کتاب نقش یک رویا
معرفی کتاب نقش یک رویا
کتاب نقش یک رویا نوشتهٔ ایوب شهبازی و ویراستهٔ حمیدرضا امیدی سرور است. نشر فرهنگ معاصر این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی خاطرات سینمایی نویسنده.
درباره کتاب نقش یک رویا
کتاب نقش یک رویا حاوی خاطرات ایوب شهبازی، فعال حوزهٔ سینما است. بسیاری ایوب شهبازی را فردی منحصربهفرد در سینمای ایران میدانند. او بهعنوان یک لابراتواریست، سهم بسیاری در اصلاح رنگ و کیفیت تصویر بخشی از فیلمهای شاخص در تاریخ سینمای ایران داشته است. ایوب شهبازی متولد سال ۱۳۳۰، یک مخاطب حرفهای و همیشگی سینما بوده و شغلهای گوناگونی را در حوزهٔ سینما تجربه کرده که مهمترین آنها مسئولیت لابراتوار بوده است. او اندوختههای بیش از ۵۰ سال کار در سینمای ایران را دستمایهٔ روایت خاطرات و زندگی خود کرده است. کتاب «نقش یک رؤیا» شامل یک مقدمه به قلم «حمیدرضا امیدی سرور» بهعنوان ویراستار این اثر، یک مقدمه از نویسنده، دو نامه از «پرویز دوایی»، دو نامه از «امیرهوشنگ کاووسی»، یک یادداشت از «هوشنگ گلمکانی» و دو بخش اصلی به نام «پنجاه سال با سینما» و «طعم خوش نوستالژی» است.
خواندن کتاب نقش یک رویا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران تاریخ سینما و علاقهمندان به مطالعهٔ خاطرات هنرمندان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب نقش یک رویا
«آن روزها هنوز لالهزار اصلیترین خیابان شهر برای خرید و سرگرمی محسوب میشد و در روزهای تعطیل و آخر هفته، خیل جمعیت از جنوب و حاشیهٔ شهر به آنجا سرازیر میشد، در سینماها و تئاترها جای سوزن انداختن نبود و کاسبها هم کاروبارشان سکه میشد، بهخصوص دستفروشها. بههمینخاطر خانوادههای اعیان و بالای شهرنشینان در این روزها کمتر به لالهزار میآمدند. از اواخر دههٔ چهل به بعد هم شهر گسترش یافته بود و طبقهٔ اعیان و متمولین مراکز خرید، سینماها و تفریحگاههای تازهای برای خودشان پیدا کردند و کمتر در لالهزار دیده میشدند. در این زمان لالهزار بیشتر پاتوق طبقات پایین جامعه بود.
لالهزار خیالانگیزترین خیابان شهر بود، از همان زمان که نخستین مظاهر پیشرفت حملونقل شهری یعنی واگن اسبی را به خود دیده بود، برای اهل پایتخت جذابیتهای بسیار داشت.
لالهزار برای من و اغلب مشتاقان کوچهملی که اهل هیچ تفریحی، جز سینما نبودند، به معنی واقعی کلمه، محل تفریح و شادی جمعی بود. محلی دوستداشتنی برای جمعیتی که بهسوی آن میآمدند. افرادی که عدهای از آنها، برای خرید و گشتوگذار و گروهی بزرگتر هم برای تماشا و سرگرمی در ۱۶ سینما و چند تئاتر، به این خیابان سرازیر میشدند.
به یاد دارم که صابر رهبر همیشه میگفت: «اگر میخواهی دنیا را یک جا ببینی، در لالهزار قدم بزن.»
۱۰ سینما در طول خیابان لالهزار و ۶ سینما در کوچهملی اغلب پر از تماشاگر بودند؛ تازه این بدون در نظر گرفتن ۱۶ سینمایی بود که در راسته خیابان استانبول، و اطراف لالهزار قرار داشتند! بهراستی لالهزار خیابان رؤیاهای رنگین ما بود که با اشتیاق در هوای آن نفس میکشیدیم و خیابان را مدام بالا و پایین میرفتیم.
وقتی خیابان لالهزار را از جنوب به سمت شمال میرفتیم، کوچههای سمت راست جلوهای برای ما نداشت، حواسمان به کوچههای سمت چپ بود که قلب لالهزار «کوچهملی» هم همین طرف قرار داشت. چهار کوچه و یک خیابان بودند که به خیابان فردوسی راه داشتند. اول کوچه اتابک (شهید شاهچراغی) یا روزنامهٔ کیهان که از دوتا کوچهٔ دیگر بزرگتر است. دومی کوچهٔ دلباز «خندان» است که بعد از سینما مشعل کمی باریکتر میشد، اما سومین کوچه میعادگاه عاشقان سینما بود، این کوچه را به نامهای مختلفی میشناختند. سر کوچه را برخی سه راه لالهزار میگفتند، اما خود کوچه به این نامها نامیده میشد: کوچه باربد، کوچهملی و یا کوچه سرخپوستها. برخی به غلط تصور میکنند که کوچه سرخپوستها نام دیگر خیابان اربابجمشید بوده است. این تصور بعد از ساخته شدن فیلم سرخپوستها (غلامحسین لطفی، ۱۳۵۷) بیشتر شد. در حالیکه در طول سالهای طولانی حضورم در اربابجمشید نه شنیدم که کسی آنجا را خیابان سرخپوستها بنامد و نه کسی سیاهیلشگرها و عشقفیلمها را سرخپوست صدا کند و نه اصلاً این جماعت علاقهای به چنین فیلمهایی داشتند. اغلب آنها عشق فیلمفارسی بودند.»
حجم
۷٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۵۹۸ صفحه
حجم
۷٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۵۹۸ صفحه