دانلود و خرید کتاب موش ها و آدم ها جان اشتاین‌بک ترجمه سعید دوج

معرفی کتاب موش ها و آدم ها

«موش‌ها و آدم ها» رمانی از جان اشتاین‌بک، نویسنده توانای آمریکایی، برنده نوبل ۱۹۶۲ و خالق«خوشه‌های خشم» است. جرج میلتون و لنی اسمال دو دوست‌اند که با مهتری در آخوری روزگار می‌گذرانند. آرزوی همیشگی آنها این است که روزی بتوانند خودشان جایی را بخرند و در آن خرگوش پرورش دهند. لنی خیلی با هوش نیست اما مهربان است و از بچگی عاشق چیزهای نرم و نوازش آنها بوده است؛ او زور بازوی زیادی هم دارد و به همین خاطر مدام دچار دردسر می‌شود؛ تا این که یک روز ناخواسته هنگام نوازش موهای زن پسر ارباب، او را می‌کشد و از ترس فرار می‌کند. کرلی، پسر ارباب با افرادش به دنبال یافتن لنی راهی می‌شوند. جرج هم مجبور می‌شود برخلاف سوگندی که برای حمایت از دوستش خورده با آنان همراه شود. مبنای این داستان اشتاین‌بک، آموخته‌های او درباره زندگی مردان بی‌خانمان و دربدری آنها در پی کاگری در اصطبل‌ها است. در «موش‌ها و آدم‌ها» همه به نوعی تنها هستند و دنیای آرزوهایشان را تبدیل به پناه‌گاهی برای فرار از این تنهایی کرده‌اند. این داستان به خوبی استثمار بیچارگان و تهیدستان به دست ثروتمندان را نشان می‌دهد.
معرفی نویسنده
عکس جان اشتاین‌بک
جان اشتاین‌بک

جان ارنست استاین‌بک که در ایران با نام جان اشتاین بک نیز شناخته می‌شود، نویسنده‌ای آمریکایی است که در ۲۷ فوریه سال ۱۹۰۲ در کالیفرنیا متولد شده و در ۲۰ دسامبر ۱۹۶۸ به علت بیماری قلبی چشم از جهان فروبست.

sᴍMahdi Ziaei
۱۳۹۷/۱۰/۲۵

امتیاز: ۴.۵ با اینکه کتاب چیزی حدود ۱۰۰ صفحه بیشتر نیست اما یک تجربه تقریبا کامل رو ارائه میده که هم از لحاظ احساسی غنی هست هم در مورد چندین موضوع مختلف مثل افسردگی(شرایط بد اقتصادی که از ۱۹۲۹ شروع شد)

- بیشتر
Zeinab
۱۳۹۸/۰۹/۱۵

«موش‌ها و آدم‌ها» روایت دو رفیق به نام‌های جورج و لنی در ایالت کالیفرنیاست که به دنبال کارند. لنی هیکل درشت، اما هوش کمی داره و رفتارش مثل یک بچه می‌مونه... مدام برای جرج دردسر درست می‌کنه. با همه‌ی اینها

- بیشتر
Mohammad
۱۴۰۱/۰۷/۱۳

(۷-۱۴-[۱۵۷]) این کتاب نشون میده که چگونه استثمار کارگران توسط اقلیتِ ثروتمند جامعه باعث فروپاشی درونی کارگرها میشه و تلاش هاشون برای رسیدن به آرزوهاشون راه به جایی نمیبره و صرفا در حد خواب و خیال باقی میمونه. داستانش یه سری

- بیشتر
solo
۱۳۹۹/۰۱/۰۳

یکی از بهترین کارهای جان اشتاین بک هست. یک کتاب روانشناسی کوتاه و فوق العاده پر احساس که البته دارای محتوا و معنی ست. در این کتاب به سختی می تونیم کاراکترها رو بر اساس خوب یا بد بودن قضاوت

- بیشتر
🍃بانو🌼
۱۳۹۸/۱۱/۲۶

بسیار جذاب بود و خیلی زود خوندمش تنهایی آدم ها رو به تصویر میکشه و آرزو های متفاوتی که دارن اون هم بر اساس کمبود هایی که در زندگیشون وجود داره در کل عالی نوشته شده

zahra.Askari
۱۳۹۹/۰۵/۲۱

داستان کوتاه و قشنگی بود غرق در داستان لنی و جورج و.....شدم و پایان غیر منتظره ای داشت

آواز
۱۳۹۹/۰۳/۲۴

سلام دوستان. جان اشتاین بک ،نویسنده امریکایی که زمانی کارگر ،متصدی داروخانه و...بوده بی اندازه با قشر کارگر و بی کار و اواره حس نزدیکی داره،منظورم اینه که همدردی میکنه. اگر با قلمش در خوشه های خشم اشنایی دارید مطئنا از این

- بیشتر
نون صات
۱۳۹۸/۰۳/۲۱

بسمه یکی از قشنگیای کتاب دو تا شخصیت اصلیشن...جورج و لنی وقتی شروع میکنی کم کم ارتباط گرفتن باهاشون میبینی گاهی با جورج هم دردیو گاهی با لنی؛ انگار هرکدوم از ما یه جورج و یه لنی داریم درونمون... گاهی مواظب لنی درونمونیمو

- بیشتر
بردوئی
۱۳۹۹/۰۹/۳۰

داستان تنهایی ها و آرزوهایی که فقط در رویا و خیال میتونی بهشون لبخند. بزنی . شرایط مجبورت میکنه گاهی تصمیماتی بگیری که حتی،فکرش رو هم نکرده بودی خیلی تلخ بود اما داستان پردازی و توصیفات و فراز و فرودها عالی

- بیشتر
کاوه
۱۳۹۷/۰۹/۲۹

عالی و خوندنی

تو مجبور بودی، جورج. قسم می‌خورم که مجبور بودی.
اسطوره
فرض بگیر تو فقط باید این‌جا می‌نشستی و کتاب می‌خوندی. فقط می‌تونستی با نعل اسب بازی کنی تا این‌که هوا تاریک بشه، اما بعدش باید کتاب می‌خوندی. کتاب‌ها همیشه خوب نیستن، آدم یه نفر رو نیاز داره تا کنارش باشه، آدم اگه کسی رو نداشته باشه دیوونه می‌شه. فرقی نمی‌کنه که اون یه نفر کی باشه، تا اون‌جا که همراهت باشه... بهت می‌گم..." کروکس شروع به گریستن کرد: "بهت می‌گم که یه آدم مریض می‌شه وقتی زیادی تنها می‌شه."
Zeinab
من آروز داشتم اگه پیر و از کار افتاده شدم یه کسی پیدا بشه و یه تیر بهم بزنه.
Mohammad
درختان چنار با شاخه‌های خمیده، بر روی برکه طاق زده‌اند.
نگار
کتاب‌ها همیشه خوب نیستن، آدم یه نفر رو نیاز داره تا کنارش باشه، آدم اگه کسی رو نداشته باشه دیوونه می‌شه. فرقی نمی‌کنه که اون یه نفر کی باشه، تا اون‌جا که همراهت باشه...
vesta
من رو توی خوابگاه نخواستن، منم تو رو توی اطاقم نمی‌خوام." لِنی پرسید: "چرا تو را نخواستن؟" -"چون سیاه هستم. اونا اون‌جا ورق بازی می‌کنن، اما من چون سیاه هستم نمی‌تونم بازی کنم. اونا می‌گن که من یه آشغالم. خب، بزار بهت بگم، شما هم در نظر من آشغال هستین."
Tamim Nazari
هیچ‌کس به بهشت نمی‌رسه، و هیچ‌کسی هم به زمینش نمی‌رسه. این فقط توی سرشونه. اونا تمام مدت درباره‌ش حرف می‌زنن، اما فقط توی خیالاتشونه.
Mohammad
یه آدم بعضی وقتا مجبوره کاری بکنه که اصلا فکرشو هم نمی‌کرده."
zahra.Askari
آبی رو که جریان نداره هرگز نباید خورد.
سپیده
کتاب‌ها همیشه خوب نیستن، آدم یه نفر رو نیاز داره تا کنارش باشه، آدم اگه کسی رو نداشته باشه دیوونه می‌شه.
شاهین
کتاب‌ها همیشه خوب نیستن، آدم یه نفر رو نیاز داره تا کنارش باشه، آدم اگه کسی رو نداشته باشه دیوونه می‌شه. فرقی نمی‌کنه که اون یه نفر کی باشه، تا اون‌جا که همراهت باشه...
پریسا
هر کسی یه کم از یه زمین رو می‌خواد، نه خیلی. فقط چیزی که متعلق به خودش باشه. چیزی که بتونه روش زندگی کنه و کسی نتونه بیرونش کنه. من هرگز هیچی نداشتم. تقریباً در این ایالت برای همه محصول کاشتم، اما محصول خودم نبودن، وقتی هم که برداشت‌شون می‌کردم، هیچی مال خودم نبود.
Zeinab
اسلیم با نگاه عمیقی به جورج آرام گفت: "آدمای زیادی نیستن که با هم سفر می‌کنن" در فکر فرو رفت: "نمی‌دونم چرا. شاید هر کسی توی این دنیای لعنتی از دیگری وحشت داره."
نسا
کتاب‌ها همیشه خوب نیستن، آدم یه نفر رو نیاز داره تا کنارش باشه، آدم اگه کسی رو نداشته باشه دیوونه می‌شه. فرقی نمی‌کنه که اون یه نفر کی باشه، تا اون‌جا که همراهت باشه... بهت می‌گم..." کروکس شروع به گریستن کرد: "بهت می‌گم که یه آدم مریض می‌شه وقتی زیادی تنها می‌شه."
نسا
کتاب‌ها همیشه خوب نیستن، آدم یه نفر رو نیاز داره تا کنارش باشه، آدم اگه کسی رو نداشته باشه دیوونه می‌شه. فرقی نمی‌کنه که اون یه نفر کی باشه، تا اون‌جا که همراهت باشه...
rezvan
من آدمایی رو دیدم که برای کارگری تنها به مزارع میرن. این خوب نیست. اونا تفریحی ندارن. همدم و هم‌صحبتی ندارن. بعد از مدت زیادی خبیث میشن. می‌خوان تمام مدت دعوا راه بندازن
Tamim Nazari
آدم یه نفر رو نیاز داره تا کنارش باشه، آدم اگه کسی رو نداشته باشه دیوونه می‌شه. فرقی نمی‌کنه که اون یه نفر کی باشه
Mary gholami
فرض بگیر کسی رو نداشتی. فرض بگیر که نمی‌تونستی به خوابگاه بری و اجازه نداشتی ورق بازی کنی اون هم فقط به خاطر این‌که یه سیاه‌پوست هستی. اون موقع این رو چطور دوست داشتی؟ فرض بگیر تو فقط باید این‌جا می‌نشستی و کتاب می‌خوندی. فقط می‌تونستی با نعل اسب بازی کنی تا این‌که هوا تاریک بشه، اما بعدش باید کتاب می‌خوندی. کتاب‌ها همیشه خوب نیستن، آدم یه نفر رو نیاز داره تا کنارش باشه، آدم اگه کسی رو نداشته باشه دیوونه می‌شه. فرقی نمی‌کنه که اون یه نفر کی باشه، تا اون‌جا که همراهت باشه... بهت می‌گم..." کروکس شروع به گریستن کرد: "بهت می‌گم که یه آدم مریض می‌شه وقتی زیادی تنها می‌شه."
rezvan_mehrani
درختان بید با هر بهار تازه و سبز می‌شوند،
سپیده
آدم وقتی این‌جا تنها توی شب می‌شینه، شاید کتاب بخونه یا فکر کنه یا چیزایی مثل این. بعضی وقتا فقط فکر می‌کنه و هیچی برای گفتن به خودش نداره که مثلا این‌جوریه و یا این‌جوری نیست. شاید اگه اون کسی رو ببینه، ندونه که چطور باید باهاش برخورد کنه. آدم نمی‌تونه به دیگران رجوع کنه و ازشون بپرسه که آیا اونا هم این مساله رو درک می‌کنن یا نه. آدم هیچی نمی‌تونه بگه.
دانور🌱

حجم

۸۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۲۶ صفحه

حجم

۸۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۲۶ صفحه

قیمت:
۲۳,۰۰۰
تومان