کتاب ققنوس و قمری و شکایت عاشق
معرفی کتاب ققنوس و قمری و شکایت عاشق
کتاب ققنوس و قمری و شکایت عاشق اثری از ویلیام شکسپیر است که با ترجمه امید طبیبزاده در نشر چشمه به چاپ رسیده است. این کتاب دربردارنده دو منظومه کوتاه از ویلیام شکسپیر به همراه نقد و تفسیرهای آن است.
درباره کتاب ققنوس و قمری و شکایت عاشق
کتاب ققنوس و قمری و شکایت عاشق در بردارنده دو منظومه کوتاه از شکسپیر به نامهای ققنوس و قمری (۱۶۰۱) و شکایت عاشق (۱۶۰۹) است. این اشعار، نمایندهای از فضای فرهنگی عهد رنسانس انگلستان و اروپا به شمار میآیند. هرچند درباره این دو منظومه حرف و حدیثهای بسیاری هست: برخی آن را مجعول میدانند و برخی دیگر، آن را منسوب به شکسپیر. اما از طرف دیگر برخی آن را بسیار اصیل میدانند و در اینکه این اشعار یکی از شعرهای شکسپیر است، شکی ندارند. بهرحال در این کتاب هم این منظومه زیبا را میخوانیم و هم از طرف دیگر میتوانیم نقد، شرح و تفسیرهای اشعار را هم بخوانیم.
کتاب ققنوس و قمری و شکایت عاشق را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
ققنوس و قمری و شکایت عاشق، کتابی است برای تمام علاقهمندان به شعر انگلیسی و کسانی که دوست دارند آثار شکسپیر را مطالعه کنند.
درباره ویلیام شکسپیر
ویلیام شکسپیر در سال ۱۵۶۴ به دنیا آمد و در ۱۶۱۶ از دنیا رفت. او بازیگر، شاعر و نمایشنامهنویس انگلیسی است که او را بزرگترین نویسنده انگلیسی زبان میدانند. شکسپیر هم از نظر نمایشنامهها و هم از نظر تاثیری که روی ادبیات انگلیسی داشت بینظیر و مشهور است. به طوری که شعرها و نمایشنامههای او کلمات و اصلاحات زیادی را به زبان انگلیسی اضافه کرده است. اغلب آثار او شهرت زیادی کسب کردند و در سراسر جهان روی صحنه اجرا شدند. شکسپیر در اولین اجرای مکبث، خود به روی صحنه رفت و در آن نمایش بازی کرد.
آثار بسیار زیادی از او مانند: مکبث، اتللو، رومئو و ژولیت، هملت، رویای شب نیمه تابستان، شاه لیر، تاجر ونیزی و تیمون آتنی به فارسی ترجمه شدهاند. جالب است بدانید که او علاقهای به نگه داشتن آثارش نداشت و تمام نمایشنامه و شعرهایش بعد از مرگ او چاپ و منتشر شد.
بخشی از کتاب ققنوس و قمری و شکایت عاشق
۱. به دور از تپهای بودم که دلِ فرورفتهاش،
۲. طنیناندازِ داستانی غمانگیز بود از درهٔ مجاورش،
۳. پس خاطر بدان پژواکها بخشیدم،
۴. و لَختی نشستم تا داستانِ آن زمزمههای غمگنانه را بشنوم،
۵. چندی نگذشت که بانوی لرزان و پریدهرنگی ظاهر شد
۶. که کاغذهایی را پاره میکرد و حلقههای انگشتریاش را میشکست،
۷. و دنیای خود را با بادِ آهها و بارانِ اشکهایش، توفانی میکرد.
۸. کلاهِ کاهیِ مشبک و حصیربافتی بر سر داشت،
۹. که رخسارهاش را از نور آفتاب در امان میداشت،
۱۰. رخسارهای که اندیشهٔ آدمی گاه میاندیشید هنوز میتوانست در آن،
۱۱. نعشی از زیباییِ ازدسترفته و تمامشدهای را بیابد؛
۱۲. آری، داسِ زمان تمام آن زیبایی را نچیده بود،
۱۳. و طراوتِ جوانی تماماً از آن رخت برنبسته بود، بلکه بهرغم غَضَب بیامان فلک
۱۴. هنوز پرتویی از زیبایی از میان چینوشکنجهای پیریاش زبانه میکشید.
۱۵. دستمالش را که بر آن حروفی خوشنقشونگار نقش بسته بود،
۱۶. بارها و بارها بالا میبرد و به چشمانش میکشید،
۱۷. و آن نقوش ابریشمین را در شورابهای میشست
۱۸. که اندوهی دیرسال، در قالبِ قطراتِ اشک، روانش ساخته بود،
۱۹. بارها و بارها نوشتهٔ روی دستمال را خواند؛
۲۰. و بارها و بارها اندوه ناپیدای خود را
۲۱. با هزار گونه نالهٔ زیروبم، فریاد کشید.
۲۲. گاه چشمانش، همچون آتشبارهای مستقر بر عرادهها،
۲۳. آسمان را هدف میگرفتند، چنان که گویی قصد شلیک بدان دارند؛
۲۴. و گاه برعکس، کُرههایِ نگونبختِ چشمانش
۲۵. بر گوی غلتانِ زمین خیره میماندند؛ و گاه میدان دید خود را بسط میدادند
۲۶. و به جلو خیره میشدند، و آنگاه همزمان
۲۷. بیآنکه چیزی ببینند، به هر سوی نظر میکردند،
۲۸. و بدینسان ذهن و بیناییاش با پریشاناحوالی در هم میآمیختند.
۲۹. گیسوانش که نه رها بود، و نه به شکل معمول بافته،
۳۰. گواهی بود بر بیتوجهی او به آراستگیاش؛
۳۱. چند طُرهٔ سرکش، بیرونزده از زیر کلاهِ کاهیاش،
۳۲. بر کنارِ گونهٔ رنگباخته و فرورفتهاش تاب میخورد؛
۳۳. و چند طُرهٔ دیگر که هنوز در بند گیرهٔ مو باقی مانده بودند،
حجم
۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۱۲ صفحه
حجم
۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۱۲ صفحه
نظرات کاربران
ویلیام شکسپیر واقعا نویسنده زبر دست ایه من نمایشنانه هملت رو از ایشون خوندم واقعا زیبا بود یجا دیگه هم از ایشون خونده بودم ک گفته بودن داشتن علم بهتر از داشتن ثروت است ولی نداشتن ثروت بد تر از