کتاب خویشاوندی با خورشید و باران
معرفی کتاب خویشاوندی با خورشید و باران
کتاب خویشاوندی با خورشید و باران، گزیده اشعار شاعر، نویسنده و کارگردان مشهور ایتالیایی، پیرپائولو پازولینی است که ونداد جلیلی به فارسی ترجمه کرده است.
دربارهی کتاب خویشاوندی با خورشید و باران
کتاب خویشاوندی با خورشید و باران، گزیده اشعار شاعر مشهور ایتالیایی، پیرپائولو پازولینی است. شاعری که او را شاعر قرن میدانند. او در شعرهای کتاب خویشاوندی با خورشید و باران از معصومیت، اصالت انسانی و زندگی انسان معمولی صحبت میکند. پازولینی در مقام شاعر، تاثیر بسیاری بر شاعران بعد از خودش گذاشته است.
کتاب خویشاوندی با خورشید و باران را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر از خواندن شعر ملل لذت میبرید، بدون شک کتاب خویشاوندی با خورشید و باران لذتی عمیق به شما هدیه میکند.
دربارهی پیرپائولو پازولینی
پیرپائولو پازولینی، ۵ مارس ۱۹۲۲ در بولونیا ایتالیا به دنیا آمد. او را در ایران و حتی جهان به فیلمهای بینظیرش میشناسند اما شعر در زندگی او جایگاهی بسیار مهم داشت. او نخستین دفتر شعرش را حدود پانزدهسال قبل از ساختن اولین فیلمش منتشر کرد. پیرپائولو پازولینی، همواره مادرش را منبع الهام در شعرهایش میداند. در حقیقت مادرش بود که با سرودن و خواندن شعرهای بسیار برای او، باعث بیدار شدن این قوه در وجود پسرش شد. شعرهایی که پازولینی برای مادرش سروده است، از زیباترین و دلنشینترین گنجینههای ادبی دنیا به شمار میروند. پازولینی در فیلمسازی هم بسیار موفق بود؛ او از فیلمسازان نسل دوم سینمای بعد از جنگ ایتالیا است. سینمای پازولینی آمیزهای از شعر، استعاره، اسطورهشناسی، روانشناسی و دیالکتیک مارکسیستی است.
پیرپائولو پازولینی در ۲ نوامبر ۱۹۷۵ در نزدیکی رم، کشته شد. قتل او انگیزههایی سیاسی داشت. او بارها در اشعارش، صحنهی قتلش را پیشگویی کرده بود. هرچند قاتل در ابتدا ادعا کرد که پازولینی قصد تجاوز به او را داشته و به همین دلیل کشته شده، اما بعدا ادعایش را پس گرفت و اعلام کرد که پازولینی توسط سه نفر با لهجه جنوبی که پازولینی را یک «کمونیست کثیف» خطاب کرده بودند به قتل رسیدهاست.
بخشی از کتاب خویشاوندی با خورشید و باران
مثل گربهایام که زنده سوزانده باشندش
به چرخهای تراکتور زیر کرده باشندش
پسربچهها از درخت انجیر آویخته باشندش
شش از هفت جانش اما باقی مانده باشد
...
از دنیای باستان و دنیای آینده
غیر از زیبایی باقی نماند، و تو
خواهرک فقیر
که مدام در پی برادران بزرگترت میدوی
با خنده و گریهشان همآوا میشوی
و دلت میخواست دور از چشم دیگران
شالشان را بپوشی
و به چاقوی جیبی و کتابهاشان دست بزنی
تو خواهرک فقیر
دختر مردمان بیشیلهپیله
فروتنانه جلوهگر آن زیبایی بودی
بیآنکه خودت بدانی،
که اگر غیر از این بود
زیبایی نبود.
همچون گرد طلا بر باد برفت.
جهان به تو آموختش
پس زیباییات از آنِ جهان شد.
از دنیای ابلهانهی باستان
و دنیای بیرحم آینده
مگر آن زیبایی نماند که شرمش نمیشد
از جلب توجه به سینهی خواهرکانه
و شکمی کوچک که بهآسانی برهنه میشود
و به همین سبب زیبایی بود
آنگونه که سیاهان ِخانهبهدوش ملیح و زیبایند
و کولیان، و دختران دکانداران
که در مسابقات زیبایی میامی و رم فاتح میشوند.
همچون کبوترکی زرین بر باد برفت.
جهان به تو آموختش
پس زیباییات دیگر زیبایی نبود.
تو اما هنوز دخترکی بودی
ابله چون باستان
بیرحم چون آینده
و بلاهت و ظلم زمان حال
تو را از زیباییات دور کرد.
جسارت منفعلانه و بیحیایی مطیعانه
همواره در تو بود
مثل لبخندی نهان پشت اشک.
حجم
۱۳۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
حجم
۱۳۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه