کتاب چراغ ها را من خاموش می کنم اثر زویا پیرزاد
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب چراغ ها را من خاموش می کنم

کتاب چراغ ها را من خاموش می کنم

نویسنده:زویا پیرزاد
انتشارات:نشر مرکز
دسته‌بندی:
امتیاز
۳.۹از ۲۷۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب چراغ ها را من خاموش می کنم

کتاب چراغ ها را من خاموش میکنم نوشته‌ی زویا پیرزاد در نشر مرکز چاپ شده است. این رمان که نخستین بار در سال ۱۳۸۰ خورشیدی منتشر شد یکی از آثار پرفروش ادبیات داستانی ایران به‌شمار می‌رود و تاکنون بیش از ۱۶۰ بار تجدید چاپ شده است. پیرزاد در این اثر داستان زندگی روزمره‌ی زنی خانه‌دار را روایت می‌کند و دغدغه‌های شخصی و اجتماعی او را به تصویر می‌کشد. سادگی روایت و همذات‌پنداری با شخصیت اصلی از جمله ویژگی‌هایی است که مخاطبان را به این اثر جذب کرده است. شما می‌توانید نسخه‌ی الکترونیکی این اثر را از طاقچه خرید و دانلود کنید.

درباره کتاب چراغ ها را من خاموش میکنم اثر زویا پیرزاد

این کتاب داستان زندگی کلاریس آیوازیان را از زاویه‌ی دید او روایت می‌کند، به دنیای درونی کلاریس می‌پردازد و روایتگر افکار، احساسات و تردیدهای اوست. کلاریس زنی ارمنی و خانه‌دار است که خود را وقف همسر و فرزندانش کرده است. رمان تضاد میان آرزوهای فردی و انتظارات اجتماعی از یک زن خانه‌دار را به تصویر می‌کشد. کلاریس، در برخی لحظات، خود را منفعل و تنها نظاره‌گر زندگی می‌داند در‌ حالی‌ که آرزوهایی برای تغییر و تمایلی درونی به کنشگری دارد. این تردیدها و عدم قاطعیت او در مواجهه با اتفاقات، بخش مهمی از شخصیت‌پردازی او را تشکیل می‌دهد و نشان‌دهنده‌ی چالش‌های درونی او در مواجهه با زندگی و خواسته‌هایش است. او در طول داستان، شاهد تحولات اجتماعی و سیاسی دهه‌ی چهل خورشیدی است که ردپای آن در زندگی شخصی و خانوادگی او نیز دیده می‌شود.

جمله زیبا از کتاب چراغ ها را من خاموش میکنم


خلاصه کتاب چراغ ها را من خاموش میکنم

(هشدار: این بخش ممکن است جزئیاتی از پایان داستان را فاش کند.)

داستان رمان چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم در دهه‌ی ۱۳۴۰ خورشیدی و در محله‌ی بوارده آبادان اتفاق می‌افتد. راوی داستان، کلاریس آیوازیان، زنی ارمنی و ۳۸ ساله است که همراه با همسرش آرتوش و سه فرزندشان، دو دختر دوقلوی ۱۱ ساله و یک پسر ۱۵ ساله، در یکی از خانه‌های سازمانی شرکت نفت زندگی می‌کند. روزهای کلاریس آرام و یکنواخت می‌گذرد تا اینکه خانواده‌ی سیمونیان به خانه‌ی روبه‌روی آن‌ها نقل مکان می‌کنند. امیلی سیمونیان با دختران دوقلوی کلاریس دوست می‌شود و این دوستی زمینه‌ساز رفت‌وآمد و شکل‌گیری ارتباطات خانوادگی بین آن‌ها می‌شود. این اتفاقات آشفتگی‌ها و دگرگونی‌هایی را در زندگی کلاریس ایجاد می‌کند. زندگی او پیش از این محدود به همسر، فرزندان، مادر، خواهر و حلقه‌ی کوچکی از زنان بود و اکنون او با دغدغه‌های ذهنی جدیدی روبه‌رو می‌شود. کلاریس در خلال این رفت‌وآمدها با امیل، پدر امیلی، آشنا می‌شود و به‌تدریج کششی عاطفی نسبت به او در خود احساس می‌کند. این احساسات جدید، زندگی درونی کلاریس را به چالش می‌کشد و در ذهن خود با مسائلی نظیر نقش خود به‌عنوان همسر و مادر، تمایلات سرکوب‌شده‌ی شخصی و نارضایتی از یکنواختی زندگی روزمره مواجه می‌شود.

چرا باید کتاب چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم را بخوانیم؟

این رمان به موضوعاتی نظیر نقش زنان در خانواده و جامعه، چالش‌های زندگی روزمره و جست‌وجوی معنا در بطن یکنواختی آن می‌پردازد. همچنین، به‌شکلی ظریف، نگاهی به جنبش‌های فعالان حقوق زن، آیین‌های مسیحیت و فرهنگ خانواده‌های ارمنی دارد که خوانندگان آشنا و ناآشنا با این فرهنگ را به مطالعه‌ی کتاب ترغیب می‌کند.

خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد می‌دهیم؟

این کتاب را به افرادی که به رمان‌هایی با محوریت زنان علاقه دارند، پیشنهاد می‌کنیم. همچنین این رمان برای کسانی که به شناخت ابعاد گوناگون جامعه‌ی ایران در دهه‌های گذشته علاقه دارند، مناسب است.

درباره زویا پیرزاد؛ نویسنده کتاب

زویا پیرزاد، نویسنده و داستان‌نویس معاصر ایرانی، در سال ۱۳۳۱ خورشیدی (۱۹۵۲ میلادی) در آبادان به دنیا آمد. وی از مادری ارمنی و پدری روس‌تبار است و دوران کودکی و تحصیل را در آبادان گذرانده است. پس از اتمام تحصیلات به تهران آمد و در آنجا ازدواج کرد و صاحب دو پسر به نام‌های ساشا و شروین شد. هرچند که پیرزاد بعدها در آلمان ساکن شد، تجربه‌ی زندگی در جامعه‌ی چندفرهنگی جنوب ایران، به او کمک کرده است تا درک عمیقی از تنوع فرهنگی و مسائل هویتی به‌دست آورد. پیرزاد فعالیت ادبی خود را با ترجمه آغاز کرد. از جمله ترجمه‌های شناخته‌شده‌ی او می‌توان به آلیس در سرزمین عجایب اثر لوییس کارول و مجموعه‌ای از هایکوهای شاعران آسیایی با عنوان آوای جهیدن غوک اشاره کرد.

پیرزاد در اوایل دهه‌ی هفتاد خورشیدی به‌صورت جدی وارد عرصه‌ی نویسندگی شد و سه مجموعه داستان کوتاه خود را منتشر ساخت: مثل همه عصرها (۱۳۷۰)، طعم گس خرمالو (۱۳۷۶) و یک روز مانده به عید پاک (۱۳۷۷). این مجموعه‌ها به‌دلیل نثر متفاوت و رویکرد جدیدشان مورد استقبال قرار گرفتند و بعدها در یک کتاب با عنوان سه کتاب توسط نشر مرکز به چاپ رسیدند. داستان کوتاه طعم گس خرمالو برنده‌ی جایزه‌ی بیست سال ادبیات داستانی در سال ۱۳۷۶ شد. آثار دیگر زویا پیرزاد شامل روزهای آبی، آدم‌برفی، یک نگاه ساده و عادت می‌کنیم است.

همه‌ی این آثار نیز مورد استقبال خوانندگان قرار گرفته‌اند و بارها تجدید چاپ شده‌اند، اما شهرت اصلی او با انتشار اولین رمان بلندش، چراغ ها را من خاموش میکنم، در سال ۱۳۸۰ رقم خورد. این رمان که در آبادان دهه‌ی چهل روایت می‌شود، علاوه‌بر اینکه مورد اقبال عمومی قرار گرفت بسیاری از جوایز مهم ادبی سال ۱۳۸۰ را از آن خود کرد و او را به یکی از مهم‌ترین نویسندگان زن معاصر ایران تبدیل کرد. رمان بعدی او عادت می‌کنیم نام دارد که در آن نیز به مسائل زنان و زندگی آن‌ها پرداخته است. سبک نوشتاری زویا پیرزاد به سادگی، روانی و دقت در جزئیات شناخته می‌شود. او با ظرافت به زندگی عادی و دغدغه‌های روزمره به‌ویژه در میان اقلیت‌های مذهبی و زنان می‌پردازد و تصویری واقع‌گرایانه و عمیق از جامعه ارائه می‌دهد.

نظرات مشهور درباره کتاب و نویسنده

  • مجله‌ها و رسانه‌های بین‌المللی نیز به این کتاب و نویسنده‌ی آن توجه نشان داده‌اند.
  • مجله‌ی Elle زویا پیرزاد را ستاره‌ی ادبیات ایران معرفی کرده و نوشته است که او «زندگی روزمره را با نثر درخشان خود به سطحی بالاتر می‌رساند».
  • Complete Review این رمان را داستانی ساده اما تأثیرگذار توصیف کرده است.
  • آنجلا شادر در روزنامه‌ی Neue Zürcher Zeitung می‌گوید: «پیرزاد با حسی دقیق از ریتم می‌نویسد؛ ریتمی که به شخصیت‌ها، فضا و جریان رویدادها شکل می‌دهد، بی‌آن‌که به لحن خشک و پندآمیز بلغزد. روایت تقریباً در تمام طول خود سبکی سبک‌بال دارد که بیشتر جوهره‌ی داستان را پنهان می‌کند، تا آن را به خواننده تحمیل کند. آنچه بیش از همه در ذهن می‌ماند، از خلال نگاه‌های جانبی و جملات فرعی به‌آرامی خود را نشان می‌دهد.»

کتاب چراغ ها را من خاموش میکنم و نویسنده‌اش چه جوایز و افتخاراتی کسب کرده اند؟

کتاب چراغ ها را من خاموش میکنم جوایز معتبر ادبی متعددی در ایران را به خود اختصاص داده است که برخی از آن‌ها عبارت‌اند از:

  • برنده‌ی جایزه‌ی بیستمین دوره‌ی کتاب سال جمهوری اسلامی ایران برای بهترین رمان در سال ۱۳۸۱ خورشیدی (۲۰۰۲ میلادی).
  • برنده‌ی لوح تقدیر نخستین دوره‌ی جایزه‌ی ادبی یلدا در سال ۱۳۸۱ خورشیدی (۲۰۰۲ میلادی).
  • برنده‌ی جایزه‌ی مهرگان ادب برای بهترین رمان در سال ۱۳۸۰ خورشیدی (۲۰۰۱ میلادی).
  • برنده‌ی دومین دوره‌ی جایزه‌ی بنیاد هوشنگ گلشیری برای بهترین رمان در سال ۱۳۸۱ خورشیدی (۲۰۰۲ میلادی).
  • جایزه‌ی بهترین رمان سال ۲۰۰۱ (۱۳۸۰) پکا.

زویا پیرزاد نیز برای آثار ادبی خود مورد تقدیر قرار گرفته است. از افتخارات او می‌توان به دریافت نشان شوالیه‌ی ادب و هنر فرانسه (Chevalier de l'Ordre des Arts et des Lettres) اشاره کرد.

چه نسخه‌های دیگری از این کتاب منتشر شده است؟

کتاب چراغ ها را من خاموش میکنم، علاوه‌بر انتشار مکرر در ایران توسط نشر مرکز، به زبان‌های مختلفی در سراسر جهان ترجمه و منتشر شده است. برخی از این ترجمه‌ها را در ادامه می‌بینیم:

  • انگلیسی: Things We Left Unsaid توسط فرانکلین لوئیس (Oneworld Publications, 2012).
  • فرانسوی: c'est moi qui éteins les lumières توسط کریستوفر بالای (Actes Sud, 2006).
  • آلمانی: Die Lichter lösche ich که توسط سوزان باغستانی ترجمه شده است.
  • ترکی: Işıkları Ben Söndürüyorum.
  • یونانی: Σβήνω τα φώτα.
  • چینی: 我关灯了.
  • نروژی: Lysene slukker jeg.

همچنین کتاب صوتی چراغ ها را من خاموش میکنم با روایت شبنم مقدمی توسط نوین‌کتاب گویا منتشر شده است.

درباره‌ی مترجم‌های انگلیسی و فرانسوی کتاب

  • درباره‌ی مترجم فرانکلین لوئیس (Franklin Lewis): فرانکلین لوئیس ایران‌شناس، مترجم و استاد دانشگاه برجسته است. او استاد رشته ادبیات فارسی در دانشگاه شیکاگو است. لوئیس به‌دلیل تسلط بر زبان فارسی و شناخت عمیق از فرهنگ و ادبیات ایران، آثار مهمی را از فارسی به انگلیسی ترجمه کرده است. ترجمه‌ی او از چراغ ها را من خاموش میکنم با عنوان Things We Left Unsaid در سال ۲۰۱۲، به معرفی این رمان و زویا پیرزاد به مخاطبان انگلیسی‌زبان کمک شایانی کرد. او همچنین مترجم آثاری از شاعران کلاسیک فارسی مانند مولوی و حافظ است و پژوهش‌های گسترده‌ای در زمینه ادبیات صوفیانه انجام داده است. ترجمه‌های او به دقت و حفظ ظرایف متن اصلی شهرت دارند.
  • کریستوفر بالای (Christophe Balay): کریستوفر بالای مترجم و ایران‌شناس فرانسوی است. او نقش مهمی در معرفی ادبیات معاصر ایران به مخاطبان فرانسه‌زبان ایفا کرده است. بالای با ترجمه‌ی دقیق و هنرمندانه‌ی خود از چراغ ها را من خاموش میکنم با عنوان c'est moi qui éteins les lumières در سال ۲۰۰۶، این رمان را به خوانندگان فرانسوی‌زبان عرضه کرد. او آثار دیگری از نویسندگان معاصر ایرانی را نیز ترجمه کرده و به‌عنوان پلی میان ادبیات فارسی و فرانسوی عمل کرده است.

بخشی از کتاب چراغ ها را من خاموش میکنم

« «یکی بود، یکی نبود. دوتا خواهر بودند که همه چیزشان شبیه هم بود. چشم و ابرو، دماغ و دهن، کیف‌های مدرسه، خوراکی زنگ‌های تفریح. روزی این دو خواهر ـ» دوقلوها عاشق شنیدن قصه‌هایی بودند که از خودم می‌ساختم و قهرمان‌های قصه خودشان بودند. هنوز داشتم آسمان ریسمان می‌بافتم که پلک‌هایشان سنگین شد. پایان همیشگی قصه‌ها را تکرار کردم. «از آسمان سه‌تا سیب افتاد ـ» آرمینه خواب‌آلود گفت «یکی برای گوینده.» آرسینه با خمیازه ادامه داد «یکی برای شنونده.» بوسیدمشان و گفتم «یکی هم برای ـ» سه‌تایی باهم گفتیم «همهٔ بچه‌های خوب دنیا.»

چراغ را خاموش کردم و از اتاق بیرون آمدم. توی راهرو گلدوزی روی میز تلفن را صاف کردم. حتماً تا یکی دو سال دیگر دوقلوها هم از وظیفهٔ قصه‌گویی هر شب معافم می‌کردند. مثل آرمن که خیلی سال بود توقع قصه نداشت. فکر کردم وقت می‌کنم به کارهایی که دوست دارم برسم. وَرِ ایرادگیر ذهنم پرسید «چه کارهایی؟» در اتاق‌نشیمن را باز کردم و جواب دادم «نمی‌دانم.» و دلم گرفت.

تلویزیون فیلم مستندی نشان می‌داد از پالایشگاه. آرتوش توی راحتی سه‌نفره، پا دراز کرده بود روی میز جلو راحتی و روزنامه می‌خواند. کنارش نشستم و چند دقیقه لوله‌ها و دکل‌ها و کارگرهای کلاه‌ایمنی به سر را تماشا کردم. روزنامه ورق خورد و صفحهٔ خوانده شده افتاد زمین. خم شدم، برداشتم و گفتم «تماشا نمی‌کنی؟ محل کارت را نشان می‌دهند.»

زیرلب گفت «محل کارم را خودم صبح تا غروب می‌بینم.»

عنوان‌های درشت خبرهای روزنامه را خواندم: بازدید قریب‌الوقوع سفیر اتحاد جماهیرشوروی از آبادان. انتخابات مجلس و لوایح ششگانه. ساخت خانه‌های کارگری در پیروزآباد. افتتاح استخر جدید در محلهٔ سه‌گوش بِرِیم. صفحه را تا کردم. چه چیز این خبرهای کسالت‌بار برای آرتوش جالب بود؟ وَرِ ایرادگیر حَی و حاضر گفت «اولاً مربوط به کارش‌ست. ثانیاً از اول می‌دانستی.» یاد دوران نامزدی‌مان افتادم در تهران. چند بار به اصرار آرتوش به جلسه‌های انجمن ایران و شوروی یا به قول همه وُکس رفته بودم و هربار حوصله‌ام سر رفته بود.»

معرفی نویسنده
عکس زویا پیرزاد
زویا پیرزاد
ایرانی | تولد ۱۳۳۱

زویا پیرزاد، نویسنده و داستان‌نویس معاصر ایرانی، در سال ۱۳۳۱ از مادری ارمنی و پدری روس‌تبار در شهر آبادان به دنیا آمد و دوران تحصیل را نیز در همان شهر گذراند. وی بعدها در پی مهاجرت به تهران، در این شهر ازدواج کرد و از این ازدواج صاحب دو فرزند به نام‌های ساشا و شروین شد. پیرزاد فعالیت‌های ادبی خود را با ترجمه آغاز نمود که از جمله‌ی آثار او در این دوره می‌‌توان به ترجمه‌ی کتاب‌های «آلیس در سرزمین عجایب» اثر لوییس کارول و «آوای جهیدن غوک» (مجموعه‌ای از هایکوهای شاعران آسیایی) اشاره کرد.

نظرات کاربران

yumi
۱۴۰۱/۰۹/۱۸

لطفا به بی نهایت اضافه اش کنید ...

haniyeh
۱۴۰۱/۱۲/۲۸

داستان در مورد کلاریس، یک خانم ارمنی ساکن آبادان در دهه ۴۰ ایران هست. کلاریس دل مشغولی های این چنینی داره: خانه داری، بزرگ کردن دو دختر دوقلو و پسر بزرگترش، همسری که سیاسیه و مدتیه نسبت به کلاریس بی

- بیشتر
𝑻𝒂𝒎𝒊𝒍𝒂
۱۴۰۲/۰۵/۱۴

یادمه مدتها پیش یکی از کاربرای طاقچه که اگه اشتباه نکنم اسمشون آیدین بود این کتاب رو به زیبایی هرچه تمام تر معرفی کردن و از اون زمان واقعا دوست داشتم این کتاب رو بخونم تا همین چند روز پیش

- بیشتر
امیلی در نیومون
۱۴۰۱/۱۰/۲۵

زویا پیرزاد توی چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم روایت‌گر زنی با عشق ممنوعه است. اتفاقات کتاب در بستری آرام و بدون تنش روایت می‌شه جوری که دلتون می‌خواد توی فضایی آرام با لیوان چای بنشینید و برای ساعت‌ها از خط

- بیشتر
pegah
۱۴۰۱/۰۹/۰۷

این کتاب زویا پیرزاد عالیه. پر از حس خوب، حس زندگی. داستان خاصی نداره ولی آنقدر خوب فضا سازی کرده که غرق زندگیِ شخصیت اصلی که یه خانم هست میشی. پادکست گوش بدید بهتره

می نی لی
۱۴۰۲/۰۹/۲۷

کتاب از روزمرگی های یک زن میگه ، انقدر وقایع معمولی روز رو قشنگ توصیف می کنه که ادم رو از زمان و مکان جدا می کنه، بعد از خوندن این کتاب تمام کارهای ریز روزانه رو مثل یه داستان

- بیشتر
حدیث
۱۴۰۲/۰۴/۱۵

قبل از اینکه اسم کتاب رو بدونم جلد بنفشش برام چشم نوازی کرد بعد اسمش .. گاهی ی حرف ادم رو تا لب مرگ میبره و گاهی زنده میکنه .. پیشنهاد میکنم بخونید و یاد بگیرید هر حرف هر حرکت ممکنه

- بیشتر
کاربر 1623420
۱۴۰۱/۰۸/۰۷

ویژگی های خوب کتاب نثر روان و ساده بود و پرداختن به جزییات به طوری که میشد همزاد پنداری کرد با شخصیت های کتاب و پرداختن به نقش زن یا مادر به عنوان عنصر اصلی خانه که نادیده گرفته میشه. اما

- بیشتر
ریحان
۱۴۰۱/۰۷/۱۰

من این کتاب را سال ۸۴ خوانده بودم و اون زمان خیلی دوستش داشتم همینطور کتاب عادت میکنیم خانم زویا پیرزاد را و الان فقط بخش نمونه کتاب را دوباره از طاقچه خواندم واقعا لذت بردم

[YUME]
۱۴۰۲/۰۶/۰۲

خانم پیرزاد تبحر خاصی توی به تصویر کشیدن عواطف و افکار زن ایرانی دارن. من حس می‌کنم ایشون دوست دارن یه شخصیت فوق‌العاده و ظاهرا بی‌نقص خلق کنن و با هر کتاب اونو بفرستن تو دل آزمون و خطا و

- بیشتر

بریده‌هایی از کتاب

یاد پدر افتادم که می‌گفت «نه با کسی بحث کن، نه از کسی انتقاد کن. هرکی هرچی گفت بگو حق با شماست و خودت را خلاص کن. آدم‌ها عقیده‌ات را که می‌پرسند، نظرت را نمی‌خواهند. می‌خواهند با عقیدهٔ خودشان موافقت کنی. بحث کردن با آدم‌ها بی‌فایده‌ست.»
Kosar
یکی از عیب‌هایم این بود که نمی‌توانستم درجا جواب آدم‌ها را بدهم. حرف بی‌ربط که می‌شنیدم ساکت می‌ماندم.
SaNaZ
ورِ مهربان ذهنم پرسید «تو چی می‌خواهی؟» جواب دادم «می‌خواهم چند ساعت در روز تنها باشم، می‌خواهم با کسی از چیزهایی که دوست دارم حرف بزنم.» ورِ ایرادگیر مچ گرفت. «تنها باشی یا با کسی حرف بزنی؟»
SaNaZ
فاجعه هر روز اتفاق می‌افتد.
آذیــن؛
«حق با تو بود، بحث کردن با آدم‌ها بی‌فایده‌ست.»
SaNaZ
کاش می‌شد به‌جای همهٔ این کارها که دوست نداشتم بکنم و باید می‌کردم، لم می‌دادم توی راحتی سبز و می‌فهمیدم مرد قصهٔ ساردو بالاخره بین عشق و تعهد کدام را انتخاب می‌کند.
SaNaZ
«غذای خوب و بد یعنی چی خانم وسکانیان؟ روی خوش و نیت پاک و بس! زن من نان و پنیر را هم طوری به خورد ما می‌دهد که خیال می‌کنیم چلوکباب می‌خوریم. نیت که پاک بود و لب خندان، ویتامین هم به بدن می‌رسد.»
zahra ag
«نه با کسی بحث کن، نه از کسی انتقاد کن. هرکی هرچی گفت بگو حق با شماست و خودت را خلاص کن. آدم‌ها عقیده‌ات را که می‌پرسند، نظرت را نمی‌خواهند. می‌خواهند با عقیدهٔ خودشان موافقت کنی. بحث کردن با آدم‌ها بی‌فایده‌ست.»
seza68
سال‌ها بود فهمیده بودم آرتوش با مقصر شمردن هرکسی که اتفاقی برایش می‌افتد محبتش را نشان می‌دهد. هربار بچه‌ها زمین می‌خوردند یا مریض می‌شدند یا جایی‌شان درد می‌گرفت همین بساط را داشتیم. این هم که از هر فرصتی برای گوشه کنایه زدن به مادر و آلیس استفاده می‌کرد، برای این بود که مادر و آلیس هم درست همین کار را با آرتوش می‌کردند و من این وسط سال‌ها بود نقش میانجی را خوب یاد گرفته بودم.
کاربر ۱۹۸۸۵۰۶
تعریف کردم: «بالای کوهی بلند پادشاهی زندگی می‌کرد که دختر زیبایی داشت. دختر که بزرگ شد و قرار شد عروسی کند، از چهار طرف دنیا شاهزاده‌های زیادی آمدند خواستگاری دختر. پادشاه سیبی طلایی داد به دختر و گفت هر کدام از شاهزاده‌ها را که به شوهری انتخاب کردی سیب را به طرفش بینداز.» دخترها دور میز نشستند و دست زیر چانه منتظر بقیهٔ قصه نگاهم کردند. برای اولین بار فکر کردم چه بامزه که دختر شوهر انتخاب می‌کند و نه برعکس.
آذیــن؛

حجم

۲۱۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۹۸ صفحه

حجم

۲۱۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۹۸ صفحه

قیمت:
۱۴۷,۰۰۰
تومان