بریدههایی از کتاب معشوق مجازی
۲٫۳
(۴)
مهراس!
فردا خورشید خواهد درخشید،
حتا اگر ما مرده باشیم
و با خروس
بانگ بامدادی سر ندهیم!
nia
من در حالیکه با آخرین مرگم در جدالم
تو را بامهربانی
به یاد خواهم آورد.
m.alavi
پس گریزگاه کجاست؟
من به کدام جانب باید بگریزم؟
nia
دروغ بود اینکه مرا پایتخت قلبت میپنداشتی.
من دریافتم که
تنها مکانی بیارزش
از حومههای شهر تو هستم.
abbas5549
زبان، ابزار سوءتفاهم است.
تنها سکوت
زبان عاشقان است.
abbas5549
مهراس!
فردا خورشید خواهد درخشید
حتا اگر ما مرده باشیم
و با خروس
بانگ بامدادی سر ندهیم.
nia
من همواره بهسوی نور میروم
و از دهلیزهای نفتالین میگریزم...
nia
من زندگی را نزیستهام،
تا سزاوار مرگ باشم!
abbas5549
عشق تو شجاعت است
و آزادی و رهایی،
حتا از عشق تو!
m.alavi
بااشتیاق در انتظار آخرین قطار بودم
و آنگاه که رسید، از جای برنخاستم
و خیره به او چشم دوختم تا دور شد.
بر پیادهروِ ایستگاه به خواب رفتم
در حالیکه او را در خواب میدیدم.
nia
در زندگانی من،
نه جملهٔ معترضه باش
و نه فاصلهٔ میان دو جمله.
تو تمامی زندگی منی؛
نقطهٔ آخر خط
و تنها کلمه در آغاز خط:
دوستت میدارم.
abbas5549
چشمانم را میگشایم
بر اسرائیل که بر طبل جنگ میکوبد،
و چشمهایم را میبندم
بر امریکا که بر طبل جنگ میکوبد.
زندگی،
پرواز گنجشکی میان دو انفجار است،
و یکی دو واژه بر یک سطر!
اگر عشق تو نمیبود،
باور نمیکردم که زیستهام
و بیگمان سوگند میخوردم که
درون گورم زاده شدهام...
محمدحسین
لحظات غیرمجازی
دو لحظهٔ بزرگ است که شخص
از آنها غافل است و آگاه نیست:
لحظهٔ زاده شدن و لحظهٔ مرگ.
سلمی
هنگامی که پروانه
طعم پرواز آزادانه را میچشد
هنگامی که نشئهٔ حرکت بالهایش را
در هوا میشناسد،
هیچکس نمیتواند
او را به پیلهاش بازگرداند،
و قانعش کند که کرم پیله بودن
برایش بهتر است.
زهرآ
مهراس!
فردا خورشید خواهد درخشید
حتا اگر ما مرده باشیم
و با خروس
بانگ بامدادی سر ندهیم.
m.alavi
نسیم خوری، شاعر لبنانی که مدتی در پاریس و جاهای دیگر زیسته است، در نغمههای ملتی گنگ، اشعاری که دربارهٔ جنگهای جنوب لبنان و آوارگیهایش سروده است، خاطرنشان میکند، سفر از بیروت به پاریس، در حقیقت سفر از زخمی خونین، به زخمی دیگرست. او میگوید: «مرگ، مادر من / و فقر، پدر من است / من فرزند گذرنامهها هستم.»
abbas5549
مرا بعد از مرگ درون کتابهایم مییابی
هر وقت آنها را بخوانی، ببینی و بپسندی،
و من تو را میبینم
اما تو هرگز مرا نخواهی دید،
من به تو خوشآمد خواهم گفت
اما تو صدای مرا نخواهی شنید.
اندکاند کسانی که اشباح را ببینند
و با آنها دوست باشند.
مهراس! با شبح من در لابهلای اوراق کتابم
دوست باش
زیرا شبح من مانند جغد، لطیف است
abbas5549
ای دوست!
او را گناهی نیست،
این خود زندگی است که گناهکار است،
زیرا همواره روی ریل خویش در حرکت است،
او بهسرعت میرود،
و او را باکی نیست
که چه کسی در حالت مستی از قطار سریعالسیرش
به بیرون سقوط میکند.
یا خردمندی به سببی دیگر،
خود را از قطار پرتاب میکند...
abbas5549
در زندگانی من،
نه جملهٔ معترضه باش
و نه فاصلهٔ میان دو جمله.
تو تمامی زندگی منی؛
نقطهٔ آخر خط
و تنها کلمه در آغاز خط:
دوستت میدارم.
سلمی
آنچه را که انسان امروز گم کرده عشق است.
𝕱𝖗𝖔𝖉𝖔
دیگری همانقدر حق زندگی و آزادی دارد که ما داریم.
𝕱𝖗𝖔𝖉𝖔
هنگامی که پروانه
طعم پرواز آزادانه را میچشد
هنگامی که نشئهٔ حرکت بالهایش را
در هوا میشناسد،
هیچکس نمیتواند
او را به پیلهاش بازگرداند،
و قانعش کند که کرم پیله بودن
برایش بهتر است.
m.alavi
چشمانم را میگشایم
بر اسرائیل که بر طبل جنگ میکوبد،
و چشمهایم را میبندم
بر امریکا که بر طبل جنگ میکوبد.
زندگی،
پرواز گنجشکی میان دو انفجار است...
m.alavi
جوانان ساکها و تابوتهاشان را حمل میکنند
و از بامداد در برابر کنسولگریها صف میکشند،
تا برای سفر به قارهای دیگر ویزا بگیرند،
آنان برای عروسی به نام ویزا، رقابت میکنند،
در رویاهاشان با او سفر میکنند
در جستوجوی زمانی دیگر
نانی دیگر...
مرگی دیگر...
و جلادی دیگر!...
m.alavi
در پشت تریبونها،
با جملات کلیشهای
دربارهٔ شهیدان یاوهسرایی میکند،
در حالیکه بر طبلهای بیگانگی میکوبد،
و هر که را با او همراه نباشد،
خائن مینامد...
اما شهید میآید و او را سرزنش میکند،
تنها بدان جهت که با خون او تجارت میکنند...
و بدان جهت که او را در این آخرین خوابگاهش
آسوده بگذارند...
m.alavi
فرزند زن خدمتکار به جنگ رفت و بهخاطر وطن جان داد...
اما پیشوای معنوی
به مجلس ختمش رفت
و با خطبهای غرّا در رثای او سخن گفت.
مردم در زیر نور فلاشهای خبرنگاران برایش کف زدند
و تصویرش بر صفحهٔ تلویزیونها ظاهر شد
در حالیکه تبریک و تسلیت میگفت!
و در اوج نشئهٔ عزاداری
بهجای عکس شهید،
عکس او را بر دیوار خانهٔ شهید آویختند...
m.alavi
اگر عشق تو نمیبود،
باور نمیکردم که زیستهام
و بیگمان سوگند میخوردم که
درون گورم زاده شدهام...
m.alavi
مرگ را دیدم، تا به او تسلیت بگویم
بهخاطر رحلت کارمندی دیگر،
از فعالترین کارگزاران در مؤسسهاش:
دیکتاتوری دیگر کنار رفت...
با اشک تمساح تشییعش میکنیم
و در تظاهرِ به اشک ریختن
از یکدیگر سبقت میگیریم.
m.alavi
عشق نمیگذارد یأس و نومیدی بر او غلبه کند. او با عشق تمامی عناصری را که پیرامونش وجود دارد بهصورت غیرمجازی (حقیقی) مییابد و خاطرنشان میکند اگر عشق حذف شود، همهچیز مجازی میگردد و دچار معناباختگی میشود.
abbas5549
جنگ ستارگان مجازی
مهراس!
فردا خورشید خواهد درخشید،
حتا اگر ما مرده باشیم
و با خروس
بانگ بامدادی سر ندهیم!
abbas5549
حجم
۵۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۱۰ صفحه
حجم
۵۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۱۰ صفحه
قیمت:
۲۵,۰۰۰
۱۲,۵۰۰۵۰%
تومان