دانلود و خرید کتاب معشوق مجازی غاده السمان ترجمه عبدالحسین فرزاد
تصویر جلد کتاب معشوق مجازی

کتاب معشوق مجازی

نویسنده:غاده السمان
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۲.۳از ۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب معشوق مجازی

معشوق مجازی مجموعه شعری از غاده السمان، شاعر پرآوازه سوری است که در مجموعه شعر جهان نشر چشمه به چاپ رسیده است.

 درباره کتاب معشوق مجازی

در این مجموعه، با غاده السّمانی روبه‌رو هستیم که یک فیلسوف شاعر است. آن‌چه دیگران از جهان و عناصرش گفته‌اند، حالا برای شاعر، مجازی و فرضی است. او اکنون دستاوردهای تجارب شخصی را از زندگی، دقیق‌تر بیان می‌کند. پشت سر گذاشتن سال‌های نوجوانی، جوانی و میانسالی، رنگ باخته‌اند. شاعر با آن‌که همهٔ این دوره‌ها را با خود دارد، از دردی عمیق سخن می‌گوید. کاوش این درد اندکی دشوار است، زیرا اشعار غاده السّمان اگرچه ساده به‌نظر می‌رسد، اما از ژرفای تجربهٔ شخصی یک شاعرِ متفاوت پرده برمی‌دارد؛ شاعری که اکنون بیش از پیش، به انسان به‌صورت جوهری می‌نگرد.

او خودش را زنی می‌داند که اکنون طعم انسان بودن و آزاد بودن را چشیده است و دیگر هیچ‌چیز و هیچ‌کس نمی‌تواند او را دوباره در پیلهٔ تاریک مردسالاری کور، مدفون کند.

غاده السّمان در این اشعار، با که سخن می‌گوید؟ مخاطبش کیست؟ او طیفی کامل را به عنوان مخاطب، برابر چشم دارد. مخاطب او پیش از آن‌که مرد باشد، خود زن است. او تأکید می‌کند که زن نباید در هیچ شرایطی، از حالت پروانه بودن، به کرم پیله بودن بازگردد. پس لازمهٔ پروانه بودن این‌ست که بکوشی، پرواز کنی، گل‌ها و شهدهای تازه‌ای کشف کنی تا کسی نتواند تو را به علت سکون و در خود فرو رفتن به پیله بازگرداند.

غاده السّمان در این دفتر غم غربت را بیش از پیش حس کرده است. نوستالژی در معنای دقیق آن در این اشعار به چشم می‌خورد. باید توجه داشت که این نوستالژی اندکی با آن‌چه در این واژه شهرت دارد، متفاوت است. غاده السّمان می‌کوشد به مخاطبش این نکته را القا کند که آن‌چه حاکم بر ذهنیت ما نسبت به مکان‌ها و عناصر بومی سرزمین مادری ما است، نگاهی است که به جهان داریم. آن‌چه او از اروپا تجربه کرده است، درونمایه‌ای تلخ و گزنده دارد. پس از سال‌ها (بیش از ۳۰ سال) زندگی در لندن و پاریس، دریافته است که اروپا او را نتوانسته هرگز، در ردیف شهروندان خودش قرار دهد. او در همه حال حس کرده است که در این سرزمین‌ها بیگانه است. این بیگانگی را در نگاه آن‌ها حس کرده است، نه در ذهنیت خودش. به بیان دیگر، نگاه سرد و یخ‌زدهٔ اروپای شمالی است، که غاده السّمان را به‌سوی احساس نوستالژی تلخی سوق داده است. در حقیقت از دیدگاه غاده السّمان، غرب غرب است و شرق شرق. شعارهای انسان‌دوستانهٔ غربی‌ها، تا حدودی قابل قبول است، اما در جای حساس و سرنوشت‌ساز، می‌بینیم که غرب، غرب است و شرق برایش انسان دوم را در خود پرورش داده است.

 غاده السّمان در این دفتر، معشوق مجازی، به نوعی بی‌اعتباری نسبت به اطرافش رسیده است. او بی‌آن‌که از عنصر جادویی عشق فاصله گرفته باشد، حس می‌کند همه‌چیز پیرامون او مجازی است، و تنها وطن و عشق است که مجازی نیست. به گمان من می‌توان مکتب پدیدارشناسی هوسرل را در این دفتر جست‌وجو کرد. غاده السّمان حس می‌کند، آن‌چه او تا کنون واقعیت می‌پنداشته، همه مجازی بوده و این ذهن او است که این پدیدارها را حقیقی می‌پنداشته است.

خواندن کتاب معشوق مجازی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 همه دوست‌داران شعر جهان مخاطبان این کتاب‌اند.

 شعری از کتاب  معشوق مجازی

تابوت مجازی

برای دلدارش، شیرین‌ترین غزل‌ها را سروده است:

دربارهٔ بیشه‌های دوردست و پرت

که می‌خواهد با او به آن‌جا برود؛

و دربارهٔ مدارهای سیاراتی که او را

بدان‌جا خواهد برد، وقتی آزادش بگذارد،

تا به همراهش به دوردست‌ها پرواز کند؛

و دربارهٔ سال‌های نوری،

از شادی‌های سفر با او در دشت‌های بهاری

و دربارهٔ تمامی آن‌چه دلخواه اوست؛

بر گستره‌ای به طول دو متر و عرض یک متر.

او بارنج برای دلدارش مکانی فراهم آورده است:

تابوتی در ذهن!

abbas5549
۱۴۰۱/۰۳/۲۴

شعرهای بانو غاده السمان همیشه رنگ و بوی تازگی،طراوت دارد،مرزبندی فکری و سیاسی ندارد وباهر شاکله فرهنگی و فکری قابل درک است،بسیار لطیف است 👍

𝕱𝖗𝖔𝖉𝖔
۱۴۰۲/۰۲/۰۴

با ترجمه شعرها ارتباط برقرار نکردم...

JİLA
۱۴۰۳/۰۳/۳۰

اگر عشق تو نمی‌بود باور نمی‌کردم که زیسته‌ام و بی‌گمان سوگند می‌خوردم که درون گورم زاده شده‌ام..

مهدی
۱۴۰۱/۰۹/۲۷

ترجمه خوب نبود... ادبی و شاعرانه نبود... از شعرهاشم خوشم نیومد. یعنی گاهی بخشی از یک شعر رو می‌پسندیدمو حدیثِ نفسم بود؛ اما در ادامه چیزی سروده بود که خیلی با احوالم فاصله داشت.

و شادی جز در کنار دیگران معنا ندارد.
𝕱𝖗𝖔𝖉𝖔
دروغ بود این‌که مرا پایتخت قلبت می‌پنداشتی. من دریافتم که تنها مکانی بی‌ارزش از حومه‌های شهر تو هستم.
abbas5549
من در حالی‌که با آخرین مرگم در جدالم تو را بامهربانی به یاد خواهم آورد.
m.alavi
زبان، ابزار سوءتفاهم است. تنها سکوت زبان عاشقان است.
abbas5549
عشق تو شجاعت است و آزادی و رهایی، حتا از عشق تو!
m.alavi
لحظات غیرمجازی دو لحظهٔ بزرگ است که شخص از آن‌ها غافل است و آگاه نیست: لحظهٔ زاده شدن و لحظهٔ مرگ.
سلمی
چشمانم را می‌گشایم بر اسرائیل که بر طبل جنگ می‌کوبد، و چشم‌هایم را می‌بندم بر امریکا که بر طبل جنگ می‌کوبد. زندگی، پرواز گنجشکی میان دو انفجار است، و یکی دو واژه بر یک سطر! اگر عشق تو نمی‌بود، باور نمی‌کردم که زیسته‌ام و بی‌گمان سوگند می‌خوردم که درون گورم زاده شده‌ام...
محمدحسین
من زندگی را نزیسته‌ام، تا سزاوار مرگ باشم!
abbas5549
در زندگانی من، نه جملهٔ معترضه باش و نه فاصلهٔ میان دو جمله. تو تمامی زندگی منی؛ نقطهٔ آخر خط و تنها کلمه در آغاز خط: دوستت می‌دارم.
abbas5549
هنگامی که پروانه طعم پرواز آزادانه را می‌چشد هنگامی که نشئهٔ حرکت بال‌هایش را در هوا می‌شناسد، هیچ‌کس نمی‌تواند او را به پیله‌اش بازگرداند، و قانعش کند که کرم پیله بودن برایش بهتر است.
زهرآ
دیگری همان‌قدر حق زندگی و آزادی دارد که ما داریم.
𝕱𝖗𝖔𝖉𝖔
آن‌چه را که انسان امروز گم کرده عشق است.
𝕱𝖗𝖔𝖉𝖔
در زندگانی من، نه جملهٔ معترضه باش و نه فاصلهٔ میان دو جمله. تو تمامی زندگی منی؛ نقطهٔ آخر خط و تنها کلمه در آغاز خط: دوستت می‌دارم.
سلمی
من دوستت می‌دارم با تمامی مردن‌هایم و با تمامی زندگی‌ها و غم‌ها و رازهایم...
abbas5549
ای دوست! او را گناهی نیست، این خود زندگی است که گناهکار است،‌ زیرا همواره روی ریل خویش در حرکت است، او به‌سرعت می‌رود، و او را باکی نیست که چه کسی در حالت مستی از قطار سریع‌السیرش به بیرون سقوط می‌کند. یا خردمندی به سببی دیگر،‌ خود را از قطار پرتاب می‌کند...
abbas5549
مرا بعد از مرگ درون کتاب‌هایم می‌یابی هر وقت آن‌ها را بخوانی، ببینی و بپسندی، و من تو را می‌بینم اما تو هرگز مرا نخواهی دید، من به تو خوش‌آمد خواهم گفت اما تو صدای مرا نخواهی شنید. اندک‌اند کسانی که اشباح را ببینند و با آن‌ها دوست باشند. مهراس! با شبح من در لابه‌لای اوراق کتابم دوست باش زیرا شبح من مانند جغد، لطیف است
abbas5549
نسیم خوری، شاعر لبنانی که مدتی در پاریس و جاهای دیگر زیسته است، در نغمه‌های ملتی گنگ، اشعاری که دربارهٔ جنگ‌های جنوب لبنان و آوارگی‌هایش سروده است، خاطرنشان می‌کند، سفر از بیروت به پاریس، در حقیقت سفر از زخمی خونین، به زخمی دیگرست. او می‌گوید: «مرگ، مادر من / و فقر، پدر من است / من فرزند گذرنامه‌ها هستم.»
abbas5549
مرگ را دیدم، تا به او تسلیت بگویم به‌خاطر رحلت کارمندی دیگر، از فعال‌ترین کارگزاران در مؤسسه‌اش: دیکتاتوری دیگر کنار رفت... با اشک تمساح تشییعش می‌کنیم و در تظاهرِ به اشک ریختن از یکدیگر سبقت می‌گیریم.
m.alavi
اگر عشق تو نمی‌بود، باور نمی‌کردم که زیسته‌ام و بی‌گمان سوگند می‌خوردم که درون گورم زاده شده‌ام...
m.alavi
فرزند زن خدمتکار به جنگ رفت و به‌خاطر وطن جان داد... اما پیشوای معنوی به مجلس ختمش رفت و با خطبه‌ای غرّا در رثای او سخن گفت. مردم در زیر نور فلاش‌های خبرنگاران برایش کف زدند و تصویرش بر صفحهٔ تلویزیون‌ها ظاهر شد در حالی‌که تبریک و تسلیت می‌گفت! و در اوج نشئهٔ عزاداری به‌جای عکس شهید، عکس او را بر دیوار خانهٔ شهید آویختند...
m.alavi

حجم

۵۷٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۱۱۰ صفحه

حجم

۵۷٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۱۱۰ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
۱۲,۵۰۰
۵۰%
تومان