کتاب به دوزخ... ای بی گناهان
معرفی کتاب به دوزخ... ای بی گناهان
کتاب به دوزخ... ای بی گناهان نمایشنامهای نوشتهٔ بختیار علی و ترجمهٔ مریوان حلبچهای است و نشر ثالث آن را منتشر کرده است. مصطفا، قهرمان این نمایشنامه، در جهانی حاضر میشود که در عین بیگناهی، باید برای خود گناهی ابداع کند، زیرا جهانِ خالی از گناه، تهی از هر ارزشی است.
درباره کتاب به دوزخ... ای بی گناهان
تنهایی در آثار بختیار علی گسترهٔ وسیع دارد. از غروب پروانه، دریاس و جسدها، آخرین انار دنیا، جمشید خان عمویم که باد همیشه او را با خود میبرد، تا نمایشنامهٔ به دوزخ ای بیگناهان که شخصیت اصلی آن، مصطفا، در تنهایی و سکوت و بیگانگی عمیقی زندگی میکند. تنهایی مصطفا از آن روست که کسی را نمییابد که به بازی سیستم نپیوسته باشد. وقتی همه گناهکار هستند، دیگر گناه ترسناک و ناخواستهای به جا نمیماند. فاشیسم کارش کاشتن احساسِ گناه در درون افراد است، بعد از آن هم کارش بخشیدن احساس تطهیر است به وسیلهٔ جامعه. این روح فاشیسم است. فاشیسم در شرق با چنین مکانیسمی کار میکند: القای احساس گناه و بعد جستوجوی تطهیر درون گله. کسانی که این بازی را نمیپذیرند همیشه تنها هستند. و مصطفا به همین دلیل تنهاست. بزرگترین گناه در این نمایشنامه این است که مصطفا تن به بازی نمیدهد و آن را نمیپذیرد. گناه این است که قوانین بازی را نپذیرفته است. فاشیسم احساس گناه درون افراد را تبدیل میکند به دلیلی برای بسیجکردن و مهیاساختن آنها و بدل کردنشان به فردی مطیع در درون سیستم.
در این نمایشنامه، زندان مکانی معمولی و مهیا برای آموختن و پرورش دادن است. فضایی معمولی که انسانها میتوانند از آن خارج شوند و دوباره به آن برگردند. تردیدِ مصطفا در خانهٔ خود کمتر از تردیدش در زندان است. زندان در اینجا مکانی برای شکنجه و تحقیر نیست؛ مکانی است که یگانه هدفش باوراندن یک اصل به انسانهاست: «نمیشود تو گناهکار نباشی.» انسان از آن زندان بیرون میآید و میداند باید در جستوجوی تطهیر باشد. تطهیر هم چیزی نیست جز اینکه کاری را بکند که آنها میخواهند. تطهیر دیگر آن بُعد روحی، اخلاقی و حتی دینی را ندارد. انسان پاک کسی است که میداند مدیون سیستم است و باید دین خود را ادا کند.
بختیار علی خود دربارهٔ ایدهٔ نمایشنامه به دوزخ... ای بی گناهان میگوید: «باید بگویم یک روز وقتی که داشتم ترجمهٔ آلمانی یکی از کتابهایم را، که مجموعه مقالاتی بود، با متن اصلی مقایسه میکردم، در یکی از مقالات آن کتاب که دربارهٔ شاهد در دوران بعث بود، جملهای سببِ درنگم شد. در دوران بعث فردی که زندانی میشد به شدت تحت شکنجه قرار میگرفت. شکنجهاش فقط به این خاطر نبود که دیگران را لو بدهد، بلکه به این خاطر بود که به گناهان خود اعتراف کند. اگر کسی به گناهانش اعتراف نمیکرد، احتمال آزادیاش بسیار زیاد بود. بزرگترین شاهدِ متهم باید خود متهم میبود. شهادت دیگری از قدرت و توانایی شهادت خودِ متهم برخوردار نبود. خیلیها که شکنجهها را تحمل نمیکردند، باید برای خود جرمی میساختند و به آن اعتراف میکردند تا از شکنجه رهایی یابند. این نوع برخوردِ بعث، نشاندهندهٔ جوهر کار قدرت در جوامع ماست. در حقیقت اینکه جامعه و قدرت و رسانه ابزارهای بزرگ القای احساسِ گناه هستند، سراپای زندگی ما را در بر گرفته است. این آغاز سادهٔ بهوجودآمدن ایدهٔ نمایشنامه بود.»
مصطفا در طول نمایشنامه یک فیگور آزاد است. اما آزادی تهی از مفهوم و محتوا، آزادیای که او را به سوی مرگ میبرد. خیلی وقتها کار قدرتمندان این نیست که ما را به برده تبدیل کنند، تهی کردن آزادی از معنای خویش، برای بیمعنا کردن زندگی کفایت میکند. مصطفا آزاد شده است، اما چرا؟ برای اینکه خود، تاوان خود را انتخاب کند. خود شاهد جرم خود را برگزیند، خود مجازات خویش را انتخاب کند. این نمایشنامه فریادی است علیه این آزادیهای دروغین. در چنین وضع و حالی، مصطفا آزادی خود را در این میبیند که بر بیگناهی خود پافشاری کند.
خواندن کتاب به دوزخ... ای بی گناهان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات کردستان پیشنهاد میکنیم.
درباره بختیار علی
بختیار علی، نویسنده عراقی، چهرهای جهانی در زمینه ادبیات است که بیش از پانزده سال به دلیل سانسور شدید، هیچ کدام از نوشتههایش چاپ نشدند. اما حالا کتابهای بسیاری در زمینه نقدسیاسی، اجتماعی، فلسفی و ادبی تالیف کردهاست. بختیار علی متولد سلیمانیه عراق است و اکنون در آلمان زندگی میکند.
بختیار علی تا به حال ۱۰ رمان و ۵ مجموعه شعر و ۱۵ کتاب نقد سیاسی، اجتماعی و فلسفی منتشر کرده و جهانیترین چهره ادبی کرد محسوب میشود. از میان آثار مشهور و شناخته شده بختیار علی میتوان به آخرین انار دنیا، جمشیدخان عمویم، که باد همیشه او را با خود میبرد، غروب پروانه و مرگ تکفرزند دوم اشاره کرد.
بخشی از کتاب به دوزخ... ای بی گناهان
«مأمور اول: جناب مصطفا خوابیده است. اگرچه در حقیقت کاری هم نکرده که خسته شود، خوابیده است.
مأمور دوم: بله دوست من، عجیب است، اما من شنیدهام گناهکاران چند شب اول زندان همیشه خوب میخوابند، شاید دلیلش این باشد که میخواهند گناهانشان را از یاد ببرند.
مأمور اول: گناهانشان؟ نه... نه... بگویید بیگناهیشان. چون همه اولش فکر میکنند، بیگناهند.
مأمور دوم: حق با شماست، من هم دیدهام خیلی بر بیگناهی خود اصرار میکنند به ویژه اولش.
(مصطفا از صدای دو مأمور بیدار میشود و لب تخت مینشیند و شگفتزده آن دو را تماشا میکند.)
مأمور دوم: صحت خواب آقای مصطفا، امیدوارم از خواب خوش بینصیبت نکرده باشیم.
(مصطفا برمیخیزد و شتابزده شلواری روی پیژامهاش میپوشد و کتی را که پشت سرش آویزان است، برمیدارد و به تن میکند.)
مصطفا: صبحتان به خیر عزیزان...
مأمورها: صبح به خیر.
مصطفا امیدوارم وقتش رسیده باشد که به من بگویید چرا اینجایم. دو روز است اینجایم بیآنکه اتهامی به من زده باشید. آدم دستِ کمش این حق را دارد که بداند چرا دستگیر شده است.
مأمور اول: ببخشید جناب مصطفا، ببخشید. باید خود را به شما معرفی کنیم.
: هر دویِ ما مأمور ’ادارهٔ مبارزه با معضل بیگناهی‘ هستیم. ما را از آنجا فرستادهاند که اولین بازجویی از شما را انجام دهیم. امیدواریم نتیجهٔ دلخواه شما هم باشد.
مصطفا: (شگفتزده نگاهشان میکند.) منظورتان ادارهٔ اصلاح مجرمان است؟ اما من که مرتکب جرمی نشدهام. من یک کارمند معمولی کتابخانهٔ عمومی هستم. از سر کار که بیرون آمدم، دستگیرم کردند و به اینجا آوردند.
مأمور دوم: نخیر جناب مصطفا، نخیر. ما از ادارهٔ ریشهکنی و اصلاح مجرمان نیستیم... (به دوستش نگاه میکند.) مگر نه؟ گمانم اسمش چیزی در همین مایههاست.
مأمور اول: بله، درست گفتی، اسم دقیقش همین است، همانطور که حضور جنابعالی عرض کردیم ما برای ادارهٔ دیگری کار میکنیم. ما برای ادارهٔ مبارزه با معضل بیگناهی کار میکنیم. چطور اسم ادارهٔ ما را نشنیدهاید؟ خیلی قدیمی هستیم.
مصطفا میتوانم بدانم کار ادارهتان چیست؟
مأمور دوم: جناب بفرمایید بنشینید، ما هنگام کار حق نشستن نداریم اما شما اگر میخواهید میتوانید بنشینید.
(مصطفا مینشیند.)»
حجم
۱۰۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۴۷ صفحه
حجم
۱۰۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۴۷ صفحه
نظرات کاربران
سربازرس: احساس گناه نکردنتان از آنجا سرچشمه می گیرد که فکر می کنید دیگران گناهکارند. رئیس جمهور گناهکار است، احزاب سیاسی، صاحبکاران و صنعت گران گناهکارند. خطر انسان هایی که احساس گناه نمی کنند این است که خود برای جامعه
من نسخه چاپی کتاب را تهیه کردم و تا پرده هفتم احساسم این بود که نویسنده دنیای ۱۹۸۴ را به سبک شرقی درآورده است اما از فصل هشت به بعد با تک تک جملات دچار شک شدم ، خودم را
هرچند یه جاهایی ش بنظر غیر واقعی میاد ولی کلیت داستان درست و دردناکه 😭 بخونیدش
فعلا نخوندم ولی من ک ب تئاتر و سینما علاقه درم گمونم جذاب باشه