فرانسوا ولتر | بیوگرافی، دانلود و خرید کتاب‌های الکترونیکی و صوتی

فرانسوا ولتر

زندگینامه و معرفی کتاب‌های فرانسوا ولتر

فرانسوا ماری آروئه (Francois-Marie Arouet) ملقب به ولتر (Voltaire) در ۲۱ نوامبر ۱۶۹۴ در پاریس به دنیا آمد و ۳۰ مه ۱۷۷۸ در همان شهر از جهان رفت. او یکی از بزرگ‌ترین نویسنده‌های فرانسه است. اگرچه تنها تعداد کمی از آثار او هنوز خوانده می‌شود، او همچنان در سراسر جهان جنگجویی شجاع در برابر ظلم، تعصب و خشونت شناخته می‌شود. کار ولتر از طریق ظرفیت انتقادی، شوخ‌طبعی و طنز خود، به‌شدت آرمان پیشرفت را تبلیغ می‌کند. عمر طولانی او مصادف بود با سال‌های پایانی کلاسیسیم و آستانه‌ی دوران انقلاب و در این دوران گذار، آثار و فعالیت‌های او بر جهت‌گیری تمدن اروپایی تأثیر زیادی گذاشت.

بیوگرافی فرانسوا ولتر

پیشینه‌ی ولتر از طبقه‌ی متوسط ​​بود. طبق شناسنامه، او در ۲۱ نوامبر ۱۶۹۴ به دنیا آمده است؛ اما این فرضیه را نمی‌توان رد کرد که تولد او مخفی نگه داشته شده است؛ زیرا او چندین بار اظهار داشت که در واقع در ۲۰ فوریه به دنیا آمده است. او خود را پسر افسری به نام روشه‌برون می‌دانست؛ افسری که پیشه‌ی موسیقایی نیز داشت. او به پدر احتمالی خود، فرانسوا آروئه که سردفتر اسناد رسمی بود و برادر بزرگ‌تر خودش، آرماند علاقه‌ای نداشت. تقریباً هیچ اطلاعاتی درباره‌ی مادرش در دست نیست؛ زنی که خود ولتر هم چندان از او چیزی نگفته است. ولتر مادرش را در هفت‌سالگی از دست داد و به نظر می‌رسد پس از آن به شورشگری علیه اقتدار خانواده تبدیل شد. او خود را به پدرخوانده‌اش، دو شاتوئوف، آزاداندیش و اپیکوریستی وابسته کرد که در سن ۸۴سالگی، پسر را به نینون د لنکلو، بانوی معروف آن دوران، معرفی کرد. بدون شک او دیدگاه مثبت و احساس واقعی خود را مدیون خاستگاه بورژوایی خود بود.

او در کالج یسوعی لویی-لو-گراند در پاریس تحصیل کرد و در آنجا بود که عاشق ادبیات، تئاتر و زندگی اجتماعی شد. با اینکه او قدردان ذوق کلاسیکی بود که کالج در او القا کرده بود، آموزش مذهبی پدران آن کالج فقط باعث برانگیختن شک و تمسخر او می‌شد. او شاهد آخرین سال‌های غم‌انگیز لویی چهاردهم بود و هرگز نه پریشانی‌ها و بلایای نظامی ۱۷۰۹ را فراموش کرد و نه وحشت آزار مذهبی را؛ با این حال، او درجه‌ای از تحسین را برای حکومت حفظ کرد و متقاعد شد که پادشاهان روشنگر عوامل ضروری پیشرفت هستند.

او پس از ترک کالج تصمیم گرفت تحصیل در رشته‌ی حقوق را ادامه بدهد و در جایگاه منشی در سفارت فرانسه در لاهه مشغول به کار شد. در همین بین شیفته‌ی دختری از افراد برجسته شد. سفیر فرانسه از ترس رسوایی، او را به پاریس بازگرداند.

ولتر برخلاف میل پدرش، می‌خواست خود را کاملاً وقف ادبیات کند و به «معبد» که در آن زمان مرکز جامعه‌ی آزاداندیش بود، رفت‌وآمد می‌کرد. پس از مرگ لویی چهاردهم، تحت حکومتی سلطنتی که از نظر اخلاقی آرام بود، ولتر به شوخ‌طبع جامعه‌ی پاریس تبدیل شد و لطیفه‌هایش به‌طور گسترده نقل قول می‌شد؛ اما هنگامی که جرئت کرد نایب‌السلطنه‌ی خلع‌شده، دوکِ اورلئان را مسخره کند، از پاریس تبعید شد و سپس به‌مدت نزدیک به یک سال (۱۷۱۷) در باستیل زندانی شد.

ولتر در پشت چهره‌ی شاد خود، فردی جدی بود و فرم‌های ادبی پذیرفته شده را می‌آموخت. در سال ۱۷۱۸، پس از موفقیت «اودیپ»، اولین تراژدی او، او جانشین نمایشنامه‌نویس بزرگ کلاسیک «ژان راسین» شناخته شد و از آن پس نام ولتر را برگزید. منشأ این نام مستعار همچنان مشکوک است. او بیش از هر چیز آرزو داشت ویرژیلی باشد که فرانسه هرگز آن را نداشته است. او روی شعری حماسی کار می‌کرد که قهرمان آن هنری چهارم بود؛ پادشاهی که مردم فرانسه، او را به دلیل پایان‌دادن به جنگ‌های مذهبی دوست داشتند. ولتر این منظومه را «آنریاد» نامید.

ولتر که با دیگر متفکران زمان خود - ادیبان و دانشمندان - در اعتقاد به کارآمدی عقل، متحد بود، به قول قرن هجدهمی‌ها فیلوزوف (فیلسوف) بود. او به انگلستان علاقه‌مند شد؛ کشوری که آزادی اندیشه را تحمل می‌کرد. او از رهبر محافظه‌کاران، ویسکونت بولینگبروک، تبعیدی در فرانسه ملاقات کرد – سیاست‌مدار، خطیب، و فیلسوفی که ولتر او را به‌حدی تحسین می‌کرد که او را با سیسرو مقایسه کرد. ولتر به توصیه‌ی بولینگبروک، انگلیسی را آموخت تا آثار فلسفی «جان لاک» را بخواند؛ البته به‌شکلی تصادفی این اتفاق برایش بهتر هم شد. در نتیجه‌ی نزاع با عضوی از یکی از خانواده‌های برجسته فرانسوی، شوالیه دو روهان که ولتر نام خانوادگی او را مسخره کرده بود، او را ضرب‌وشتم کردند و به باستیل بردند. سپس در ۵ مه ۱۷۲۶ به کاله رفت و از آنجا عازم لندن شد. سرنوشت او اکنون تبعید و مخالفت بود.

تبعید به انگلستان

ولتر در مدت اقامتی که بیش از دو سال به طول انجامید، موفق به یادگیری زبان انگلیسی شد. او دفترهای خود را به زبان انگلیسی می‌نوشت و تا پایان عمر می‌توانست این زبان را روان صحبت کند و بنویسد. او با ادیب‌های انگلیسی مانند «الکساندر پوپ»، «جاناتان سویفت»، «ویلیام کنگرو»، «فیلسوف جورج برکلی» و «ساموئل کلارکِ متکلم»، آشنا شد. دوستانش ولتر، او را به دربار معرفی کردند و او نیز منظومه‌ی حماسی خود یعنی «آنریاد» را به ملکه کارولین تقدیم کرد. در ابتدا بولینگ بروک که از تبعید بازگشته بود، از ولتر حمایت می‌کرد؛ به نظر می‌رسد که او با رهبر محافظه‌کاران به مشکل خورد و به سِر رابرت والپول و ویگ‌های لیبرال روی آورد. او لیبرالیسم نهادهای انگلیسی را تحسین می‌کرد، اگرچه از خشونت حزبی آن‌ها شوکه شده بود. او در بحث مسائل دینی و فلسفی به بی‌باک بودن انگلیسی‌ها غبطه می‌خورد و به کویکرها علاقه‌ی خاصی داشت.

ولتر متقاعد شده بود که به دلیل آزادی شخصی است که انگلیسی‌ها، به‌ویژه سر اسحاق نیوتن و جان لاک، در خط مقدم تفکر علمی قرار دارند. او معتقد بود که این ملتِ بازرگان و دریانورد، پیروزی‌های خود را مدیون لویی چهاردهم است و همه‌ی این‌ها به‌خاطر مزایای اقتصادی دوران او است. او در مدت اقامتش نتیجه گرفت که حتی در ادبیات نیز فرانسه چیزی برای یادگرفتن از انگلستان دارد. تجربه‌ی او از تئاتر شکسپیری بسیار زیاد بود. هر چند از «بربریت» نوشته‌های آن‌ها شوکه شده بود، انرژی شخصیت‌ها و نیروی دراماتیک پیرنگ‌ها شگفت‌زده‌اش می‌کرد.

بازگشت ولتر به فرانسه

او در پایان سال ۱۷۲۸ یا آغاز سال ۱۷۲۹ به فرانسه بازگشت و تصمیم گرفت انگلستان را مثل الگویی به هموطنان خود معرفی کند. موقعیت اجتماعی او دیگر تثبیت شده بود. ولتر با حدس و گمان عاقلانه، جمع‌آوری ثروت عظیمی را شروع کرد که استقلال او را تضمین می‌کرد.

فرانسوا ولتر در ژنو

در ژنو، ابتدا از او با عنوان قهرمان مدارا استقبال و تجلیل شد؛ اما رفتارش خیلی زود باعث شد اطرافیانش احساس ناراحتی کنند. طبق قانون جمهوری ژنو که اجرای تئاتر دولتی و خصوصی را ممنوع می‌کرد، نمایش‌های ولتر متوقف شد. کشیش‌های کالوینیست و همچنین زنان و جوانان که با هوش بی‌پروای او جذب شده بودند به نشست‌های او می‌رفتند. بااین‌حال او به زودی خصومت روشن‌فکران مهم سوئیسی را برانگیخت. طوفان در نوامبر ۱۷۵۷ آغاز شد، زمانی که جلد هفتم دایره‌المعارف دیدرو منتشر شد. ولتر الهام‌بخش مقاله‌ای درباره ژنو بود که فیلسوف همکارش ژان دالامبر نوشت. در این مقاله نه‌تنها از شهر کالوین خواسته شده بود تا تئاتری در داخل دیوارهایش بسازد؛ بلکه حتی شک برخی از کشیشانش به الوهیت مسیح تشویق شده بود. این رسوایی واکنش سریعی را برانگیخت. انتشار دایره‌المعارف قطع شد و روسو در رساله‌ای جدلی درباره‌ی مسئله‌ی اخلاقی بودن نمایش‌های تئاتری، به فلسفه‌ی عقلانی فیلسوفان به‌طور کلی حمله کرد. دیدگاه روسو درباره‌ی اینکه نمایشنامه ممکن است منحط باشد، گسستی نهایی بین این دو نویسنده ایجاد کرد.

ولتر دیگر در ژنو احساس امنیت نمی‌کرد و آرزو داشت از این نزاع‌ها کناره‌گیری کند. در سال ۱۷۵۸ او مشهورترین اثرش را نوشت: «کاندید». او در پایان همین سال همراه با تورنی در فرانسه، در مرز سوئیس باغی به نام فرنی خرید. بنابراین با عبور از مرز می‌توانست از خود در برابر تهاجم پلیس هر دو کشور محافظت کند.

مروری بر کتاب‌ها و آثار ولتر

کتاب بروتوس

ولتر سعی کرد تراژدی فرانسوی را با تقلیدی محتاطانه از شکسپیر احیا کند؛ پس نوشتن کتابی را شروع کرد. «بروتوس» که نوشتنش در لندن آغاز شده بود در سال ۱۷۳۰ منتشر شد و به موفقیت چندانی دست نیافت.

کتاب اریفل

در نمایشنامه‌ی «اریفیل» (۱۷۳۲) ظاهر شدن روحی، مانند هملت، باعث شد تماشاگران او را هو کنند؛ پس این نوشته هم محکوم به شکست بود.

کتاب زائر

«زائر» موفقیتی چشمگیر بود. در این نمایشنامه سلطان اوروسمان با فریبِ نامه‌ای مبهم، زندانی خود یعنی زائر، فداکار مسیحی‌الاصل را بر اثر حسادت با چاقو به قتل می‌رساند. مردم آن زمان مجذوب موضوع عجیب و داستان غریب این کار شدند.

کتاب تاریخ پادشاه چارلز دوازدهم

در همان زمان، ولتر به ژانر ادبی جدیدی روی آورده بود: تاریخ. او در لندن با فابریس، همراه سابق چارلز دوازدهم پادشاه سوئد آشنا شد. علاقه‌ای که او به شخصیت خارق‌العاده‌ی این سرباز بزرگ احساس می‌کرد، او را وادار کرد تا زندگی چارلز را در کتابی به نام «تاریخ پادشاه چارلز دوازدهم» (۱۷۳۱) بنویسد، روایتی تاریخی که به دقت مستند شده و می‌توان آن را به سادگی رمانی داستانی خواند. زمان نوشتن این کتاب است که ایده‌های فلسفی شروع به تحمیل خود در نثر ولتر کردند؛ او می‌نویسد: استثمارهای پادشاه سوئد باعث ویرانی شد، در حالی که رقیب او پتر کبیر امپراتوری متمدن و وسیعی را به ارث برد و روسیه را تأسیس کرد. مردان بزرگ جنگ‌طلب نیستند. آن‌ها تمدن را پیش می‌برند – نتیجه‌ای که با مثال انگلستان مطابقت داشت.

کتاب نامه‌های فلسفی

مردان بزرگ جنگ‌طلب نیستند. آن‌ها تمدن را پیش می‌برند، این خط فکریی بود که ولتر، پس از عزلت‌گزینی طولانی، در اثری مهم به نام «نامه‌های فلسفی» (۱۷۳۴) آن را به رشته‌ی تحریر درآورد. این نامه‌های خیالی در وهله‌ی اول نمایشی از تأثیرات خوش‌خیم مدارای مذهبی است. آن‌ها روان‌شناسی تجربی و حکیمانه‌ی لاک را با تطبیق‌های حدسی رنه دکارت مقایسه می‌کنند. فیلسوفی که شایسته‌ی شهرت است، مانند نیوتن، گمانه‌زنی‌های پیشین را تحقیر می‌کند و حقایق و دلایل را از مشاهده برداشت و جایگزین آن گمانه‌زنی‌های پیشین می‌کند. ولتر در این اثر پس از توضیح نظام‌های سیاسی، تجاری و ادبی انگلستان و شکسپیری که تقریباً برای فرانسه ناشناخته است، با حمله به ریاضیدان و فیلسوف مذهبی فرانسوی، پاسکال چنین نتیجه می‌گیرد که هدف زندگی رسیدن به بهشت ​​از طریق توبه نیست، بلکه تضمین خوشبختی برای همه انسان‌ها با پیشرفت در علوم و فنون است، هدفی که در طبیعت انسان مقدر شده است.

این کتاب کوچک و درخشان نقطه‌ی عطفی در تاریخ اندیشه است: نه تنها فلسفه‌ی قرن هجدهم را مجسم می‌کند، بلکه جهت اساسی ذهن مدرن را نیز مشخص می‌کند.

کتاب کاندید

در سال ۱۷۵۸ او مشهورترین اثرش را نوشت: «کاندید». این کتاب را در ایران با نام «کاندید خوش‌باور» یا «کاندید ساده‌دل» هم می‌شناسند. در این داستان تخیلی فلسفی، کاندید جوان، شاگرد دکتر پانگلوس (که خود شاگرد خوش‌بین فلسفی لایب‌نیتس بود)، چنان بدبختی را دید و متحمل شد که باورش نشد که این «بهترین جهان ممکن» است. پس از به گل نشستن کشتی او و همراهانش در سواحل پروپونتیس، او دریافت که راز خوشبختی «پرورش باغ» است، فلسفه‌ا‌ی عملی که ایده‌آلیسم بیش از حد و متافیزیک مبهم را کنار می‌زد.

کتاب در باب مدارا و بردباری

این کتاب با پرونده‌ی ژان کلاس آغاز می‌شود و جهل و انحراف مذهبی را هدف قرار می‌دهد. ولتر در این کتاب به دستاویز سیاست‌مداران، حاکمان و حقوقدانان فرانسه در دوران خودش می‌تازد؛ مثلاً تبعیض مذهبی، تعصب، سوء استفاده از دین، فساد اداری و خشونت و... .

این کتاب در دوران نویسنده و حتی در این دوران، کتابی مهم است؛ چون روشن‌فکران مباحث مطرح‌شده در این اثر را لازمه‌ی جامعه‌ای پویا می‌دانند. این کتاب توصیه‌هایی درباره‌ی صبر و مدارا دارد که امروزه هم می‌تواند روشی مدیریتی و راهبردی باشد.

کتاب منظومه‌ی آنریاد

او روی شعری حماسی کار می‌کرد که قهرمان آن هنری چهارم بود؛ پادشاهی که مردم فرانسه، او را به دلیل پایان‌دادن به جنگ‌های مذهبی دوست داشتند. این منظومه که ولتر آن را «آنریاد» نامید، به دلیل تقلیدهای فراوانش از آنیادِ ویرژیل اثر درخوری نیست؛ اما معاصران او ایده‌ی تساهلی را که در شعر بود، تحسین می‌کردند. این پیروزی‌های ادبی برای او مستمری‌ای از نایب‌السلطنه و تأیید گرم ملکه‌ی جوان، ماری، را به همراه داشت. او بدین ترتیب کار خود را در مقام شاعری درباری آغاز کرد.

کتاب شاهزاده خانم بابل

این کتاب با عنوان «شاهزاده خانم بابل (و پنج داستان دیگر)» شش داستان کوتاه است که نویسنده در آن‌ها روحانیون و کشیشان را به باد انتقاد گرفته است؛ البته نسخه‌ی اصلی این کتاب شامل همان داستان شاهزاده خانم بابل است که ولتر آن را در سال ۱۷۶۸ نوشت. نویسنده در این داستان پای جبر و سرنوشت را به میان می‌کشد و در پی بررسی آن است. جوانی برای حقیقت این ماجرا سفری را شروع می‌کند؛ اما به جای حقیقت، تعصب کورکورانه و حکمرانی ناروای مذهبیانی را می‌بیند که مردم را برای منافعشان قربانی می‌کنند.

کتاب لغت‌نامه‌ی فلسفی

دایره‌المعارف شخصی به نام «لغت‌نامه‌ی فلسفی» را ساخت که از سال ۱۷۷۰ به چاپ رسید.

کتاب سفید و سیاه

داستانی فلسفی که در آن ولتر با استفاده از داستان‌های تخیلی شرقی، از رئالیسم ژانتِ کولین، شاهزاده‌ی بابل انتقاد می‌کند. شهر بابل در این داستان خود از داستان هزار و یک شب برداشت شده است و نمادی است از جهت‌گیری فلسفی اروپای آن زمان.

کتاب‌های صوتی از آثار ولتر

از آثار ولتر، معروف‌ترین کتاب او، «کاندید» نسخه‌ی صوتی هم دارد.

دستاوردهای فرانسوا ولتر در فرنی

در فرنی، ولتر وارد یکی از فعال‌ترین دوره‌های زندگی خود شد. او کلیسای آن محل را ​​بازسازی کرد و روی نمای آن این جمله را حک کرد: «ولتر این را برای خدا برپا کرد». در مراسم عید پاک، ۱۷۶۲، او خطبه‌ای درباره‌ی دزدی و مستی ایراد کرد و در سال بعد خودش این جرم وحشیانه را تکرار کرد و ممنوعیت اسقف انسی را که فرنی در حوزه‌ی قضایی آن قرار داشت، نادیده گرفت. او در سیاست ژنو مداخله کرد و طرف کارگران (یا ناتف‌ها، کسانی که حقوق مدنی نداشتند) را گرفت و برای کمک به آن‌ها کارخانه‌ی جوراب ساق‌بلند و کارگاه نگهبانی در املاک خود تأُسیس کرد. ولتر خواستار آزادی رعیت در ژورا شد؛ اما در این زمینه به موفقیت دست نیافت. چنین مداخلات سخاوتمندانه‌ای در سیاست محلی محبوبیت زیادی برای او به ارمغان آورد. مردم ولتر را در سال ۱۷۷۷ تحسین کردند. در سال ۱۸۱۵ کنگره‌ی وین الحاق فرنی به سوئیس را به‌علت حضور او در آن‌جا متوقف کرد.

بااین‌حال، علاقه‌ی اصلی او در این زمان مخالفتش با کلیسا بود، به‌ویژه زمانی که آن را به مدارا نکردن متهم کردند. او برای آینده‌ی نوع بشر خداباوری ساده‌ای را در نظر گرفت که قدرت مدنی دولت را تقویت می‌کرد. او معتقد بود که این هدف زمانی به دست می‌آید که در حدود سال ۱۷۷۰ دادگاه‌های پاریس، وین و مادرید با پاپ درگیر شدند؛ اما این برای قضاوت نادرست از همبستگی نهادهای کلیسایی و وفاداری مردم به ایمان سنتی بود. اعتقادات ولتر باعث شد تعداد زیادی از نوشته‌های جدلی ایجاد شود. او محققی پاره‌وقت بود که دایره‌المعارف شخصی به نام «لغت‌نامه‌ی فلسفی» را ساخت. در میان انبوه نوشته‌های این دوره می‌توان به «سفید و سیاه» اشاره کرد.

ولتر بارهاوبارها به دغدغه‌های خود بازگشت. برقراری تساهل مذهبی، رشد رفاه مادی، احترام به حقوق انسان‌ها با لغو شکنجه و مجازات‌های بیهوده. این اصول زمانی مطرح شد که او در برخی از پرونده‌های عمومی بدنام این سال‌ها مداخله کرد. به این ترتیب او رهبری جنبش فلسفی را حفظ کرد. از سوی دیگر او نویسنده‌ای بود که می‌خواست جلوی پیشرفتی را بگیرد که از آن ابراز تأسف می‌کرد؛ پیشرفتی که به رمانتیسم منتهی شده بود. ولتر سعی کرد با به تصویر کشیدن صحنه‌های خشن و غریب، تراژدی را نجات دهد.

این تئاتر بود که ولتر را در سال ۱۷۷۸ به پاریس بازگرداند. او با آرزوی کارگردانی، در ۱۰ فوریه به شهری که ۲۸ سال ندیده بود، بازگشت. بیش از ۳۰۰ نفر روز بعد با او تماس گرفتند. در ۱۸ مه او به اورمی مبتلا شد. در بستر مرگ دردهای زیادی را متحمل شد که به‌سرعت در بین مردم به افسانه‌هایی پوچ تبدیل شدند. به نظر می‌رسد که او در ۳۰ مه درگذشت. برادرزاده‌اش، ابه میگنو، جسد او را با همان لباس تنش به‌سرعت به صومعه‌ی سیلرز منتقل کرد؛ جایی که روحانیون محلی او را به خاک سپردند. بعد از مراسم دفن او، ممنوعیت چنین دفنی رسید. بقایای او در جریان انقلاب در ژوئیه ۱۷۹۱ به پانتئون منتقل شد.

میراث ولتر

نام ولتر همیشه واکنش‌های واضحی را برانگیخته است. در اواخر عمر پیروان روسو به او حمله کردند و پس از سال ۱۸۰۰ مسئولیت انقلاب را بر عهده گرفت؛ اما افراط‌وتفریط مرتجعین روحانی در دوران ترمیم و امپراتوری دوم، طبقات متوسط ​​و کارگر را به دور او جمع کرد. در پایان قرن نوزدهم، اگرچه منتقدان محافظه‌کار همچنان نظرشان درباره‌ی او خصمانه بود، گوستاو لانسون با تحقیقات علمی در باب زندگی و آثار او جان تازه‌ای به آثارش داد. خود ولتر امیدوار نبود که انبوه نوشته‌هایش در خاطر آیندگان بماند. اشعار حماسی و غزلیات و نمایشنامه‌های او تقریباً مرده‌اند؛ اما آثار او پیوسته بازنشر می‌شوند و نامه‌های او از بناهای بزرگ ادبیات فرانسه شناخته می‌شوند. او درسی را برای بشریت به یادگار گذاشت که ارزش خود را از دست نداده است. ولتر به خوانندگان خود آموخت که به وضوح فکر کنند. ذهن او در عین حال دقیق و سخاوتمند بود. لانسون نوشت: «او فیلسوفی ضروری در دنیایی از بوروکرات‌ها، مهندسان و تولیدکنندگان است.»

اندیشه‌ها و اظهارات ولتر درباره خدا

ولتر خدا را تا آنجا می‌پذیرفت که باعث انسجام فکری و اجتماعی شود؛ اما بیش از آن برایش معنای خاصی نداشت. خدایی که او می‌شناخت جهان را خلق و قدرت تشخیص خیر و شر را به انسان اعطا کرد و کارش همین جا تمام شد. حالا خدا دیگر دخل‌وتصرفی در این جهان ندارد و هر چه که هست انتخاب و اختیار انسان است. به این شیوه‌ی فکری «مذهب منطقی» می‌گویند.

او معتقد بود که وجود فقط یک مذهب در جهان، دولت‌ها و حکومت‌ها را به چیزی انتزاعی تبدیل می‌کند. اگر دو مذهب در جهان وجود داشت، پیروانش به جان هم می‌افتادند و هرج‌ومرج و قتل‌وغارت شدت می‌گرفت؛ اما تعداد ادیان زیاد است؛ پس همه در صلح و شادی‌اند.

یکی از انسانی‌ترین جمله‌های ولتر این جمله است: «من گفته‌ی تو را قبول ندارم؛ اما تا سر حد مرگ از حق تو برای گفتن آن دفاع می‌کنم.»