
کتاب صورتکی بسان سماء
معرفی کتاب صورتکی بسان سماء
کتاب الکترونیکی «صورتکی بسان سماء» نوشتهٔ «باسم خندقچی» و با ترجمهٔ «سیدحمیدرضا مهاجرانی» توسط نشر ثالث منتشر شده است. این اثر در قالب رمان، به روایت زندگی و هویت فلسطینی در بستر تاریخ معاصر و اسطورههای کهن میپردازد و دغدغههای هویت، مقاومت و جستوجوی حقیقت را در دل سرزمین فلسطین به تصویر میکشد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب صورتکی بسان سماء
«صورتکی بسان سماء» رمانی است که در مرز میان واقعیت و خیال حرکت میکند و با بهرهگیری از عناصر تاریخی، اسطورهای و اجتماعی، داستانی چندلایه را روایت میکند. نویسنده، «باسم خندقچی»، با تکیهبر تجربههای زیسته و شناخت عمیق از جامعهٔ فلسطین، اثری خلق کرده که همزمان به گذشته و حال مینگرد. ساختار کتاب بر پایهٔ روایتهای موازی استوار است؛ از یکسو زندگی شخصیتهایی در اردوگاههای فلسطینی و از سوی دیگر، جستوجوی هویت و حقیقت در دل تاریخ و اسطوره. این رمان با تلفیق داستان معاصر و بازخوانی روایتهای مذهبی و تاریخی، تصویری از مقاومت، رنج و امید مردم فلسطین ارائه میدهد. قالب اثر داستانی است و با زبانی توصیفی و گاه شاعرانه، به لایههای مختلف هویت فردی و جمعی میپردازد. در این میان، شخصیتهایی چون نور، مراد و سماء، هرکدام نمایندهٔ بخشی از این هویت چندپاره و جستوجوگر هستند. کتاب با ارجاع به متون مقدس، تاریخ معاصر و زندگی روزمره، فضایی پررمزوراز و تأملبرانگیز میآفریند.
خلاصه داستان صورتکی بسان سماء
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «صورتکی بسان سماء» با محوریت شخصیت «نور مهدی الشهدی» آغاز میشود؛ جوانی فلسطینی که در اردوگاه زندگی میکند و با گذشتهای پرفرازونشیب و خانوادهای زخمخورده از اشغال و تبعید روبهروست. نور، که علاقهمند به تاریخ و باستانشناسی است، در تلاش برای کشف حقیقت هویت خود و سرزمینش، به جستوجوی ریشههای تاریخی و اسطورهای فلسطین میپردازد. او در مسیر زندگیاش با شخصیتهایی چون مراد (دوست صمیمیاش که در زندان است) و امّ عدلی (مادری مقاوم و رنجدیده) همراه میشود و خاطرات تلخ و شیرین کودکی، یتیمی و مبارزه را مرور میکند. در دل روایت، نور با الهام از زندگی مریم مجدلیه و اسطورههای مسیحی، به بازخوانی نقش زنان و مردان فلسطینی در مقاومت و پایداری میپردازد. او با یافتن کارت شناسایی یک یهودی و پوشیدن صورتک هویتی دیگر، به نوعی دوگانگی و بحران هویت دچار میشود و این تجربه را بهانهای برای واکاوی عمیقتر تاریخ و سرنوشت فلسطین قرار میدهد. داستان با رفتوآمد میان گذشته و حال، و با ارجاع به متون مقدس و روایات تاریخی، تصویری از زندگی در اردوگاه، رنج تبعید، امید به رهایی و جستوجوی معنای انسانبودن در سرزمینی اشغالشده را ترسیم میکند. در این میان، سماء بهعنوان نمادی از اندیشه و آرمان، و نور بهعنوان جویندهٔ حقیقت، هرکدام بخشی از هویت فلسطینی را بازتاب میدهند. روایت کتاب، همزمان که به زندگی روزمره و دغدغههای معاصر میپردازد، لایههایی از اسطوره، تاریخ و جستوجوی معنوی را نیز در خود جای داده است.
چرا باید کتاب صورتکی بسان سماء را بخوانیم؟
این کتاب با روایتی چندلایه و تلفیق تاریخ، اسطوره و واقعیت معاصر، تصویری متفاوت از زندگی و هویت فلسطینی ارائه میدهد. «صورتکی بسان سماء» نهتنها به مسائل سیاسی و اجتماعی فلسطین میپردازد، بلکه دغدغههای فردی، بحران هویت و جستوجوی معنای زندگی را نیز بهتصویر میکشد. خواندن این اثر فرصتی است برای آشنایی با تجربههای زیستهٔ مردم فلسطین، شناخت لایههای پنهان تاریخ و اسطورههای این سرزمین و تأمل در باب مقاومت، امید و انسانیت در شرایط دشوار. همچنین، کتاب با ارجاع به متون مقدس و روایتهای تاریخی، امکان مواجههای تازه با مفاهیم هویت، رهایی و جستوجوی حقیقت را فراهم میکند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای اجتماعی، تاریخی و اسطورهای، کسانی که دغدغهٔ هویت، مقاومت و سرنوشت ملتها را دارند و نیز پژوهشگران حوزهٔ مطالعات فلسطین و خاورمیانه مناسب است. همچنین، مخاطبانی که به روایتهای چندلایه و شخصیتپردازی عمیق علاقهمندند، از این اثر بهره خواهند برد.
بخشی از کتاب صورتکی بسان سماء
«در و دیوار کوچههای اردوگاه بر تن و جانش فشاری بیامان وارد میکرد. از هر سو او را در حصار خود گرفته بودند و هر لحظه به او نزدیک و نزدیکتر میشدند تا او را در تنگنایی فروبستهتر و فراتر از تمامی باروها قرار بدهند. با وجود این، او به سرعتِ گامهایش میافزود و پیش میرفت. کوچههایی که همواره صبحهایش تپیده در شولای شومبختی بود. آن صبح نیز نَم و دَم هوای شرجی مانند زنگاری بر تن آن جوان سیسالهای مینشست که هرولهکنان میرفت تا خودش را سر وقت به قرار صبحگاهیِ تنیده در تلخیاش برساند. گامهای «نور مهدی الشهدی» او را به پیشروی تشویق میکرد. او پسر این اردوگاه بلکه همهٔ اردوگاههاست. «اصلاً چه نیازی به نام و اسامی؟» این حرفی بود که او با خودش و نه با دیگرانی که اطرافش بودند میگفت. آن هم پس از آنکه کسوتِ سکوت را از زمان کودکیاش در کوچههای آسفالتی برگزید. کودکی که نه از شکم مادر بلکه از بطن همان کوچهها با خمهای چنبرش به دنیا آمد و در هزارتوهایش رشد کرد. معتقد بود از دل کوچه به دنیا آمده. از درون رحمی در خفا جهیده که جز همان فشار آخرین و فریاد اولینش چیز دیگری از آن به یاد نمیآورد. او از رحمی به دنیا آمد که بتواند از همان روز اولِ تولد مشق یتیمی کند، اصولش را فراگیرد و در عرصهاش دانای دهر شود. او زجرکشیده، زخمخورده، پردهدار، در پرده فروافتاده و سرگشتهای غریب بود. اصلاً او برای این به دنیا آمده بود تا همواره با همهٔ بدبختیها و شوماقبالیهای بهجا و بیجا که از هر سویِ این کوچهها سر برمیآوردند رودررو شود. پس چه نیاز به نام و اسامی؟»
حجم
۲۱۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۲۴۲ صفحه
حجم
۲۱۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۲۴۲ صفحه