دانلود و خرید کتاب این مرگ، آرایش گر است ویلیام کارلوس ویلیامز ترجمه علیرضا وحیدزاده
تصویر جلد کتاب این مرگ، آرایش گر است

کتاب این مرگ، آرایش گر است

انتشارات:نشر سیفتال
دسته‌بندی:
امتیاز:
۱.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب این مرگ، آرایش گر است

کتاب این مرگ، آرایش گر است اثری از ویلیام کارلوس ویلیامز است که با ترجمه علیرضا وحیدزاده می‌خوانید. 

کتاب این مرگ، آرایش گر است مجموعه اشعار ساده ویلیام کارلوس ویلیامز را در خود جای داده است. اشعاری که در نهایت سادگی، تصاویری درخشان و ساده را به ذهن متبادر می‌کنند. همین توانایی او در ساختن و پرداختن تصاویر زنده و جاندار در میان شعرها، او را به یکی از شاعران توانمند قرن بیستم بدل کرده است. کتاب، نامش را از یکی اشعار وام گرفته است که تصویری بدیع و تعریفی کوبنده از مرگ است.

کتاب این مرگ، آرایش گر است را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

دوست‌داران شعر جهان را به خواندن کتاب این مرگ، آرایش گر است دعوت می‌کنیم.

درباره ویلیام کارلوس ویلیامز

ویلیام کارلوس ویلیامز (William Carlos Williams) ۱۷ سپتامبر ۱۸۸۳ در رادرفورد، نیوجرسی به دنیا آمد  و ۴ مارس ۱۹۶۳ در همان زادگاهش از دنیا رفت. 

او در رشته پزشکی عمومی و پزشکی اطفال در دانشگاه پنسیلوانیا درس خواند و یکی از شاعرانی بود که در سبک نوگرایی و تصویرگرایی می‌نوشت. اشعار او بیان‌گر احساسات هستند و گفتار او اوزان آمریکایی را بنیان‌ نهاده است.

بخشی از کتاب این مرگ، آرایش گر است

آن مرد

شجاعتِ غریبی‌ست

تو به‌من ستاره کهن را (هدیه) می‌دهی:

به‌هنگام طلوعِ آفتاب تنها تو تلألو کن

به‌سوی آن‌چه هیچش نمی‌بخشی!

* برگردان موزون

شگفتا شگرفی‌ست (این کار تو)

چو آن کهنه‌کوکب به‌من می‌دهی:

یگانه درخشا به گاهِ پگاه

فراتر ز آن‌چه طلب می‌دهی!

***

بیدارکردن زنی سال‌خورده

کهن‌سالی همان

پرواز پرندگان کوچکی‌ست

که صَریر صفیرشان

بر سر درختان بی‌برگ

و برفراز بلور برف‌ها، پیچیده.

همانان که گاهی کام‌یاب و گاهی ناکامند

و زوزه‌های باد دیو

بر زمین انداخته‌شان.

اما چه شده؟

که دسته پرندگان

بر ساقه‌های زِبر درختان آرمیده

و پوسته بذرِ گیاهان

بر برف روی زمین نشسته

و زوزه‌های باد

با صَریر زجه‌های‌شان

یکی شده

***

این مرگ، آرایش‌گر است

از مرگ

به من گفت

آن آرایش‌گر

آن آرایش‌گر

آن دم

که حیاتم را

با خواب، کوتاه می‌کرد

تا موهایم را بچیند ـ

سپس چنینم گفت

شباهنگام،

آن دم که می‌میریم

تنها لحظه‌ای بیش نیست ـ

و از

شیوه‌های نوینِ

رشد مو

بشارتم داد

چنینش گفتم

که مرگ،

برهنه و بی‌پرواست

از تبارِ آن چراغِ چینی

و از جنسِ آن پیرمردِ

با یک‌جفت دندانِ

اضافه رزرو

از همان پیرمردی

که جلوی دَر ـ

گفت که

امروز هوا آفتابی‌ست!

و به‌خاطرِ همین جمله،

مرگ

هر هفته دوبار

سرش را می‌تراشد.

نظری برای کتاب ثبت نشده است
(طغیانِ فقر) همان پیرمردِ ژاکت‌پوشِ کلاهِ تیره بر سری‌ست که پیاده‌رو و شعاعِ ده فوتی‌اش را جارو می‌زند و به دستِ باد می‌دهد و به دلِ شهر می‌سپارد
Ali
‫پس اگر به‌جز نعشِ خودتان ‫چیزی نمی‌توانید به این‌جا بیاورید ‫ همان بهتر که نیایید
حنا
بر گِردِ ‫گوری تازه ‫مدفون ‫زیرِ مشتی برگ ‫جمعی، ‫شاد و خندانند ‫و قَدرِ شاه‌راهی تازه را ‫با عیش، می‌دانند ‫همان راهی ‫که روزی ‫پیرمردی قَدخمیده ‫لاغر و فرتوت ـ ‫در پِی اندک طعامی ‫از برای گله‌اش می‌بود
حنا

حجم

۴۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۶۹ صفحه

حجم

۴۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۶۹ صفحه

قیمت:
۱۲,۰۰۰
تومان