کتاب عادت می کنیم
معرفی کتاب عادت می کنیم
کتاب عادت می کنیم نوشتهٔ زویا پیرزاد است. نشر مرکز این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان روایتگر زندگی ۳ زن از ۳ دههٔ مختلف است.
درباره کتاب عادت می کنیم
رمان عادت می کنیم برشی از زندگی ۳ زن ایرانی، دختر و مادر و مادربزرگ در تهران دههٔ ۱۳۸۰ شمسـی است. دختـر جوان درگیر مسـائل و خواسـتهای نسـل خودش است. مادربزرگ هنوز غرق در گذشتهای است کمابیش ساخته و پرداختهٔ ذهنش. راوی قصه «آرزو» است؛ زنی میانسال که بین خواستههای مادر و توقعات دختر و آرزوهای خود در جدال است. او در ظاهر زنی است محکم که از مردها و دنیای مردانهٔ اطرافش هراسی ندارد و در باطن خواسته و ناخواسته جوابگوی توقعات دختر و مادرش است. وقتی عشق بهصورت مردی «بینقص» وارد زندگی آرزو میشود، مخالفت مادر و دختر و دوست صمیمی اش به جدال ذهنی او دامن میزند. رمان عادت میکنیم در فرانسه، ایتالیا و گرجستان ترجمه و منتشر شده است.
خواندن کتاب عادت می کنیم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره زویا پیرزاد
زویا پیرزاد در سال ۱۳۳۱ در آبادان به دنیا آمد. او نویسندهٔ ارمنیتبار اهل ایران است که سال ۱۳۸۰ با رمان «چراغها را من خاموش میکنم» جوایز گوناگونی دریافت کرد. مجموعه داستانهای کوتاه «طعم گس خرمالو»، «یک روز مانده به عید پاک» و «مثل همه عصرها» و نیز رمان «عادت می کنیم» هم از دیگر آثار مشهور این نویسنده هستند.
بخشی از کتاب عادت می کنیم
«هفت صبح سهراب زرجو زنگ آپارتمان را زد.
آرزو شال پشمی را پیچید دور گردن و درِ اتاق آیه را باز کرد. «من رفتم. ناهار منزل مادری هستیم. تو با خاله شیرین برو تا من برسم.» تودهٔ زیر ملافه و پتو و کتاب و سیدی و جوراب گفت «مممم.»
چشم به شمارههای طبقههای آسانسور که پایین و پایینتر میرفت با خودش گفت «بیخود قبول کردم. باید خودم تنهایی میرفتم. گیرم با شیرین. بدجنس الکی بهانه آورد که "کلاس دارم." انگار یک روز کلاس یوگا یا تایچی یا چه میدانم چیچی نمیرفت، آسمان زمین میآمد.» از آسانسور بیرون آمد، با نگهبان مجتمع سلام احوالپرسی کرد، رفت طرف پلههای ورودی و باز با خودش گفت «فکر کرده اگر فکر کرده با اداهای انساندوستی و کمک به همنوع خر شدم و شروع میکنم به معاشرت و برو و بیا و»
زرجو در پاترول را باز کرد و در جواب سؤال نپرسیدهٔ آرزو گفت «ماشین کار و سفر و روزهای برفی. منزلشان کجاست؟»
«سرچشمه. باید از طرفِ ـ»
«بلدم.» نگاهی به آینه بغل انداخت و دنده عقب گرفت و از کوچه که پیچیدند توی خیابان گفت «جاگوار را نو خریدم اما این یکی را یکی از مغازهدارهای همسایه روی دستم گذاشت. ماشین خودش بود و قسطی فروخت. آن وقتها به قول بازاریها دستم تنگ بود. اسمش مهدیست. صداش میکنیم مهدی پاترول. سالی چهار پنجتا ماشین میخرد و میفروشد. همـهاش پاترول.» ادای مهدی پاترول را درآورد. «"آقاسهراب، با این ماشین سوسولی نیا مغازه. توی راسته خرجت نمیکنند."» پیچید توی بزرگراه که خلوت بود و یکدست سفید. کامیونهای شهرداری نمک میپاشیدند توی سوارهرو. «راست میگفت. طرفهای ما باید ماشین بزرگ داشته باشی. به قول مهدی "اگر بخوای خیلی جاذبه بدی بنز سوار شو، وگرنه پاترول." اولین ماشین من فولکس استیشن بود. اولین ماشین شما چی بود؟»»
حجم
۱۸۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۶۷ صفحه
حجم
۱۸۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۶۷ صفحه
نظرات کاربران
داستان نقطه اوجی نداره و روند عادی زندگی یک خانم شاغل به اسم آرزو هست که با مادر و دخترش زندگی میکنه ولی جزئیات یک زندگی به قدری قشنگ بیان شده که ادم جذب داستان میشه ..داستان متن روانی داره
اینکه این کتابِ مورد علاقه یک پسر ۲۱ ساله باشه و ۳ مرتبه خونده باشدش ایرادی داره؟؟؟
خوب من که خیلیییی دوستش داشتم .حتی از کتاب معروف تر زویا پیرزاد یعنی چراغ ها را من خاموش می کنم هم بیشتر دوستش داشتم .یک سره چند ساعت پشت سر هم کتاب رو سر کشیدم . همین روزهای معمولی را
کتاب ماجرای آرزوس. زنی که از همسرش جدا شده و با دخترش زندگی میکنه. آرزو زنیه که تکیهگاه خانوادهشه. گاهی سنگینی این تکیهگاهبودن آزارش میده. درونمایه داستان چالشهای آرزو با مادر و دخترشه. ریتم داستان کمی کنده. اگر اهل رمانهای هیجانی
کتاب های این نویسنده عزیز خیلی با جزییات به تشریح شرایط میپردازه و توصیفات اتفاقات روزمره را به گونه ای دلچسب بیان میکند. در کل کتاب هاشون روال زندگی است. این که در پایان کتابشون به جای خاصی قصه رو نمیرسونند و
بنظرم دوست داشتنی بود، البته پایانش باز بود.
داستان جالبی درباره زنی حدودا ۴۰ ساله که غرق مسئولیت ها و رسیدن به خانواده و کار و ... است و شاید از خودش و احساساتش غافله. اما اتفاقاتی که میفتن برای اون تجربه جدیدی رو رقم میزنن. اما پایان
در قیاس با کتاب چراغ ها را من خاموش می کنم باید بگم به گرد پای اون هم نمیرسه . اما باز هم خوندنش خالی از لطف نیست و حس و حال خوبی به ادم میده.
کتاب خواندنی هستش حتما پیشنهاد میکنم
یک داستان خطی و بدون هیچ اتفاق خاصی و نقطه اوج و فرودی. خوندنش حوصله میخواد، ولی من حوصلهم سر نرفت و مثل گوش دادن به یه آهنگ بیکلام و ملایم، آرومآروم خوندمش و لذت بردم. اگه ذهنتون درگیره و ناآرومید،