دانلود و خرید کتاب خرده جنایت های زناشوهری اریک امانوئل اشمیت ترجمه شهلا حائری
تصویر جلد کتاب خرده جنایت های زناشوهری

کتاب خرده جنایت های زناشوهری

معرفی کتاب خرده جنایت های زناشوهری

کتاب خرده جنایت های زناشوهری نوشتهٔ اریک امانوئل اشمیت و ترجمهٔ شهلا حائری است و نشر قطره آن را منتشر کرده است. نویسنده در این نمایشنامهٔ شاهکار با ظرافت خاص خود جزئی‌ترین و ساده‌ترین مسائل زندگی زناشویی را دستمایهٔ داستانش می‌کند تا طی آن، تفاوت‌ها و شباهت‌های میان زنان و مردان را فاش سازد و نشان دهد که یک زندگی زناشویی چطور ممکن است به فرسودگی برسد و البته چطور زن و شوهر می‌توانند دوباره به هم مهر بورزند. 

درباره کتاب خرده جنایت های زناشوهری

داستان خرده جنایت های زناشوهری روایت عشق و دلدادگی یک زوج به نام‌های ژیل و لیزا است که طی گذشت چند سال زندگی‌شان دستخوش رنج و فرسودگی شده و عشقشان کمرنگ شده است اما نمی‌شود گفت که از هم متنفر شده‌‌اند. این زن و مرد نگاه متفاوتی به عشق دارند و همین باعث می‌شود داستانْ جذاب و به زندگی واقعی شبیه شود. 

ژیل در این داستان به دنبال حادثه‌ای فراموشی می‌گیرد. همسرش، لیزا سعی می‌کند با صحبت‌ها و تعریف‌هایش، گذشته را برای ژیل بازسازی کند تا او هویت خود را باز یابد. به نظر شما آیا لیزا دروغ می‌گوید؟ اگر شما جای او بودید نمی‌خواستید هویت جدیدی از همسرتان بسازید؟ اما اگر  همسرتان متوجه بشود چه؟

خواندن کتاب خرده جنایت های زناشوهری را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران شاهکارهای ادبی دنیا توصیه می‌کنیم. اگر می‌خواهید نمایشنامه‌ای کوتاه دربارهٔ روابط زناشویی بخوانید که دو سه ساعت از شما وقت بگیرد این کتاب را به شما پیشنهاد می‌کنیم.

درباره اریک امانوئل اشمیت

اریک امانوئل اشمیت، نمایش‌نامه‌نویس، داستان‌نویس، رمان‌نویس و کارگردان فرانسوی - بلژیکی، طی حدود ۱۰ سال به‌صورت یکی از پرخواننده‌ترین نویسندگان فرانسوی‌زبان دنیا درآمد، آثارش به ۴۰ زبان برگردانده شد و نمایش‌نامه‌هایش در بیش از ۵۰ کشور به‌طور منظم به صحنه رفت. او تحسین‌شدۀ منتقدان است و برگزیدۀ خوانندگان و چند اثرش نیز به فیلم درآمده است. اشمیت در ۲۸ مارس ۱۹۶۰ در حومه‌ای از شهر لیون در جنوب فرانسه متولد شد. در کودکی به موسیقی علاقۀ بسیار داشت و در ۹سالگی به آموختن پیانو پرداخت. ابتدا مایل بود آهنگساز شود، اما معلمانش او را از این کار منصرف کردند تا از همان نوجوانی استعداد آشکارش در نگارش را پرورش دهد.

پس از گذراندن دورۀ ادبیات، در آزمون ورود به دانشسرای عالی موفق می‌شود و از ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۵ به تحصیل در فلسفه می‌پردازد و پایان‌نامۀ دکترایش را با عنوان «دیدرو و مابعدالطبیعه» می‌نویسد که در ۱۹۹۷ با عنوان «دیدرو و فلسفۀ اغوا» منتشر می‌شود. اشمیت چندین‌سال به تدریس فلسفه در دبیرستان و سپس در دانشگاه اشتغال داشته است. او خود معتقد است که فلسفه موجب نجاتش شده و به او آموخته است تا خودش باشد و احساس رهایی کند. فیلسوف به نویسنده تبدیل می‌شود؛ نویسنده‌ای که مدام اسطوره‌ها و حکایات بنیان‌گذار را جذب می‌کند تا با خلاقیت خستگی‌ناپذیر خود آن‌ها را از نو بتند. در سال‌های دهۀ ۱۹۹۰، نمایش‌نامه‌هایش در چندین کشور با اقبال بسیار روبه‌رو می‌شود. «شب والونی» که نسخۀ مدرنی است از اسطورۀ دون ژوان، در ۱۹۹۱ موجب شهرت او در فرانسه می‌شود؛ سپس «مهمان ناخوانده» در ۱۹۹۳، ۳ جایزه از جوایز مولیر را نصیب او می‌کند. از آن پس، تدریس فلسفه در دانشگاه را رها می‌کند و تمام‌وکمال به کار نگارش می‌پردازد. در ۱۹۹۵، «گلدن جو» و در ۱۹۹۶، «دگرگونه‌های معمایی» را می‌آفریند. چند ماه بعد، یک تک‌گویی دربارۀ آیین بودا انتشار می‌یابد با عنوان «میلارِپا» که در ۱۹۹۷ در جشنوارۀ آوینیون و در ۱۹۹۹ در پاریس به نمایش در می‌آید. همین متن است که اشمیت را به فکر می‌اندازد تا دورۀ حکایت‌هایش را دربارۀ ادیان آغاز کند که بعداً به دورۀ «نادیدنی‌ها» شهرت می‌یابد.

فردریک یا بولوار جنایت در ۱۹۹۸ تقریباً هم‌زمان در فرانسه و آلمان به نمایش درمی‌آید. «مهمانسرای دو دنیا» در ۱۹۹۹ ـ ۲۰۰۰، مدتی طولانی به‌روی صحنه می‌ماند. «آقاابراهیم و گل‌های قرآن» که در دسامبر ۱۹۹۹ برای نخستین‌بار اجرا می‌شود، در ژوییۀ ۲۰۰۱ در جشنوارۀ آوینیون به اجرا درمی‌آید. در ۲۰۰۴ فیلمی بر اساس آن ساخته می‌شود با شرکت «عمر شریف» که تندیس سزار بهترین بازی را برایش به ارمغان می‌آورد. پس از این جزوۀ دوم از دورۀ نادیدنی‌ها، نوبت به سومی می‌رسد با عنوان «اسکار و بانوی گلی‌پوش» که در فوریۀ ۲۰۰۳ با اقبالی گسترده روبه‌رو می‌شود. در سپتامبر ۲۰۰۳، نخستین‌بار نمایشنامهٔ «خرده‌جنایت‌های زناشویی» اجرا می‌شود و چندین‌ماه پیاپی با گیشۀ پر در صحنه می‌ماند.

اشمیت در همان ایام به نگارش رمان می‌پردازد و در ۱۹۹۵ «فرقۀ خودبینان» را منتشر می‌کند که استقبال بسیار گرم منتقدان را در پی دارد. در سال ۲۰۰۰، «انجیل به‌روایت پیلاطس»، جایگاه او را به‌عنوان رمان‌نویس تثبیت می‌کند. از آن پس، هر رمانی که منتشر می‌کند، هفته‌ها و ماه‌ها در فهرست پرفروش‌ترین رمان‌ها قرار می‌گیرد. در ۲۰۰۱، «سهم آن دیگری» را منتشر می‌کند که به هیتلر اختصاص دارد و در ۲۰۰۲، نسخه‌ای خیال‌پردازانه و هجایی دربارۀ اسطورۀ فاوستوس می‌نویسد با عنوان «آن‌گاه که یک اثر هنری بودم». حکایت‌های دورۀ نادیدنی‌ها، در کشورهای فرانسوی‌زبان و کشورهای دیگر با اقبال فراوان روبه‌رو شد؛ چه در کتاب‌فروشی‌ها و چه در صحنۀ نمایش. کتاب‌های «میلارِپا» در زمینۀ عرفان، «آقاابراهیم و گل‌های قرآن» دربارۀ اسلام، «اسکار و بانوی گلی‌پوش» دربارۀ مسیحیت، «فرزند نوح» (۲۰۰۴) دربارۀ کلیمیت، «سومویی که نمی‌توانست گنده شود» (۲۰۰۹) دربارۀ ذنِ بودایی هستند.

از سال ۲۰۰۰، اریک امانوئل اشمیت که خود را از دنیای ادب و سیاست دور می‌دارد، با سیل جوایز روبه‌رو می‌شود؛ در همان سال فرهنگستان فرانسه جایزۀ بزرگ تئاتر را برای مجموعۀ نمایش‌هایش به او اهدا می‌کند؛ در ۲۰۰۴ جایزۀ بزرگ خوانندگان لایپزیگ،‌ دویچِر بوخِرپرایس را برای حکایت «آقاابراهیم و گل‌های قرآن» و در برلین، جایزۀ معتبر دی کادریگا را برای «انسانیتش و خردمندی‌ای که شوخ‌طبعی‌اش در وجود انسان‌ها پرورش می‌دهد» دریافت می‌کند. در همان پاییز ۲۰۰۴ مجلۀ ادبی لیر در پی نظرسنجی از فرانسویای مبنی بر اینکه از «کتاب‌هایی که زندگی‌شان را تغییر داده‌اند» نام ببرند، «اسکار و بانوی گلی‌پوش» در کنار کتاب مقدس و کتاب‌های سه‌تفنگ‌دار و شازده‌کوچولو قرار می‌گیرد و این درمورد نویسنده‌ای در قید حیات جرو استثناهاست.

بخشی از کتاب خرده جنایت های زناشوهری

«وقتی همه‌جا روشن شد درست مثل اینکه دکور نمایشی را آماده کرده باشد، دست‌هایش را باز می‌کند و آپارتمان را نشان می‌دهد.

لیزا: خب؟

مرد سرش را به علامت نفی تکان می‌دهد. زن نگران اصرار می‌کند.

لیزا: چرا! عجله نکن. فکرت رو متمرکز کن.

مرد نگاه دقیق و موشکافانه‌ای به وسیله‌ها می‌اندازد، سپس با حالتی مغلوب و ترحم‌برانگیز گردنش را کج می‌کند.

لیزا: هیچی؟

ژیل: هیچی.

زن با این پاسخ قانع نمی‌شود. از او می‌خواهد چمدانش را زمین بگذارد، در را می‌بندد، بازویش را می‌کشد و او را به‌طرف مبل می‌برد.

لیزا: اینم مبلیه که دوست داری روش بشینی و کتاب بخونی.

ژیل: به‌نظر حسابی درب‌وداغون می‌آد.

لیزا: هزار دفعه گفتم بیا پارچه‌ش رو عوض کنیم ولی هردفعه جواب می‌دادی یا من یا پارچه‌فروش.

ژیل روی مبل می‌نشیند. از درد، صورتش درهم می‌رود.

ژیل: فقط پارچه‌ش نیست که باید عوض شه، فنرش هم پدر آدمو درمی‌آره.

لیزا: فنر روشنفکری.

ژیل: ببخشین؟

لیزا: به عقیدهٔ تو یک مبل درست‌وحسابی باید ناراحت باشه. اسم این فنری رو که توی رون چپت فرو می‌ره گذاشته بودی فنر روشنفکری، عقربه‌های ذهن، سیخ هوشیاری!

ژیل: حالا من یک روشنفکر الکی‌ام یا یک مرتاض واقعی؟

لیزا: برو پشت میزت بشین.

ژیل مطیع به‌دنبال لیزا می‌رود اما با بدگمانی به صندلی نگاه می‌کند و پیش از نشستن دستی به آن می‌کشد. وقتی می‌نشیند فلز صندلی جیرجیر می‌کند. ژیل آهی می‌کشد.

ژیل: دربارهٔ جیرجیر صندلی هم نظریه دارم؟

لیزا: معلومه. نمی‌ذاری حتی یک قطره روغن بهش بزنم. به‌نظر تو هرجیرجیری مثل یک زنگ خطره. یک چهارپایهٔ زنگ‌زده به‌طرز فعالانه‌ای به مبارزاتت علیه ازهم‌گسیختگی جهانی کمک می‌کنه.»

معرفی نویسنده
عکس اریک امانوئل اشمیت
اریک امانوئل اشمیت

اریک امانوئل اشمیت یکی از پرخواننده‌ترین و برجسته‌ترین نویسندگان فرانسوی‌زبان در جهان به شمار می‌رود. نمایشنامه‌های متعدد او که مورد تحسین تماشاگران و منتقدان قرار گرفته‌اند، تاکنون برنده‌ی چندین جایزه مولیر و جایزه‌ی بزرگ تئاتر آکادمی فرانسه شده‌اند. کتاب‌های او اکنون به ۴۸ زبان ترجمه شده‌اند و نمایشنامه‌های او در بیش از ۵۰ کشور به طور مرتب روی صحنه اجرا می‌شوند. بر اساس آمارهای اخیر، او در حال حاضر نویسنده‌ای است که آثارش بیشترین آمار مطالعه را در مدارس و دانشگاه‌ها به دست آورده‌اند.

نیما کرباسی‌زاده
۱۴۰۳/۰۱/۱۲

اولین بار در سال ۸۳ در تئاترشهر و مجددا در سال ۸۵ یک اجرای دانشجویی در دانشکده فنی دانشگاه تهران از این نمایشنامه را دیده‌ام. نمایشنانه بسیار زیبایی است که علاقه مرا به «اشمیت» برانگیخت و تاکنون بیش از ۲۰

- بیشتر
فاطمه خانوم
۱۴۰۲/۰۷/۰۵

جالب و تامل برانگیز از اینکه منو به فکر واداشت و ذهنمو حسابی مشغول کرد خوشم اومد ماجرای یه عشق حقیقی و واقعی و ملموس

Ghazal Hashemi
۱۴۰۲/۱۱/۱۸

در مورد مردیه که فراموشی گرفته و زن سعی می کنه یادش بیاره چجور آدمی بوده و زندگی شون چجوری ... فوق العاده بود

atr.e.kaaaj
۱۴۰۳/۰۵/۲۰

ترجمه و همچنین سلیقه‌ی خانم حائری در انتخاب آثار رو بسیار دوست دارم. بسیار روان و خوش‌خوان بود و نمودی از زندگی واقعی. من دوست داشتم و توصیه می‌کنم بخونیدش...

attefe
۱۴۰۳/۰۲/۲۵

اگرچه کوتاه ولی سرشار از مفاهیم عمیق بود و به نظرم از اون کتاباست که آدم رو به تفکر وادار میکنه!

mary
۱۴۰۳/۰۸/۲۰

این نمایشنامه عاالیه. عمیق و پر از غافل گیری.

کاربر 7177951
۱۴۰۳/۰۶/۱۰

یکی از بهترین نمایش نامه هایی که خوانده ام. و برای بار دوم دوباره خوانی کردم و توصیه می‌کنم.

💕Fati💕
۱۴۰۳/۰۵/۲۹

برا من کسل کننده بود

Hamidy
۱۴۰۲/۱۰/۰۶

کار خوب و دل چسبی است اما پایان اش را دوست نداشتم

کاربر 8034040
۱۴۰۲/۱۲/۱۷

کسل کننده

تو می‌خوای که عشق بهت ثابت کنه که وجود داره. چه اشتباهی! این تویی که باید ثابت کنی که اون وجود داره. لیزا: چطوری؟ ژیل: با اعتماد کردن.
جو گُلدبِرگ
عشق ابدیْ عاقلانه نیست، اینکه آدم مدت‌ها کسی رو دوست داشته باشه دیوونگی محضه. کار عاقلانه اینه که فقط دوران شیرین عاشقی، عاشق باشی. آره عقل‌گرایی عاشقانه اینه: تا وقتی‌که اوهام عاشقانه‌مون ادامه داره همدیگه رو دوست داریم، همین‌که تموم شد همدیگه رو ترک می‌کنیم. به‌محض اینکه در برابر شخصیت واقعی قرار گرفتیم و نه اونی که در رؤیامون بود از هم جدا می‌شیم.
جو گُلدبِرگ
من که نمی‌تونم علی‌رغم میلت ازت حمایت کنم! حاضرم ازت در برابر همهٔ دنیا حمایت کنم ولی نه در برابر خودت...
جو گُلدبِرگ
اونچه باعث می‌شه یک زن‌ومرد باهم بمونن مسائل مبتذل و پستیه که بینشونه: به‌خاطر منافع، ترس از تغییر، وحشت پیری، ترس از تنهایی، سست می‌شن، تحلیل می‌رن، دیگه حتی فکرشم نمی‌کنن که یک کاری بکنن تا زندگی‌شون عوض شه؛ اگه دست همو می‌گیرن، فقط برای اینه که تنها به گورستان نرن.
جو گُلدبِرگ
ژیل: من بهت توجه نمی‌کردم. مثل چادری که چهرهٔ زن‌ها رو می‌پوشونه من هم سراپاتو با محبت پوشونده بودم. به‌طوری که پشت این حجاب دیگه خطوط چهره‌ت رو نمی‌دیدم. حتی جرئت نمی‌کردم ازت بپرسم چرا مشروب می‌خوری. خیالم راحت بود که سال‌هاست باهم زندگی می‌کنیم ـ پونزده سال ـ و متوجه نبودم که زمان با عشق سازگاری نداره. متشکرم که این زوج به‌خواب‌رفته رو به قتل رسوندی. متشکرم از اینکه این بیگانه‌هایی رو که من‌وتو بودیم کُشتی، ازت سپاسگزارم. فقط یک زن می‌تونه چنین شهامتی داشته باشه.
جو گُلدبِرگ
مردها بی‌دل‌وجرئتن، نمی‌خوان با مشکلات زندگی‌شون روبه‌رو شن، دلشون می‌خواد فکر کنن که همه‌چی روبه‌راهه. درحالی‌که زن‌ها روشونو برنمی‌گردونن. لیزا: این‌ها رو تو کتاب بعدیت بنویس، تعداد خواننده‌های زن کتابت زیاد می‌شه. ژیل: زن‌ها با مشکلات مواجه می‌شن لیزا، ولی نمی‌دونم چرا بیشتر فکر می‌کنن که مشکل از خودشونه. فکر می‌کنن دلیل فرسودگی زندگی‌شون از کم شدن جذابیتشونه، خودشونو مسئول و مقصر می‌دونن و گناه همه‌چیزو گردن خودشون می‌اندازن. لیزا: مردها گناهشون خودخواهی‌شونه، زن‌ها خودمحوری‌شون. ژیل: یک به یک مساوی. لیزا: صفر صفر. مسابقهٔ بی‌نتیجه.
tahoor
لیزا: اگر اشتباه نکنم، دارین روی ماشین من استفراغ می‌کنین. ژیل: متأسفم. لیزا: نه، نه ادامه بدین. به‌هرحال از رنگش متنفرم. همیشه دلم می‌خواست منحصربه‌فرد باشه. ژیل: حالا دیگه کاملاً تَکه!
کاربر ۸۸۲۶۵۱۷
تو این کتاب زندگی زناشویی رو مثل مشارکت دو قاتل معرفی می‌کنم. چرا؟ برای اینکه از همون اول، تنها چیزی که باعث می‌شه یک زن‌ومرد باهم باشن خشونته، این کششی که اونا رو به جون هم می‌اندازه، که بدنشونو به هم می‌چسبونه، ضربه‌هایی که با آه‌وناله و عرق و دادوبیداد توأمه، این نبردی که با تموم شدن نیروشون خاتمه می‌گیره، این آتش‌بسی که اسمشو لذت می‌ذارن، همه‌ش خشونته. حالا اگه این دو قاتل شراکتشونو ادامه بدن و ترک مخاصمه کنن و باهم ازدواج کنن، باهم متحد می‌شن که علیه جامعه بجنگن. ادعای حق‌وحقوق و مزایا می‌کنن، ثمرهٔ کُشتیشون یعنی بچه‌هاشونو به رخ جامعه می‌کشن تا سکوت‌واحترام بقیه رو کسب کنن
جو گُلدبِرگ
من دیگه به اینجام رسیده. از اینکه آلودگی مغزمو ببینی، از اینکه منو درک کنی، عذرمو بپذیری، منو عفو کنی، جونم به لبم رسیده. دلم می‌خواد که از من متنفر باشی، کتکم بزنی، فحشم بدی. می‌خوام که تو هم مثل من زجر بکشی. ژیل بطری ویسکی را به لیزا نشان می‌دهد. ژیل: یک گیلاس دیگه برای راه؟
جو گُلدبِرگ
مردها بی‌دل‌وجرئتن، نمی‌خوان با مشکلات زندگی‌شون روبه‌رو شن، دلشون می‌خواد فکر کنن که همه‌چی روبه‌راهه. درحالی‌که زن‌ها روشونو برنمی‌گردونن.
جو گُلدبِرگ

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۸۳

تعداد صفحه‌ها

۸۸ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۸۳

تعداد صفحه‌ها

۸۸ صفحه

قیمت:
۳۱,۰۰۰
۹,۳۰۰
۷۰%
تومان