زبان راوی با گوشههایی از برخورد کلیسای مسیحی با علم پزشکی و سایر علوم آشنا میشوید و اینکه چگونه مردان کلیسا، پزشکان را دشمن و از پیروان شیطان دانسته و علم آنان را برای شفای بیماران به جادو و جادوگری نسبت داده و پزشکان بیشماری را با فجیعترین مجازاتها از قبیل زنده سوزاندن یا زنده شکم دریدن و در شکم دریده سرب داغ ریختن و یا خفه کردن در آب کیفر میدادند رفتار غیرانسانی و بیرحمانهٔ آنها با یهودیان و پیروان سایر ادیان بخش دیگری از فجایعی است که کلیسا در دوران طولانی قدرت بلامنازع خود در سراسر اروپا اعمال میکرد. رابرت جی کول که از هوش خدادادی و توان یادگیری بینظیری برخوردار است راهی ایران و اصفهان میشود. همین که پا به خاک مشرق زمین میگذارد، برای حفظ خود از گزند دزدان و راهزنان با کاروانی از تجار یهودی هم سفر میشود برای پذیرفته شدن در میان آنان و برخورداری از امکاناتی که یهودیان تاجر در سراسر شرق از قسطنطنیه تا اورشلیم از آن برخوردار بودند به دروغ در کسوت یک یهودی در میآید و نام یهودی یسابن بنجامین را برخود مینهد و به اصفهان میرسد و در محلهٔ یهودیان ساکن میشود و با سماجت و پیگیری موفق میشود به شش یهودی دیگری که علیرغم یهودی بودن در دانشگاه پزشکی اصفهان به تحصیل مشغول بودند بپیوندد و به تحصیل بپردازد. وصف دارالشفا و دانشگاه و نظم و بالا بودن درجهٔ علمی و عملی در دارالشفا و امکانات جانبی نظیر کتابخانه با یکصدهزار جلد کتاب و بخش داروسازی مجهز بود داروسازان مجرب، تنوع دروسی از فلسفه و ریاضی تا علوم دینی و علمالبدن، دوران طولانی آموزشی و آزمونهای سخت علمی و عملی در پایان هر سال تحصیلی برای ارتقا به درجات بالاتر آموزش، خواننده را به تحسین و اعجاب وامی دارد. شخصیت قدرتمند و در همین حال متواضع شیخالرئیس، سختگیری توأم با عطوفت او به دانشجویان و توجه به هر بارقهٔ استعداد و توانایی که در شاگردان وجود داشته و پرورش آن، بیمارستانی مجهز به بخشهای مختلف برای انواع بیماریها و مقایسهٔ راوی با بعضی بیمارستانهای موجود در اروپا که فقط بیماران در آستانهی مرگ برای مردن به آنجا ارسال میشد نظیر هتل دیو در پاریس، نحوهٔ دریافت شرححال بیماران که با سوابق آنها از کودکی، موقعیت خانوادگی، وضعیت روحی و روانی توأم بودن و معانیه و ملاحظهٔ بیماران به صورت هر روزی از سوی استادان و دانشجویان که نشانهها و روشهای درمانی به بحث و رهنمود گذاشته میشد، همه و همه خواندنی و شگفتانگیز است. شرح زیباییها و بناهای اصفهان و معماری جالب شهری و نظم خیابانها و باغها و تفرجگاههای عمومی، جشنهای بزرگ و مسابقات ورزشی مسایل مربوط به بهداشت عمومی و نحوهٔ مبارزهٔ پزشکان تحت تعلیم شیخالرئیس با بیماریهای خطرناک همهگیر نظیر طاعون و وبا، مسئولیتپذیری پزشکان با قبول خطر و سفر به نقاط آلوده به بیماری که در آنها امکان ابتلا و مرگ، بیش از زندهماندن بود، معانیهٔ زندانیان در بند به صورت هفتگی برای خواننده تصویری از ایران آن روز میدهد که هیچ یک از تاریخنویسان جهان تاکنون نشان ندادهاند. علاوه بر اینها تعامل و تسأهل ایرانیان و حاکمان در مورد پیروان دیگر ادیان از جمله یهودیان که قهرمان داستان به دروغ خود را یهودی معرفی کرده با این همه تا دربار و مجلس شاهان نیز راه جسته، نشانهٔ دیگری از عطوفت در جهانبینی ایرانیان است. بهطوریکه وقتی پزشک ما پس از اتمام تحصیل به انگلستان باز میگردد، لندن را شهری کثیف، بینظم و مردمان و حتی پزشکان را خشن، چشم تنگ و به ویژه پزشکان را با علم اندک و حسادت بسیار، پولپرست و حتی خطرناک مییابد. در همان جا او به جرم درمان یک برده و نجات یک یهودی از دست دو مسیحی که قصد کشتن او را داشتند از سوی کلیسا محکوم و مجبور به فرار میشود.
خواندن کتاب حکیم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای تاریخی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب حکیم
«راب آخرین لحظات راحتی و اطمینان خاطرِ ناشی از غفلت سعادتمندانهٔ خود را میگذراند، اما در خیال خام خود میپنداشت اینکه آدم مجبور باشد نزدیک خانه پدری کنار برادران و خواهرش بماند مصیبت است.
در این روزهای آغاز بهار، آفتاب دیگر آن قدر پایین میآمد که بتواند هرم شعاعهایش را تا زیر طاقهای لب بام کاهگلی بفرستد. او بر ایوان سنگی زمخت بیرون از خانه لمیده بود و از خلوت خود لذت میبرد. زنی داشت از روی سطح شکسته خیابان نجارّان عبور میکرد. خیابان نیاز به تعمیر داشت. مثل بیشتر خانههای چوبی کارگران که با بیدقّتی به دست پیشهوران ماهر برپا شده بود، پیشهورانی که بهقصد امرار معاش خود خانههایی محکم برای اشخاص ثروتمندتر و خوشبختتر میساختند.
راب جی مشغول پاک کردن یک سبد نخود فرنگی زود رس بود و در آن حال تمامی هوش و حواس خود را معطوف بچههای کوچکتر میکرد، مسئولیتی که در غیاب مادر بر عهدهٔ او بود. ویلیام استوارت، شش ساله و آن مری، چهار ساله با خاک و خل کنار خانه ور میرفتند و به بازیهای پنهانی و خندهدار مشغول بودند. جاناتان کارتر هیجدهماهه، غذایش را خورده بود و راضی و سرحال روی قطعهای پوست گوسفند دراز کشیده بود و آروغ میزد و سر و صدا میکرد. ساموئل ادوارد هفت ساله از دست او گریخته بود. همیشه ساموئل حیلهگر به جای کمک در کارها ناپدید میشد و چشمان غضبناک راب به دنبال او میگشت. او غلافهای سبز نخود را یکی بعد از دیگری میگشود و مانند مادر، با حرکت انگشت شست، نخودها را از پوسته نرمشان میکند و بیآنکه در کارش وقفهای ایجاد کند متوجه شد که آن زن دارد مستقیم به سوی او میآید.
لباس تنگی که زن به تن داشت گهگاه اندامش را به نمایش میگذاشت. صورت فربهاش را به شکل زنندهای بزک کرده بود. راب جی فقط نه سال داشت. اما یک بچه لندنی قادر بود زنان هرزه را تشخیص دهد.»
حجم
۷۳۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۷۸۵ صفحه
حجم
۷۳۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۷۸۵ صفحه