دانلود و خرید کتاب مروارید جان اشتاین‌بک ترجمه سروش حبیبی

معرفی کتاب مروارید

«مروارید» رمانی نوشته جان اشتاین‌بک(۱۹۶۸-۱۹۰۲)، نویسنده آمریکایی است. داستان مروارید برگرفته از داستان‌های عامیانه رایج میان ماهیگیران بومی مکزیک است و حکایتگر سختی‌ها، آرزوها و تلاش‌های هر روزه آنان است. در بخشی از کتاب می‌خوانیم: «شهر چیزی است مثل یک جانور گروه‌زی. دستگاه اعصاب خود را دارد و سری و شانه‌ای و پاهایی. شهر چیزی است غیر از شهرهای دیگر، هیچ دو شهری نیست که مثل هم باشند. از این‌ها گذشته هیجان‌های شهر از عواطف کلی ساکنان آن است. نحوه انتشار اخبار در شهر معمایی است که گشودن آن آسان نیست. مثل این است که سرعت انتشار اخبار بیش از سرعت حرکت کودکانی است که مدام در تقلایند و به چالاکی به هرسو می‌دوند که تازه‌ها را برای همسالان خود بازگو کنند یا سریع‌تر از صدای زنانی، که از فراز پرچین‌ها با زنان همسایه حرف می‌زنند. پیش از آنکه کینو و خووانا همراه صیادان دیگر به کوی کپرها برسند دستگاه اعصاب شهر با این خبر به ضربان افتاده و به ارتعاش آمده بود: «کینو بزرگ‌ترین مروارید جهان را پیدا کرده!» پیش از آنکه کودکان بتوانند نفس‌نفس‌زنان کلماتشان را اداکنند، مادرانشان خبر را دریافته بودند. خبر به سرعت از کنار کپرها گذشته و همچون امواجی خروشان خیابان‌های شهر سنگ و سیمان را شسته و همه‌جا پخش شده بود. خبر به گوش کشیشی که در باغش قدم می‌زد رسید و چشمانش را در رؤیا فرو برد و تعمیراتی را به یادش آورد که در کلیسایش لازم بود. با خود می‌گفت: «یعنی قیمت این مروارید چقدر ممکن است باشد و کوشید به یاد آورد که طفل کینو را غسل تعمید داده است یا نه و آیا اصلاً عقد ازدواج کینو در کلیسا صورت گرفته است؟»
معرفی نویسنده
عکس جان اشتاین‌بک
جان اشتاین‌بک

جان ارنست استاین‌بک که در ایران با نام جان اشتاین بک نیز شناخته می‌شود، نویسنده‌ای آمریکایی است که در ۲۷ فوریه سال ۱۹۰۲ در کالیفرنیا متولد شده و در ۲۰ دسامبر ۱۹۶۸ به علت بیماری قلبی چشم از جهان فروبست.

Amir_13_Doulabi
۱۳۹۶/۱۰/۱۱

*نقد از الف بوک* در آخرین سالهای ده سی، سرمایه‌داران کالیفرنیایی در اقدامی نمادین، سه نسخه از بهترین اثرش را در میدان شهر سوزاندند و پاره ای از کتابخانه ها آن را از لیست کتابهای‌شان حذف کردند. خود او که چنین

- بیشتر
علی دائمی
۱۴۰۰/۱۰/۱۹

یک رمان خوب، با داستانی صاف و ساده دربارهٔ حرص و طمع آدمیزاد، که با وجود کوتاه بودنش شما رو جذب می‌کنه. مثل همیشه اندیشهٔ ضداستعماری و ضدسرمایه‌داری نویسنده در سطر به سطر اون تنیده شده. بخوانید و لذت ببرید

- بیشتر
Mohammad
۱۴۰۱/۰۷/۱۴

(۷-۱۷-[۱۶۰]) داستان، کشش و ضرباهنگ خوبی داره و مثل اکثر کتاب های جان اشتاین بک با محوریت و تمرکز بر تضادهای طبقاتی پیش میره؛ یکی از نکاتی که در حین خوندن کتاب به ذهنم رسید این بود که مارکس در مانیفست

- بیشتر
mrb
۱۴۰۰/۰۹/۱۹

کتاب واقعاً خوبی بود. ولی سروش حبیبی گیجم کرد . انگار جمله رو نصفه ول کرده. بعضی کلمات هم خیلی کهن ترجمه کرده مثلا به جای آوردن کلمه قایق گفته بلم

Anna
۱۳۹۹/۰۷/۱۲

این داستان یکی از بهترین داستان هایی بود که در سال 99خوندم، فضاسازی و شخصیت پردازی نویسنده عالی بود. داستان درباره‌ی خانواده‌ی سه نفره‌ای هست که نماینده‌ی طبقه پایین جامعه هستن و هیچ راه فراری ازش ندارن و محکومند به فقر.

- بیشتر
a_lovely_sister
۱۴۰۱/۰۷/۰۷

کلا کتابای جان استاین بک خوبه :)

شهـــ گمنام ــــید
۱۴۰۱/۰۲/۲۳

نسخه چاپی این کتاب رو با ترجمه ی آقای محسن سلیمانی خوانده ام... نثر کتاب بسیار روان است و زیبا. داستان جالب و دردناکی از حرص و طمع انسان... از خواندنش لذت بردم...

Fatemeh
۱۳۹۷/۰۹/۰۸

یکی از بهترین کتابهایی بود ک خوندم. شدیدا توصیه میکنم ک از دست ندینش

بهناز
۱۴۰۳/۰۹/۰۱

ترجمه زیاد خوب نبود ولی داستان داستانه خوبی بود موضوع داستان مربوط به فرد فقیری هست که یک مروارید بزرگی پیدا می کنه و مسیر زندگیش کاملا عوض میشه

یگانه
۱۴۰۲/۱۲/۰۳

از آقای شتاین بک بخوانیم خوب است.

خدایان دوست ندارند که آدم‌ها طرحی برای آینده خود بریزند. خدایان موفقیت آدم‌ها را دوست ندارند
Mohammad
حرفی که فقط از سر عادت زده شود همان بهتر که زده نشود.
Mohammad
زمانی با هم حرف هم می‌زدند. ولی بعد دیدند حرفی که فقط از سر عادت زده شود همان بهتر که زده نشود.
mahyart256
هیچ‌کس دست و دل بازتر از بیچاره‌ای نیست که ناگهان بختیار شده باشد
Anna
لب‌هایش با تردید جنبید و گفت: ــ یه تفنگ،... بله، شاید یه تفنگم بخرم! و همین تفنگ بود که همه سدها را شکست. تفنگ از محالات بود و اگر می‌توانست فکرِ داشتن یک تفنگ را به ذهن خود راه دهد همه مرزها در هم می‌ریخت و حدی برای امیالش وجود نمی‌داشت. زیرا گفته‌اند که آدمیزاد هرگز سیر نخواهد شد. یک چیز که به او دادی چیز دیگری می‌خواهد. البته این گفته رنگ مذمت داشت، حال آنکه این کیفیت یکی از خصایص برجسته بشر بود و همین خصیصه او را بر حیوانات، که به آنچه دارند راضی‌اند برتری می‌بخشید.
Anna
ناگهان از حرف زدن خود وحشت کرد. مشتش را روی مروارید بست و جلو تابش نور را بر آن گرفت. و آن را خاموش کرد. کینو می‌ترسید، مثل هر کسی که نادانسته بگوید «چنین و چنان خواهم کرد.»
Anna
یک نقشه، همین‌که طرح شد و مجسم گردید واقعیتی می‌شود، در کنار واقعیت‌های دیگر، که از میان رفتنی نیست، اما به آسانی مورد حمله دیگر واقعیت‌ها قرار می‌گیرد.
نون صات
اگر اهالی شهر، از مرد و زن و کودک طبق الگوهای مشخص و معمول رفتار کنند و به هیچ مرزی تجاوز نکنند و هیچ تفاوتی با هیچ‌کس نداشته باشند و از هیچ راه نوآزمایی نکنند و از تکرار کرده‌ها ملول نشوند و آسایش تن و آسودگی خیال کسی را مختل نسازند و به هیچ روی مانع جریان پیوسته و یکنواخت امور شهر نشوند، بود و نبودشان یکسان است و اگر از میان بروند اثری از خود باقی نمی‌گذارند و کسی از آن‌ها یادی نمی‌کند.
mahyart256
او دعا نکرده بود که خدا طفلش را شفا دهد. دعا کرده بود که مرواریدی صید کنند تا با بهای آن بتوانند حق‌العلاج دکتر را بپردازند.
شاهراه
بابا می‌گفت بنده‌های خدا از زن و مرد، هرکدوم مثل یه سربازن که خدا گذاشته تا هرکدوم یه قسمت از قلعه، یعنی این دنیا رو پاسداری کنن. بعضیا بالای برجن، بعضیام پای دیوارا و تو دخمه‌های تاریک. اما همه وظیفه‌شون اینه که سر پست خودشون بمونن و از اونجا تکون نخورن. وگرنه امنیت قلعه به خطر میافته.
نون صات

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۱۳۴ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۱۳۴ صفحه

قیمت:
۴۰,۵۰۰
تومان