هانا آرنت
زندگینامه و معرفی کتابهای هانا آرنت
هانا آرنت (Hannah Arendt) با نام یوهانا (Johanna) در ۱۴ اکتبر ۱۹۰۶ به دنیا آمد و در ۴ دسامبر ۱۹۷۵ چشم از جهان فروبست. او تاریخنگار و فیلسوف آلمانی و آمریکایی بود که همگان او را بهعنوان تأثیرگذارترین نظریهپرداز سیاسی قرن بیستم میدانند. آثار او طیف گستردهای از موضوعات را دربر میگیرد، اما شهرت او بیشتر بهخاطر موضوعاتی است که با ماهیت ثروت، قدرت و شر و همچنین سیاست، دموکراسی، اقتدار، سنت و تمامیتخواهی سروکار دارند. یکی از دلایل شهرت او بهخاطر جنجال پیرامون محاکمهی آدولف آیشمن بود.
بیوگرافی هانا آرنت
هانا آرنت در سال ۱۹۰۶ در خانوادهای یهودی در لیندن (منطقهای در هانوفرِ آلمان کنونی) به دنیا آمد. وقتی سهساله بود، خانوادهاش برای درمان پدرش، پل آرنت، به پایتخت پروس شرقی، یعنی کونیگزبرگ نقلمکان کردند. پل آرنت در جوانی به سیفلیس مبتلا شده بود، اما تصور میشد با تولد آرنت در حال بهبودی است. او در نهایت، همزمان با تولد هفتسالگی دخترش درگذشت.
آرنت در خانوادهای مترقی، سیاسی و سکولار بزرگ شد و مادرش یک سوسیالیست دموکرات و سرسخت بود. پس از اتمام تحصیلات متوسطه در برلین، آرنت در دانشگاه ماربورگ زیر نظر مارتین هایدگر به تحصیل پرداخت. او در همین دانشگاه و در دوران دانشجوییاش، با هایدگر درگیر رابطهی عاشقانه شد. آرنت در سال ۱۹۲۹، دکترای خود را در رشتهی فلسفه از دانشگاه هایدلبرگ دریافت کرد. رسالهی او «عشق و آگوستین قدیس» نام داشت و استاد راهنمای او نیز فیلسوف اگزیستانسیالیست، کارل یاسپرس، بود.
هانا آرنت در سال ۱۹۲۹ با گونتر استرن ازدواج کرد. مدت کوتاهی بعد از آن با یهودیستیزی فزایندهای در آلمان نازی دههی ۱۹۳۰ مواجه شد. در سال ۱۹۳۳، سالی که آدولف هیتلر به قدرت رسید، آرنت به دلیل انجام تحقیقات غیرقانونی دربارهی یهودیستیزی توسط گشتاپو دستگیر و برای مدت کوتاهی زندانی شد. پس از آزادی، او از آلمان گریخت و قبل از اقامت در پاریس در چکسلواکی و سوئیس زندگی کرد. او در آنجا به یهودیان جوان کمک میکرد تا با قیمومیت بریتانیا به فلسطین مهاجرت کنند. تابعیت آلمانیاش در سال ۱۹۳۷ از او سلب شد. در همان سال از استرن طلاق گرفت و سپس در سال ۱۹۴۰ با هاینریش بلوچر ازدواج کرد.
در همان سال، هنگامی که آلمان به فرانسه حمله کرد، او توسط فرانسویها بهعنوان یک بیگانه بازداشت شد. آرنت توانست پس از چندی فرار کند و در سال ۱۹۴۱ از طریق پرتغال راهی ایالات متحده شود. او در نیویورک اقامت گزید و این کشور تا آخر عمر، اقامتگاه اصلی او باقی ماند.
آرنت نویسنده و ویراستاری شد که برای بازسازی فرهنگ یهودی به فعالیت میپرداخت. او در سال ۱۹۵۰ شهروند آمریکا شد. با انتشار کتاب «خاستگاه توتالیتاریسم» در سال ۱۹۵۱، شهرت آرنت بهعنوان متفکر و نویسندهای برجسته تثبیت شد. شهرت او مجموعهای از آثار دیگر را نیز به دنبال داشت. این آثار شامل کتابهای «وضع بشر» در سال ۱۹۵۸، «آیشمن در اورشلیم» و «در باب انقلاب» در سال ۱۹۶۳ بود. او در سال ۱۹۷۵ در ۶۸سالگی، بهطور ناگهانی بر اثر سکته قلبی درگذشت و آخرین اثر خود، «حیات ذهن» را ناتمام گذاشت.
کودکی و جوانی
مادر هانا آرنت که خود را مترقی میدانست، دخترش را براساس اصول سختگیرانهی گوته تربیت میکرد. روش تربیتی او شامل خواندن آثار کامل گوته بود که بهصورت خلاصهشده درآمده بود. گوته در آن زمان بهعنوان مربی اساسی «Bildung» (آموزش و پرورش) شکلگیری آگاهانهی ذهن، بدن و روح در نظر گرفته میشد. عناصر کلیدی این نوع آموزش عبارتاند از: انضباط شخصی، هدایت سازندهی اشتیاق، چشمپوشی و مسئولیت در قبال دیگران. پیشرفت و رشد هانا بهدقت توسط مادرش در کتابی به نام «فرزند ما» ثبت میشد.
آرنت در سال ۱۹۲۲ در ۱۵سالگی به دلیل رهبری بایکوت معلمی که به او توهین کرده بود از مدرسه اخراج شد. مادرش او را نزد دوستانش به برلین فرستاد. او در یک اقامتگاه دانشجویی زندگی میکرد و دورههای درسی، مانند الهیات مسیحی را در دانشگاه برلین (۱۹۲۲ تا ۱۹۲۳) زیر نظر رومانو گواردینی گذراند. آرنت در آزمون ورودی (ابیتور) دانشگاه ماربورگ شرکت کرد و موفق شد به این دانشگاه راه پیدا کند. در این دانشگاه، بزرگانی مانند ارنست گروماچ نزد مارتین هایدگر تحصیل کرده بودند.
در برلین، او با آثار کیرکگارد آشنا شد و تصمیم گرفت الهیات را دغدغهی اصلی خود قرار دهد. در ماربورگ و در سالهای ۱۹۲۴ تا ۱۹۲۶، زبانهای کلاسیک، ادبیات آلمانی و الهیات پروتستانی را نزد رودولف بولتمن و فلسفه را نزد نیکلای هارتمن و هایدگر آموخت. او در میانهی یک انقلاب فکری با هایدگر آشنا شده و با او همراه شده بود. در این زمان، هایدگر از جنبش روشنفکریای که توسط ادموند هوسرل آغاز شده بود، دوری میکرد و در حال آمادهسازی سخنرانیهای خود دربارهی کانت بود. رویارویی آرنت با هایدگر نمایانگر تغییری چشمگیر در اندیشههای گذشتهاش بود.
هایدگر خوشتیپ، نابغه و رمانتیک بود. در این دوران، آرنت ۱۸ساله رابطه عاشقانهی طولانیای را با هایدگر ۳۵ساله آغاز کرد، درحالیکه هایدگر نهتنها متاهل، بلکه صاحب دو فرزند هم بود. این رابطه البته تا پایان عمر هر دو فیلسوف مخفی ماند. بعدها زندگینامهنویس هانا آرنت، یانگ-برول، در سال ۱۹۸۲ برای اولین بار پرده از این رابطه برداشت.
پس از یک سال تحصیلی در ماربورگ، آرنت یک ترم را در فرایبورگ گذراند و در کلاسهای هوسرل شرکت کرد. در سال ۱۹۲۶ او به دانشگاه هایدلبرگ رفت و رسالهی خود را در سال ۱۹۲۹ زیر نظر کارل یاسپرس تکمیل کرد. یاسپرس، یکی از دوستان هایدگر، دیگر شخصیت برجستهی فلسفهی اگزیستانسیال و انقلابی آن زمان بود. رسالهی آرنت با عنوان «عشق و آگوستین قدیس» همان سال منتشر شد. او دوست همیشگی یاسپرس و همسرش، گرترود مایر، باقی ماند و رابطهی فکری عمیقی با او ایجاد کرد. آرنت پس از تکمیل رسالهی خود در آزمون ورودی تدریس در دانشگاه شرکت کرد و پس از موفقیت در آزمون، به تدریس در فضای آکادمیک پرداخت.
سال ۱۹۲۹ سال رکود و پایان سالهای طلایی جمهوری وایمار بود. قرار بود چهار سال بعدی، یکی از پرتلاطمترین دوران کشور آلمان باشد. در این دوران، آرنت بهعنوان یک یهودی، شانس کمی برای تدریس در دانشگاههای آلمان داشت. بااینوجود، قبل از اینکه مجبور به ترک آلمان شود، بسیاری از دستنوشتههای آثار خود را آماده کرد. آرنت در ۲۶ سپتامبر ۱۹۲۹ زندگی مشترک خود را با استرن آغاز کرد.
فرار به آمریکا
آرنت پس از به قدرت رسیدن هیتلر و حزب نازی در آلمان، با درک اوضاع خطرناکی که اکنون در آن گرفتار شده بود، از آلمان گریخت و به دنبال مسیر فرار تعیینشدهای بر فراز کوههای اور، شبانه به چکسلواکی و به پراگ و سپس با قطار به ژنو رفت. در ژنو، او تصمیم گرفت که خود را به «آرمان یهود» متعهد کند. آرنت از ژنو در پاییز به پاریس رفت. او در همین شهر دوباره با استرن متحد شد و به گروهی از پناهندگان پیوست.
آرنت بدون مدارکش آلمان را ترک کرده بود. او در پاریس با پسر عموی استرن، والتر بنیامین، منتقد ادبی و فیلسوف مارکسیست و همچنین ریموند آرون، فیلسوف فرانسوی یهودی، رابطهای دوستانه را آغاز کرد. پس از اقامت کوتاهمدت آرنت در پاریس، فرانسه نیز توسط آلمان نازی غصب شد و او مجبور شد که به ایالات متحده بگریزد.
در دههی ۱۹۵۰ آرنت کتاب «توتالیتاریسم» (۱۹۵۱) و کتاب «وضع بشر» (۱۹۵۸) را منتشر کرد و پس از آن نیز کتاب «در باب انقلاب» (۱۹۶۳) را انتشار داد. آرنت در ۱۰ دسامبر ۱۹۵۱ تابعیت ایالات متحده را دریافت کرد. او دوباره شروع به دیدن مارتین هایدگر کرد. رابطه این دو اندیشمند این بار دو سال به طول انجامید. در این مدت، آرنت از هایدگر در برابر منتقدانی که به عضویت او در حزب نازی اشاره کرده بودند، دفاع میکرد. او هایدگر را مردی سادهلوح به تصویر میکشید که توسط نیروهایی فراتر از کنترل خود گرفتار شده بود. آرنت توضیح میداد که فلسفهی هایدگر هیچ ربطی به ناسیونالیسم سوسیالیستی ندارد. آرنت تصور میکرد که پیروان وفادار هورکهایمر و آدورنو در فرانکفورت علیه هایدگر توطئه کردهاند. او از آدورنو نیز بیزار بود. به گفته آرنت، مکتب فرانکفورت هم مایل بود و هم میتوانست که هایدگر را بهکلی نابود کند: «سالهاست که هرکسی در آلمان با آنها مخالفت میکند، یهودیستیز میخوانندش یا تهدیدش میکند که چنین اتهامی را مطرح میکند».
در سال ۱۹۶۱، هانا آرنت به اورشلیم سفر کرد تا از محاکمهی آیشمن برای نیویورکر گزارش تهیه کند. این گزارش بهشدت بر شناخت عمومی او تأثیر گذاشت و جنجالهای زیادی را برانگیخت. او بهسبب آثار خود، جوایز بسیاری از جمله جایزه سونینگ دانمارکی را در سال ۱۹۷۵ دریافت کرد.
مرگ هانا آرنت
آرنت بهشدت به سیگار اعتیاد داشت و اغلب با سیگاری در دستش به تصویر کشیده میشد. او در ماه مهی ۱۹۷۴، در حین سخنرانی در اسکاتلند دچار حملهی قلبی تقریباً کشندهای شد و اگرچه بهبود یافت، اما پس از آن در وضعیت جسمانی نابهسامانی قرار گرفت، درحالیکه همچنان به سیگار کشیدن ادامه میداد. در غروب ۴ دسامبر ۱۹۷۵، اندکی پس از تولد ۶۹سالگیاش، آرنت در آپارتمان خود هنگام پذیرایی از دوستانش دچار حملهی قلبی دیگری شد و همانجا از جهان رخت بربست. خاکستر آرنت در نیویورک به خاک سپرده شد.
به پاس فعالیتهای علمی و پژوهشی هانا آرنت، در سال ۱۹۹۵، جایزهای به نام او و برای تقدیر از فیلسوفان سیاسی و سیاستپژوهان، از سوی بنیاد هاینریش بل تأسیس شد.
مروری بر کتابها و آثار هانا آرنت
هرچند آرنت هرگز نظریهی سیاسی سیستماتیکی را توسعه نداده است و نوشتههای او نیز بهآسانی به طبقهبندیهای معمول تن نمیدهند، میتوان گفت سنت اندیشهای که بیشترین شباهت را با اندیشهی او دارد، سنت جمهوریخواهی مدنی از ارسطو تا توکویل است. مفهوم سیاسی او حول محور شهروندی میچرخد که بر مشارکت مدنی و مشورت جمعی تأکید دارد. هانا آرنت معتقد بود که حکومت هرچقدر هم بد باشد، هرگز نمیتواند در خاموش کردن آزادی انسان موفق شود. او به هیچ فلسفهی نظاممندی پایبند نبود، بلکه اندیشهاش طیفی از موضوعات را دربر میگرفت که تمامیتخواهی، انقلاب، ماهیت آزادی و قوههای فکر و قضاوت را شامل میشد. در ادامه، برخی از مهمترین آثار هانا آرنت را معرفی میکنیم و درونمایه آنها را شرح میدهیم.
کتاب عشق و آگوستین قدیس
آرنت در این اثر، رویکردهای فلسفی هایدگر و یاسپرس را با هم ترکیب کرد. آرنت در این کتاب به سه مفهوم «عشق به مثابهی ولع یا میل»، «عشق در رابطهی انسان و خالق» و «عشق به همسایه» میپردازد. عشق به مثابهی ولع، آینده را پیشبینی میکند، درحالیکه عشق به خالق با گذشتهی بهیادماندنی سروکار دارد. از بین این سه، عشق به همسایه بهعنوان اساسیترین آنها تلقی میشود و دو مورد اول معطوف به آن هستند. آرنت این نوع عشق را در حوزهی «زندگی اجتماعی» مطرح میکند. ایمان به این عشق و توجه به زندگی اجتماعی در تمام آثار بعدی آرنت ردپای خودش را حفظ کرده است.
کتاب توتالیتاریسم
آرنت در کتاب «توتالیتاریسم» (۱۹۵۱)، ریشههای استالینیسم و نازیسم را بررسی کرد. این کتاب در قالب سه جستار «یهودستیزی»، «امپریالیسم» و «توتالیتاریسم» نوشته شده است. آرنت در این کتاب استدلال میکند که توتالیتاریسم یک «شکل بدیع حکومت» است که اساساً با سایر اشکال ستم سیاسی که ما میشناسیم، مانند استبداد، ظلم و دیکتاتوری تفاوت دارد. این نوع حکومت برای تحت سلطه درآوردن تودهها بهجای استفادهی صرف از اعمال سیاسی، از وحشت استفاده میکند. آرنت همچنین اظهار داشت که یهودیت عامل مؤثر در هولوکاست نبود، بلکه صرفاً یک قربانی مناسب بود، زیرا نازیسم به دنبال اشاعهی ترس بود، نه صرفاً از بین بردن یهودیها. آرنت استبداد را با استفاده از عبارت کانت، یعنی «شر رادیکال» توضیح داد. قربانیان این نوع شر به «مردم زائد» تبدیل میشدند.
کتاب وضع بشر
آرنت در تأثیرگذارترین اثر خود، «وضع بشر» (۱۹۵۸)، مفاهیم سیاسی و اجتماعی، کار و پیشه و اشکال مختلف کنشها را متمایز میکند. او سپس پیامدهای آن تمایزات را نیز بررسی میکند. نظریهی کنش سیاسی او که مربوط به وجود یک قلمرو عمومی است، بهطور گسترده در این اثر توسعه یافته است. آرنت استدلال میکند درحالیکه زندگی انسان همیشه در جوامع تکامل مییابد، بخش اجتماعی طبیعت انسان، یعنی زندگی سیاسی، در برخی از جوامع بهعنوان فضایی برای دستیابی افراد به آزادی تحقق مییابد.
در این اثر، آرنت تلاش میکند شکاف بین ساختارهای هستیشناختی و جامعهشناختی را پر کند. درحالیکه آرنت کار و پیشه را به قلمرو اجتماعی تنزل میدهد، از شرایط کنش انسانی بهعنوان چیزی که هم وجودی و هم زیباییشناختی است، صحبت میکند. آرنت از میان کنشهای انسانی، دو مورد را ضروری میداند: اشتباههای گذشته (یا رفع مشکل گذشتهی تثبیتشده) و نوید دادن به سود آینده (یا اصلاح آیندهی تثبیتنشده) است.
کتاب در باب انقلاب
کتاب دیگر آرنت با نام «در باب انقلاب» (۱۹۶۳) مقایسهای از دو انقلاب اصلی قرن ۱۸، یعنی انقلابهای آمریکا و فرانسه ارائه میدهد. او با تصور رایج از دیدگاههای مارکسیستی و چپ مخالفت میکند. آرنت استدلال میکند که انقلاب فرانسه اگرچه بهخوبی مورد مطالعه قرار گرفته است و اغلب از آن الگوبرداری میشود، در حقیقت، یک فاجعه است و انقلاب آمریکا که عمدتاً نادیده گرفته شده است، یک رویداد موفقیتآمیز به شمار میآید.
نقطهی عطف انقلاب فرانسه زمانی رخ داد که رهبران اهداف آزادیخواهانهی خود را برای تمرکز بر شفقت نسبتبه تودهها رد کردند. برعکس، در ایالات متحده، بنیانگذاران هرگز به اهداف بیانیهی آزادی خیانت نمیکنند. آرنت معتقد بود که روحیهی انقلابی آن مردان از بین رفته است. او از «نظام شورایی» بهعنوان نهادی مناسب برای بازیابی این روحیه دفاع میکرد.
کتاب حیات ذهن
آخرین اثر مهم آرنت، «حیات ذهن»، در زمان مرگ او در سال ۱۹۷۵ ناتمام ماند. این کتاب نشانگر بازگشتی به فلسفهی اخلاق بود. طرح کلی کتاب براساس کلاس فلسفهی سیاسی در مقطع کارشناسیارشد، فلسفه ذهن، و سخنرانیهای او در اسکاتلند بود. آرنت کار را بهعنوان سهگانهای براساس فعالیتهای ذهنی، تمایل و قضاوت در نظر میگرفت. بحث او از تفکر براساس اندیشهی سقراطی شکل گرفته بود. تصور هانا آرنت از تفکر بهعنوان نوعی گفتوگوی انفرادی، او را به مفهوم بدیع وجدان سوق داد.
آرنت پنج روز پس از اتمام قسمت دوم کتاب ناگهان درگذشت، درحالیکه صفحهی اول بخش سوم هنوز در ماشین تحریر او بود. بعدها مک کارتی دو قسمت اول کتاب را ویرایش کرد و نشانههایی از سمتوسوی بخش سوم را نیز ارائه کرد. اهداف دقیق آرنت برای نگارش قسمت سوم مشخص نیست، اما او دستنوشتههای متعددی (مانند تفکر و ملاحظات اخلاقی، برخی پرسشها در باب فلسفهی اخلاق و سخنرانیهایی دربارهی فلسفهی سیاسی کانت) در رابطه با درونمایه بخش سوم کتابش بهجا گذاشته است. این دستنوشتهها از آن زمان به طور جداگانه منتشر شدهاند.
نسخه صوتی کتابهای هانا آرنت
دوستداران هانا آرنت و آثار او میتوانند نسخهی صوتی برخی از مشهورترین کتابهای این نویسنده را تهیه کنند. از میان آثار آرنت، کتاب صوتی «آزادی آزاد بودن» به همت نشر صوتی رادیو گوشه و با صدای بهار کاتوزی منتشر شده است. کتاب صوتی «توتالیتاریسم» اثر دیگری از همین نویسنده است که نشر صوتی ماه آوا آن را به انتشار رسانده است و بهناز بستاندوست نیز خوانش آن را به عهده داشته است. کتاب وضع بشر نیز به کوشش همین ناشر و با صدای بهناز بستاندوست منتشر شده است.
نشر صوتی رادیو گوشه کتاب آیشمن در اورشلیم را با صدای تایماز رضوانی منتشر کرده است و در نهایت، انتشارات واوخوان نیز کتاب صوتی انقلاب مجارستان را به مخاطبان فارسیزبان معرفی کرده است. این کتاب را میتوانید با صدای لیلا محقق بشنوید.