امیل زولا
امیل زولا رماننویس، نمایشنامهنویس و روزنامهنگار فرانسوی است که او را میتوان از شناختهشدهترین نمایندگان مکتب ادبی ناتورالیسم و مهمترین عوامل گسترش تئاتر ناتورالیستی دانست. او در زمرهی نویسندگان مطرح فرانسوی جای دارد که کتابهایش در سطح جهان ترجمه و چاپ شده، مورد تحلیل و تفسیر قرار گرفته و بارها در سینما و تلویزیون مورد اقتباس واقع شده است.
زولا نهتنها در تاریخ ادبیات فرانسه، بلکه در تاریخ ادبیات جهان تحولی پدید آورده و دید بسیاری از نویسندگان را به رمان نویسی تغییر داده است. فعالیتهای گستردهی او در زمینهی نویسندگی، امروزه در قالب روشی به نام «هنر رماننویسی به سبک زولا» خلاصه گردیده و مکتب رماننویسی او پیروان بسیاری دارد؛ اما اگر بخواهیم در زندگی او کمی بیش از اینها تعمق کنیم و لایههای زیرین زندگی او را بشکافیم باید مسیر زندگی او را مورد بررسی قرار دهیم. در ادامهی این مطلب به مرور زندگینامهی این نویسندهی شهیر و بررسی برخی از آثار او میپردازیم.
«امیل ادوارد چارلز آنتوان زولا» در دوم آوریل سال ۱۸۴۰ م. در شمارهی دهم خیابان سنژوزف پاریس از پدری ایتالیایی و مادری فرانسوی به دنیا آمد. پدرش، فرانسوا زولا، یک مهندس عمران از ونیز ایتالیا، با تبار یونانی و ایتالیایی بود که در دورهی بعد از سقوط ناپلئون و هنگامی که اتریشیها ستم را از حد گذرانده بودند، ایتالیا را ترک و به پاریس مهاجرت کرد. مادر امیل زولا نیز امیلی نام داشت که همواره به خانوادهی سطح بالای دهقانپیشهی فرانسوی خود میبالید. امیل تنها فرزند خانواده بود که درست یک سال بعد از ازدواج پدر و مادرش به دنیا آمده بود. در سال ۱۸۴۷ م.، یعنی زمانی که امیل کودکی هفت ساله بود، پدر خود را بر اثر ابتلا به ذاتالریه از دست داد و مرگ پدر، سرآغازی بر تنگناهای مالی او و مادرش بود. این حادثه سبب شد تا دنیای رنگارنگ کودکی وی در هم شکسته شود و چشیدن طعم تلخ فقر در سالهای نخست جوانی، از او استادی ادیب در نمایشِ درماندگیِ طبقهی کارگر پدید آورد.
علاوهبر مرگ پدر و ضربهی روحی سخت ناشی از آن، شکست و ناکامی امیل در آزمون [ورودی] دورهی لیسانس در سالهای ۱۸۵۹ و ۱۸۶۰ سرخوردگی شدیدی در وی به وجودآورد. او در رویارویی با تلخترین و سیاهترین ایام زندگیاش -که در آن به کار در کانالها و فاضلابهای پاریس نیز رضایت داده بود- ناگهان با کورسوی امیدی مواجه شد. در سال ۱۸۶۲ به امیل زولا شغلی با عنوان کارمند فروش در انتشارات هاشت پاریس پیشنهاد شد و او در مدت زمان کوتاهی توانست به مقام ریاست روابط عمومی و تبلیغات آن انتشارات دست یابد. در همین سال زولا به عنوان یک شهروند فرانسوی نیز پذیرفته شد و دو سال بعد نخستین کتاب خود را با عنوان «قصهای برای نینون» منتشر ساخت. این کتاب زمینهساز شهرت زولا و آشنایی او با برادران گنکور -که تأثیری انکارناپذیر بر او داشتند- گردید.
امیل زولا درسال ۱۸۶۶ رمان «اعتراف کلود» را نوشت که هیاهوی بسیار به پا کرد و توجه همگان را به فساد حکومت معطوف ساخت. همین موضوع انتشارات هاشت را واداشت تا به او هشدار دهد تنها مجاز است در چارچوب مدیریت مورد قبول سازمان بنویسد.
نویسندهی جوان تصمیم گرفت هاشت و محدودیتهای ناشی از حضور در آن را رها کرده و زندگی خویش را صرف نوشتن کند. او در سال ۱۸۶۷ رمان «ترز راکن» را نوشت و بهواسطهی آن توانست خود را به عنوان نویسندهای توانمند معرفی سازد. داستان این کتاب روایتگر زندگی دختر جوانی به نام ترز است که با عمهی خود به پاریس رفته و با پسرعمهاش، کامیل، ازدواج میکند، اما نه از شوهر ضعیف و رنجور خود احساس رضایت دارد و نه از محیط پاریس چیزی درک میکند، تا آنکه طعم عشق واقعی را چشیده و پس از گذراندن روزهای دشوار، به یاری معشوق، شوهر خود را در دریا غرق میکند و درحالی که گمان میبرد روزهای سخت زندگیاش به سرآمده، با مسائل جدیدی مواجه میشود.
یک سال بعد دومین رمان امیل زولا با عنوان «مادلین فرات» انتشار یافت. بنا بر تعاريفی كه او از ناتوراليسم ارائه ميدهد، «شخصيت داستانی در بازنمودهای ادبی اين مكتب، به هيچ عنوان يک روح صرف و يا انسان انتزاعی [و متفكر] قرن هجدهم نيست، بلكه موضوع فيزيولوژيكی علم امروز است، جانداری كه در فضای پيرامونی زيستی خود غوطهور است؛ [فضايی كه] هرلحظه در آن فرو میرود...».
به باور امیل زولا همانطور که یک جراح جسم بیمار را میشکافد تا بر آن تغییرات لازم را اعمال کند، رماننویس نیز باید تغییرات جسمانی قهرمانان کتاب خود را مورد واکاوی قرار دهد. این نگرش باعث خلق یک مجموعه رمان تجربی با محوریت تاریخ زیستی و اجتماعی خانوادهای در زمان امپراتوری دوم فرانسه با عنوان «روگن ماکار»گردید که در وهلهی نخست بهتدریج و بهصورت پاورقی منتشر شد. رشتهی اصلی پیوندهندهی قهرمانان این مجموعه داستان -که تعدادشان به هزارودویست میرسد- عامل وراثت است. زولا در این مجموعه در نسبنامهی دو خانواده که در شهر کوچکی در جنوب فرانسه زندگی و گاه با یکدیگر وصلت میکنند، تعمق کرده و مسألهی وراثت را در میان افراد این دو خانواده مورد بررسی قرار داده و چنین نتیجه گرفته است که مسألهی وراثت که خارج از اختیار بشر و نوعی جبر علمی است، به فعل و انفعالاتی منجر میشود که افراد جامعهای را دچار انحرافات بیشمار روحی میسازد. او در دیباچهی اولین رمان از این مجموعه با عنوان «ثروت خانوادهی روگن» اصل ناتورالیسم را مطرح کرده و علاوهبر آن، نشان داده که چگونه خانوادهی روگن در مدتی کوتاه صاحب ثروتی بیشمار گشته است.
زولا در سال ۱۸۷۱ با «گابریل آلکساندرن ملی» ازدواج کرد و به جنوب فرانسه رفت. او که در این دوره به عنوان نویسندهی رخدادهای پارلمانی برای نشریهی لاکلوس کار میکرد، در سال ۱۸۷۲ «سهم سگان شکاری» (با نام اصلی ذبح) را به عنوان جلد دوم از مجموعهی روگن ماکار منتشر ساخت.
در سال ۱۸۸۱ مادر زولا درگذشت و این مرگ، زخم عمیقی در روح او بر جای گذاشت. او در سال ۱۸۸۲ رمان دیگری از مجموعهی روگن ماکار را با نام «شور زندگی» منتشر کرد که مستقیماً به بیان زخمهای خود نویسنده میپرداخت. در این رمان، عوامل و مظاهر آسیبهای روانی آن زمانِ زولا، از جمله مرگ تازهوقوع یافتهی مادر، کشمکشها و کینهجوییهای خانوادگی، درد بیفرزند ماندن و مرگ گوستاو فلوبر -که دیرزمانی از وقوع آن نگذشته بود- همه و همه حضوری روشن یافتند.
در سال ۱۸۸۵ امیل زولا رمان «ژرمینال» را منتشرکرد که سیزدهمین رمان از مجموعهی روگن ماکار بود. او در ژرمینال شرایط اسفبار کارگران معدن را پیش چشم مخاظب گذارده و به وصف زندگی کارگرانی پرداخته است که زیر بار استخراج معدن خرد شده و با مزدی ناچیز، در وضع نابهسامانی به سر میبرند و به سبب آنکه اربابان قصد دارند از مزدشان کسر کنند، به اعتصاب روی آورده و دست از کار میکشند.
انتشار ژرمینال بازتاب عظیمی داشت و از چنان قدرتی برخوردار بود که منتقدان جز در ستایش آن لب به سخن نگشوده و تا به امروز نیز اکثر منتقدین آن را اوج نبوغ نویسندگی امیل زولا دانستهاند.
زولا که با چاپ ژرمینال بهعنوان یکی از بزرگترین نویسندگان عصر خود شناخته شده بود، با گذر زمان به دلیل افسردگی از دوران اوج خود فاصله گرفت و آثار او وزانت و کمال خود را از دست داد. چهار سال بعد دنیس، دختر زولا تولد یافت و دو سال بعد از دنیس، ژاک فرزند دوم او به دنیا آمد.
امیل زولا بهرغم نگارش و نشر آثار ارزشمند، بین مردمِ روزگار خود نویسندهی محبوبی نبود و مورد اتهامات زیادی از جمله بیاخلاقی و بیبندوباری از سوی آنها قرار میگرفت؛ اما در سال ۱۸۹۴ اتفاقی رخ داد که او را از تمام این اتهامات مبرا کرد. زولا به حمایت از سروان «آلفرد دریفوس» -که به ناحق به اتهام خیانت محکوم شده بود- برخاست و این واکنش وی را به مردی شجاع در ذهن مردم بدل کرد. او در سال ۱۸۹۸ نامهی مشهور «من متهم میکنم» را نشر داد که باعث تبعید او به انگلستان شد، اما یک سال بعد به واسطهی دادخواستی که از طرف مارسل پروست و به حمایرت و پافشاری آناتول فرانس منتشر شد، به فرانسه بازگشت.
زولا یک سال پس از گذراندن این وقایع، نخستین رمان از مجموعهی «چهار انجیل» را با عنوان «زایایی» نگاشت و در سال ۱۹۰۱، «سفر»، دومین رمان از این مجموعه را نیز منتشر ساخت، اما اجل مهلت نداد تا این مجموعه را کامل کند و او در ۲۹ سپتامبر ۱۹۰۲ بر اثر خفگی با گاز مونواکسیدکربن به مرگی مشکوک در پاریس درگذشت. یک سال بعد «گونهگونی» که سومین اثر از این مجموعه بود نیز منتشر شد، اما «عدالت» هرگز از مرحلهی طرحبندی فراتر نرفت.
از امیل زولا آثار بسیاری به فارسی ترجمه شده است. در سال ۱۳۲۵ هـ.ش برای اولینبار یکی از آثار او به دست محمود پورشالچی به فارسی برگردانده و با نام «انسان وحشی» توسط کتابفروشی ابنسینا منتشر شد. این کتاب بعدها با عناوین دیگری چون «دیو درون» نیز ترجمه و در دسترس علاقمندان فارسیزبان این نویسندهی فرانسوی قرار گرفت. علاوهبر این، ژرمینال به عنوان یکی از پرطرفدارترین آثار زولا به دست مترجمان بسیاری به فارسی برگردانده و به دفعات چاپ و منتشر شده است. از معروفترین این ترجمهها میتوان به ترجمهی سروش حبیبی اشاره کرد که نخستین بار در سال ۱۳۵۶ هـ.ش انتشار یافت.