کتاب غزال، آهوی باغ زعفرانیه
معرفی کتاب غزال، آهوی باغ زعفرانیه
کتاب غزال، آهوی باغ زعفرانیه نوشتهٔ شرویندخت ایازی است. انتشارات روشنگران و مطالعات زنان این رمان عاشقانهٔ ایرانی را منتشر کرده است.
درباره کتاب غزال، آهوی باغ زعفرانیه
کتاب غزال، آهوی باغ زعفرانیه با زبانی فخیم نزدیک به زبان فارسینویسان دوران قاجار به رشتهٔ تحریر درآمده است. این رمان عاشقانه با وجود زبان متفاوت و حتی شگردهای قصهنویسی متفاوتش، تقدیمِ آن دسته از خوانندگان شده است که دغدغهٔ گویشهای ایرانیان در دوران مختلف و حتی زمانهای اشغال این سرزمین بهدست دشمنان را دارند. «غزال» در این رمان ایرانی، تکفرزند «فخرالزمان» و «اسماعیل» در باغ زعفرانیه است که در اوج بلوغ و زیبایی دستخوش عشقی داغ میشود. نازپروردهٔ فخرالزمان اما در جدال با رسوم محلی و منطقهای آن دوران، مجبور است فرازونشیبهایی را تاب آورد. این رمان برابر است با دفترچهای با جلد چرمین که «نادر»، دلدادهٔ غزال از او خواسته است شرح وقایع دلدادگی را در آن به نگارش درآورد. جرقههای اولیهٔ عشق در شب یلدایی اتفاق میافتد که سرخی دانههای انار و شیوایی سخن حافظ شیرازی زینتبخش این دلدادگی میشود. با این عشق همراه شوید تا داستان را دریابید.
خواندن کتاب غزال، آهوی باغ زعفرانیه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب غزال، آهوی باغ زعفرانیه
«خورشید زندگیام سلام
غزالِ تیزپای باغ هستیام درود
برای والده محترم و اسماعیلخان عزیز دست خطی فرستادهام و رخصتگرفتهام تا در فرصتی دیگر به ملاقات شما نایل آیم.
اما این دستنویس فقط برای درد دل است و عاشقانهای در نهایت رنجوری.
دردانهزندگیام، اوقات در شمیران بهکارزاری است بیفرمانده. حقیر در تب میسوزم و مرهمی نیست. راستی چگونه تاب میآورید غروبها را بدون نگاه به گردنبندِ زرین ستارگان؟ دو شب است که در تب رشتههای ستارهها را بافتهام خیره به آسمان و به اینامید که شما نیز سر میرسید و آن را زینت گردنتان میکنم از دور. اما هر شب آسمان به دیوانگیام خندیده است که چه نشستهای که دلربا قرار دلبری به فراموشی سپرده است. بگذریم.
قصد گله و شکایت ندارم. بیش از اینها دلتنگ شمایم که فرصت گله فراهم آید. بوسه وداعتان بر نگین انگشترِ نشان چون تهمتن نیرویی در من دمیده است که میدانم تا وصال لحظهای بر زمین نخواهم ماند. تصویر زیبای شما بر کنار طارمی با گیسوان پریشانتان مگر جز تمثیل فرشتگان بهشتی بود آنروز؟ یا نگاه نگرانتان در بدرقه حقیر مگر جز تفسیر اهدنا الصراط المستقیم که جز در راه غزال قدم بر ندارم؟
به حتم که دست نویس بنده به والده و پدر را خواندهاید. به دیدارتان خواهم آمد به آنی که تب از تن بیرون رود. اما سفر به سوهانک موکول شده است به ماه آینده. بر حقیر دقیقهاش هم سخت میگذرد. به حتم میدانم که میدانید. پدر پیش از ترک خانه سند ششدانگ باغی در جعفرآباد را در اختیارم گذاشتهاند، به همراه صد سکه اشرفی، سند دو باب مغازه در کنار امامزاده صالح، مبلغ هزار و پانصد تومان وجه نقد و سند یک باب منزل مسکونی نقلی در زعفرانیه. اینها را در کیف چرمی بزرگی به من سپرد و در نهایت فرمودهاند هدیه ازدواج است با غزالبانو که اگر جز ایشان باشد همه اینها از شما ستانده خواهد شد. و در آخر آرزوی خوشبختی ایشان با انگشتر عقیق شرف شمسی که همیشه به دست داشتهاند به حقیر واگذار شد. پدر خانه را به قصد شکار ترک کردهاند و من میدانم این شکار تا روز عقد حقیر با غزال ادامه خواهد داشت. این را والده نیز میدانداما سردرگمی و غرور بیجای ایشان مجال تفکر را ستانده و بر بنده واجب است تا آرامش والده صبر کنم. از غزال زندگیام درخواست میکنم در این ایام با نادر همراه باشد تا تاریکی یلدایی تمام شود و آفتاب سر بزند.
در آخر دور از ادب است اما خیال بوسه زدن بر دست شما از سرم بیرون نمیرود و بیش از آن خیال نفس کشیدن آبشار گیسوانتان راه نفسم را هر بار بند میآورد. در آرزوی برآورده شدن رویاهایم لحظهها را سپری میکنم.
به محض برطرف شدن تب، به زیارت شما نایل خواهم شد.
خاکسار شما
نادر»
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
نظرات کاربران
عاشقانه ای ساده و در نهایت تعجب جمله ها و کلمه ها همه مربوط به همان هشتاد نود سال پیش چطور اینچنین نوشته اند این کتاب را با جمله های قدیمی بسیار عجیب است اما داستان بعضی جاها کشدار شده
عاشقانه زیبا و دل نشینی هست. حتما لذت میبرید . اگرچه متن کتاب به لحاظ استفاده از ادبیات قدیمی تر کمی مشکل است و دقت بیشتری میطلبد ولی طعم خوشی دارد.
قصه بسیار فانتزی است که با نثری مفخم بیان میشه و حال و هوای سریالهایی همچون «بانوی عمارت» رو داره. گذشته لااقل در مورد زندگی خانوادگی اشرافی در اون تقدیس شده و کل داستان گیرایی خاصی نداره و فقط جذبه