دانلود و خرید کتاب ریپ وان وینکل واشینگتن ایروینگ ترجمه یاسر پوراسماعیل
تصویر جلد کتاب ریپ وان وینکل

کتاب ریپ وان وینکل

انتشارات:نشر لگا
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب ریپ وان وینکل

کتاب ریپ وان وینکل نوشته واشینگتن ایروینگ است. این کتاب را انتشارات لگا منتشر کرده است. تمرکز این مجموعه بر داستان‌هایی است که در اصل به زبان انگلیسی نوشته شده‌اند، اعم از اینکه خاستگاهشان آمریکا، انگلستان، اسکاتلند، ایرلند، استرالیا، نیوزیلند و کانادا باشد یا آفریقای جنوبی، هند، جمهوری دومینیکن، کشورهای اروپایی و غیره.

درباره کتاب ریپ وان وینکل

 ریپ وان وینکل نمونه اعلای مرد آمریکایی قرن نوزدهم است که هیچ اهمیتی به سیاست نمی‌دهد _ اینکه قبل و بعد از خواب طولانی‌اش آمریکا از زیر یوغ سلطنت انگلستان خارج شده و به ایالات متحده آمریکا بدل شده است برای او چندان اهمیتی ندارد_ و فقط تن‌پروری و اختلاط کردن با دوستانش برای او مهم است. از این گذشته، آن‌طور که در داستان تأکید می‌شود، ریپ «زن‌ذلیل» است و این هم از خصوصیات مردان آمریکایی قرن نوزدهم به‌شمار می‌رود. به نظر بعضی از منتقدان، نوعی زن‌ستیزی در این داستان به چشم می‌خورد، گرچه زیر لایه‌ای از طنز پنهان شده است.

خواندن کتاب ریپ وان وینکل را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب برای علاقه‌مندان به داستان‌های کوتاه مناسب و خواندنی است.

درباره واشینگتن ایروینگ

واشینگتن ایروینگ در ۳ آوریل ۱۷۸۳ در شهر نیویورک متولد شد و در ۲۸ نوامبر ۱۸۵۹ در روستای تاری‌تاون در ایالت نیویورک درگذشت. او یازدهمین و آخرین فرزند تاجری موفق بود و والدینش از مسیحیان سفت‌وسخت بودند. ایروینگ در جوانی در دفتر وکیل و سیاستمدار آمریکایی جوزایا اوگدن هافمن حقوق خواند و شیفته دخترش شد. او از امتیازات اجتماعی و فرهنگی شهر نیویورک بهره می‌برد. در همین زمان، به نوشتن رشته‌ای از مطالب طنزآمیز روی آورد. او با سفری که در سال‌های ۱۸۰۴_ ۱۸۰۶ به اروپا داشت و سفرنامه‌ای هم از آن تهیه کرد، به جهان‌وطنی دنیادیده بدل شد. ایروینگ در سن بیست و سه‌سالگی به عضویت کانون وکلای نیویورک درآمد و اسماً کار وکالت را در خیابان وال‌استریت در پیش گرفت، گرچه عملاً فعالیت خاصی در زمینه وکالت نمی‌کرد. او به‌جای وکالت بیشتر به نوشتن اشتغال داشت. در سال ۱۸۰۹ تاریخ نیویورک «دیدریک نیکرباکر» را منتشر کرد. این کتاب قرار بود هجوی بر راهنمای پرطمطراق نیویورک باشد اما به تاریخچه‌ای طنزآمیز درباره هلندی‌های ساکن نیویورک بدل شد. وقتی ماتیلدا، دختر هافمن، در همین سال درگذشت، ایروینگ از فرط اندوه مدتی از نوشتن دست کشید. او در سال ۱۸۱۱ به واشینگتن دی‌سی رفت تا برای شرکت واردات برادران ایروینگ رایزنی کند. او که هنوز از درگذشت ماتیلدا متأثر بود، به چند شغل گوناگون روی آورد و شرکت برادران ایروینگ را در نتیجه ورشکستگی از دست داد. بااین‌حال، او هنوز از قراردادهای ادبی‌اش آن‌قدری سود می‌برد که دوباره به سراغ نوشتن برود. وقتی مسوده حضرت آقای جفری کریان را در سال ۱۸۱۹ منتشر کرد، هنوز در تلاش بود از راه نوشتن به خودش قوت قلب دهد. او به سفرهای مختلفی به گوشه‌وکنار اروپا و آمریکا، از جمله اسپانیا، رفت تا مطالب اصیلی برای مسوده‌هایش پیدا کند. او بالاخره در سال ۱۸۳۲ به نیویورک بازگشت. غیبت طولانی‌اش از شهر نیویورک که بی‌شباهت به غیبت طولانی ریپ وان وینکل نبود موجب شد نگاه تازه‌ای به ایالات متحده پیدا کند؛ در آن زمان مرز غربی ایالات متحده تازه در حال بازشدن بود؛ او دوباره بار سفر بست و این بار به غرب رفت و بسیاری از کتاب‌هایش را در نتیجه تجربه‌هایی که در آنجا داشت نوشت. ایروینگ بالاخره به خانه‌اش در هادسن بازگشت و در حلقه خانواده و دوستانش آرام گرفت و در سال ۱۸۵۹ در همان جا درگذشت.

بخشی از کتاب ریپ وان وینکل

«به محض نزدیک شدن به نهر آب، قلبش بناى طپیدن گذاشت، همه عزم و اراده‌اش را یکجا جمع کرد. پنج، شش ضربه به دنده‌هاى اسبش وارد آورد و خواست که با سرعت از روى نهر بپرد، اما حیوان خودسر و متمرد به جاى جلو رفتن به طرف پهلو حرکت کرد و خود را به نرده‌ها زد. «ایچا بود» که ترسش به خاطر این تأخیر زیاد شده بود طرف دیگر افسار را کشید و با پاى دیگرش هیجان‌زده به پهلوى حیوان زد، اما فایده‌اى نداشت. البته اسبش حرکت کرد ولى به طرف دیگر جاده و به داخل انبوهى از بتّه‌هاى تمشک و قزل‌آغاج رفت.

حالا دیگر مدیر مدرسه پیاپى ضربات شلاق و پاشنه‌هایش را نثار گرده‌هاى رنجور و لاغر «باروت» پیر مى‌کرد. در نتیجه اسب با سرعت و درحالی‌که صداى نفس‌هاى خُرّه مانندش شنیده مى‌شد جلو رفت اما درست در کنار پل ناگهان متوقف شد آن‌چنان که نزدیک بود سوارش را با کله از بالاى سرش بر زمین بکوبد. درست در همین لحظه گوش حساس «ایچا بود» صداى پاى گل‌آلود اسبى را در کنار پل شنید. در سایه‌هاى تیره بیشه، در حاشیه نهر، چیز عظیمى را مشاهده کرد که شکل خاصى نداشت، رنگش سیاه و قدش همانند برج بلند بود. حرکت نمى‌کرد، اما ظاهراً در تاریکى دست‌وپای خود را جمع کرده بود، آن‌چنان که گویى غولى مى‌خواهد بر روى رهگذرى بپرد.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۹۲٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۵۶ صفحه

حجم

۲۹۲٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۵۶ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان