کتاب بیگانه
معرفی کتاب بیگانه
کتاب بیگانه نوشته آلبر کامو با ترجمه پرویز شهدی توسط انتشارات مجید منتشر شده است. کتاب بیگانه روایت مردی به نام مورسو است که رفتار عجیبش او را از دیگران متفاوت کرده و همین تفاوت باغعث دردسرش میشود.
درباره بیگانه
آلبر کامو در یک سهگانه نگاهش را به دنیا نشان میدهد بیگانه در قالب رمان، افسانه سیزیف کتاب نظری و کالیگولا در قالب نمایشنامه. در رمان بیگانه ما اگزیستانسیالیسم ناب کامو را میبینیم.
مورسو که مرتکب قتل شده، او فقط بخاطر گرما و نور خورشید مرد عربی را میکشد و حالا در سلول خود منتظر زمان اعدام است. ماجرا در دهه ۳۰ و در الجزایر میگذرد و دو قسمت دارد. در بخش اول، مورسو با گرفتن مرخصی در مراسم تدفین مادرش شرکت میکند در حالی که هیچ تأثر و احساسی ندارد بعد درحالی که زمان اندکی از مرگ مادرش گذشته با دوستدخترش به شنا میرود و نشان میدهد این اتفاق هیچ اندوهی برای او نداشته است. این بخش با ترسیم روزهای پس از مرگ مادر و بیان ماجرای قتل میگذرد. در بخش دوم ما به فضای زندان بازمیگردیم تا ادامه کار مورسو را در آنجا دنبال کنیم. در این بخش او بیشتر از خودش و احساساتش حرف میزند و همزمان روند پرونده او را دنبال میکنیم.
خواندن کتاب بیگانه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
رمان بیگانه اثر آلبر کامو در لیست شاهکارهای مدرن دنیا قرار گرفته است و خواندنش را به هر علاقهمند به ادبیات پیشنهاد میکنیم
درباره آلبرکامو
آلبر کامو از روزنامهگاران و نویسندگان مشهور قرن بیستم و برنده نوبل ادبیات، در یکی از دهکدههای الجزایر در سال ۱۹۱۳ به دنیا آمد. از آنجا که پدر او در جنگ جهانی اول کشته شد، در خانوادهای بیبضاعت رشد کرد؛ اما به دلیل استعداد بینظیرش توانست با کمکهای یکی از آموزگارانش به دبیرستان وارد شود و ادامه تحصیل دهد. او در نوجوانی به ورزش فوتبال روی آورد و در این زمینه نیز موفق عمل کرد، اما درگیر شدن او با بیماری سل مانع از ادامهٔ فعالیت ورزشی او شد. کامو با ملحق شدن به گروه ادبی آفریقای شمالی به همنشینی با اهل قلم شهر الجزیره پرداخت و آثار متعدد و فاخری از خود بر جای گذاشت. در سال ۱۹۵۷ جایزهٔ نوبل ادبیات را برای نوشتن مقاله «اندیشههایی دربارهٔ گیوتین» علیه مجازات اعدام، دریافت کرد. در آثار او وجهٔ انسانگرایی و اگزیستانسیالیستی موج میزند. از آثار او میتوان به «طاعون»، «بیگانه» و «سقوط» اشاره کرد.
بخشهایی از کتاب بیگانه
در یک نگاه دریافتم پیچهای در تابوت تا انتها پیچانده شدهاند، چهار مرد سیاهپوست هم توی اتاق بودند. همزمان شنیدم مدیر به من میگوید کالسکهٔ نعشکش توی جاده منتظر است و کشیش هم دعا خواندنش را شروع کرده. از آن لحظه به بعد همه چیز به سرعت انجام شد. سیاهپوستها با روکشی که باید روی تابوت میانداختند به آن نزدیک شدند. کشیش، دستیارها، مدیر و من از اتاق بیرون رفتیم. جلو در خانمی ایستاده بود که من نمیشناختمش؛ مدیر مرا به او معرفی کرد: «آقای مورسو». اسم آن خانم را نشنیدم، همین قدر فهمیدم پرستاری است که به نمایندگی از سوی مؤسسه آمده است. بیآنکه لبخند بزند، صورت دراز و استخوانیاش را کمی فرود آورد. بعد کناری به صف ایستادیم تا جنازه را ببرند. پشت سر حمل کنندهگان تابوت راه افتادیم و از خانهٔ سالمندان بیرون رفتیم. کالسکهٔ نعشکش جلو در ایستاده بود، کشیده و براق و مستطیل شکل، شبیه قلمدان بود. کنار آن سرپرست نظارت بر مراسم ایستاده بود، مردی کوچک اندام بود با لباسی مسخره، پیرمردی هم با حرکات و رفتاری تصنعی کنار بود. حدس زدم باید همان آقای پرز باشد. کلاه ماهوتی نرمی با لبههای بلند و گرد که دو طرفش بلندتر بود به سرداشت (موقعی که تابوت از جلو او میگذشت، کلاهش را برداشت)، شلواری که به پا داشت، روی کفشهایش پیچ و تاب برداشته بود و کراواتی از پارچهٔ سیاه که گره آن برای یقهٔ سفید پهنش خیلی کوچک مینمود زده بود. لبهایش زیر بینی قارچ مانند خالدارش میلرزیدند. موهایش ظریف و سفید بودند و گوشهای عجیب پتوپهن و از شکل افتادهاش در زیر آنها دیده میشدند. سرخی گوشها با صورترنگ پریدهاش چنان تضادی داشتند که باعث حیرت من شد. سرپرست مراسم جاهامان را برای تشییع جنازه تعیین کرد، کشیش جلوتر از همه میرفت و پشت سرش کالسکه. چهار مرد سیاهپوست هم دور و برآن. من پشت سر مدیر حرکت میکردم و آقای پرز و پرستار هم آخر از همه.
حجم
۹۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۹۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
نظرات کاربران
من این کتاب رو با ترجمه امیر جلال الدین اعلم مطالعه کردم ، ترجمه فاجعهههه بود ؛ اصلا سمتش نرید! گمونم همین ترجمه جناب شهدی بزرگوار یا ترجمه آل احمد بهترین ترجمه ها باشند . کتاب هم اگر درک بشه
کتاب عجیبی بود... توصیفات کتاب بسیار زیبا و ملموس بودن. داستانِ زندگیِ شخصیت اصلی، کسالتبار و بدون هدف بود. شاید سطحیترین اهدافِ دنیای مادی برای رفع نیازهای فردی (که در پَس این داستان حرفهای زیادی برای گفتن داشت). بیتفاوتی و انفعال مورسو، عشق
هشدار اسپویل!!! بعد از خواندن کتاب نظر را بخوانید. من این کتاب رو ی بخش هایی از اقای شهدی و ی بخش هایی هم از ترجمه جناب جلال آل احمد خوندم هر قسمتیش رو یکیشون بهتر ترجمه کردند. تمام داستان در
داستان کتاب با مرگ مادر مورسو شروع می شه و عکس العمل بی تفاوت اون نسبت به این قضیه که از همین اول داستان مشخص میشه با شخصیت عادی تو داستان سر و کار نداریم بلکه با آدمی طرف هستیم
این کتاب رو فقط با ترجمه خشایار دیهیمی بخونید و لاغیر
نوشتن نظر روی این کتاب برام سخته و به تفکر زیادی نیاز داره و شاید حتا دوباره خوندنش. بنابراین از ترجمه میگم. من با چندتا مقایسه این ترجمه رو انتخاب کردم که بهنظرم روانه. پیشنهاد میکنم از بین ترجمهی پرویز شهدی،
اگر برداشتتان از کتاب بد باشد، شاید روی روحیه و روان شما اثر منفی بگذارد. اما اگر مانند لقمان که ادب از بی ادبان آموخت به داستان توجه کنید، کتاب مفیدی برایتان خواهد بود. *احتمال اسپویل* جنبه های مختلف، و بخش های داستانی
خوندن این کتاب رو خیلی توصیه میکنم اما نه با این ترجمه!!!! نوانخانه؟ محل نگهداری آدمهای پیر خانه سالمندانه!!! مرده چشمهای قشنگی داشت؟ آخه pleasent looking کجاش میشه چشمهای قشنگ؟ بیماره خوره؟ متن گفته تومور داره ... اینا فقط مال
اشکالات تایپی و اعصاب خوردکنی داشت! اما خود کتاب فوقالعاده و خوندنی بود. داستانی جالب توجه و دارای مسائل ریز و درشت جذاب مرتبط با زاویهنگاه خاص کاراکتر اصلی داستان ک قوه تفکر آدم رو تحریک میکرد!
خوندن این کتاب خالی از لطف نیست ولی شاید برای همه جذاب نباشه راستش وقتی کتاب رو میخونیم قسمت اولش بیان وقایع هست و اصل داستان داره از قسمت دوم آغاز میشه ... نکته خیلی مهمتر این هست که ترجمه این کتاب