دانلود و خرید کتاب صالحان آلبر کامو ترجمه خشایار دیهیمی
تصویر جلد کتاب صالحان

کتاب صالحان

نویسنده:آلبر کامو
انتشارات:نشر ماهی
امتیاز:
۴.۷از ۱۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب صالحان

کتاب صالحان یا عادل‌ها یا راستان نمایشنامه‌ای اثر آبر کامو، نویسنده توانای فرانسوی است که با ترجمه خشایار دیهیمی در انتشارات ماهی منتشر شده است.

درباره کتاب صالحان

عنوان اثر برگرفته از یک روایت عبری است. طبق این روایت، در هر نسل ۳۶ نفر متولد می‌شوند که بار رنج جهان را به دوش می‌کشند تا جهان را از پلیدی‌ها مصون و محفوظ بدارند و جان خود را هم در این راه فدا می‌کنند.

اینان را در زبان فرانسوی Les Justes و در انگلیسی The Just یا Just Men می‌نامند. در فارسی، کلیمیان اینان را «صُلَحا» یا «صالحان» می‌خواندند.

در فوریهٔ ۱۹۰۵، در مسکو، گروهی از تروریست‌ها که شاخه‌ای از حزب سوسیالیست انقلابی بودند دست به تلاشی سازمان‌یافته برای سوءقصد به جان ولیکی کنیاز سرگئی، عموی تزار، زدند. این تلاش، و شرایط غیرمعمولی که منجر به این سوءقصد شد و در پی سوءقصد پیش آمد، موضوع نمایش‌نامهٔ صالحان است.

کامو به گفته خودش در این اثر کوشیده تا آنچه را واقعا رخ داده به تصویر بکشد. او حتی اسم واقعی قهرمان نمایش‌نامه، کالیایف، را تغییر نداده‌ است و دلیل این کار را حس احترام و تحسین نسبت به مردان و زنانی عنوان کرده که در جریان نکوهیدنی‌ترین اعمال، باز قادر نبودند دل و قلبشان را نادیده بگیرند.

خواندن کتاب صالحان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات نمایشی و آثار کامو پیشنهاد می‌کنیم.

درباره‌ آلبر کامو

آلبر کامو (Albert Camus)، فیلسوف و روزنامه‌نگار مشهور، ۷ نوامبر ۱۹۱۳ در الجزایر فرانسه در خانواده‌ای فقیر به دنیا آمد. او با داستان‌های زیبایی که آفرید در سال ۱۹۵۷ موفق شد تا جایزه نوبل ادبیات را از آن خود کند. به دلیل «آثار مهم ادبی که به روشنی به مشکلات وجدان بشری در عصر حاضر می‌پردازد» او پس از رودیارد کیپلینگ جوان‌ترین برنده‌ی جایزه نوبل است.

آلبر کامو در سال ۱۹۴۹ یک اتحادیه بین‌المللی را تأسیس کرد. اساس کار این اتحادیه، «محکوم کردن هر دو ایدئولوژی شکل گرفته در آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی» بود. آندره بروتون نیز یکی از اعضای آن بود.

آلبر کامو در طول دوران فعالیتش رمان‌ها و نمایشنامه‌های بسیاری را نوشت طاعون، سقوط، بیگانه، نمایشنامه کالیگولا، نمایشنامه صالحان، افسانه‌ سیزیف و خطاب به عشق که مجموعه نامه‌های عاشقانه‌ او و ماریا کاسارس است از آن جمله‌اند. کامو در ۴ ژانویه ۱۹۶۰ در ۴۶ سالگی در ویل‌بلویل فرانسه به علت یک سانحه‌ی رانندگی چشم از دنیا فروبست. 

بخشی از کتاب صالحان

(پرده در سکوت بالا می‌رود. دورا و آننکوف بی‌حرکت روی صحنه‌اند. تقّه‌ای به در می‌خورد. آننکوف با حرکت دست و صورت دورا را، که ظاهرآ می‌خواهد حرفی بزند، دعوت به سکوت می‌کند. دو تقّهٔ دیگر)

آننکوف: خودشه! (از صحنه بیرون می‌رود. دورا، بی‌حرکت، منتظر است. آننکوف با استپان برمی‌گردد. از دوسو شانه‌های استپان را گرفته است) خودشه! استپان! برگشته!

دورا: (به‌طرف استپان می‌رود و دستش را در دست می‌گیرد) چه سعادتی! استپان!

استپان: سلام، دورا.

دورا: (نگاهش می‌کند) سه ساله.

استپان: اوهوم. سه سال. روزی که دستگیرم کردن داشتم می‌اومدم به شما ملحق بشم.

دورا: منتظرت بودیم. دیر و دیرتر می‌شد و من قلبم تند و تندتر می‌زد. دیگه جرئت نداشتیم حتی به همدیگه نیگا کنیم.

آننکوف: مجبور شدیم دوباره آپارتمانمون رو عوض کنیم.

استپان: می‌دونم.

دورا: اونجا چی، استپان؟

استپان: کجا؟

دورا: توی زندون.

استپان: از زندون هم می‌شه فرار کرد.

آننکوف: آره. وقتی شنیدم تونستی خودت رو به سوییس برسونی، خیلی خوشحال شدیم.

استپان: سوییس. هه! اونجام یه زندون دیگه بود، بوریا.

آننکوف: منظورت چیه؟ اونا دست‌کم آزادن.

استپان: تا وقتی هنوز حتی یه نفر توی این دنیا در بنده، آزادی هم خودش یه زندونه. وقتی آزاد بودم، یه لحظه هم نمی‌تونستم خودم رو از فکر روسیه و برده‌هاش خلاص کنم. (سکوت)

آننکوف: خوشحالم که حزب تو رو فرستاد اینجا.

استپان: واجب بود. داشتم خفه می‌شدم. عمل، عمل، فقط عمل... (به آننکوف نگاه می‌کند) می‌کشیمش دیگه، نه؟

آننکوف: معلومه.

استپان: می‌کشیمش این جلّاد رو. تو رهبری، بوریا، و من گوش به فرمانت.

علی دائمی
۱۴۰۰/۰۱/۱۸

این سومین نمایشنامه‌ای بود که از آلبر کامو خوندم و یکی از دیگری زیباتر و جذاب‌تر بود. داستان فداکاری کسانی که در راه آرمان‌های بزرگی مثل عدالت می‌جنگن و تسلیم واقعیت‌های تلخ نمیشن. کاش در کشور من هم این آرمان‌گرایی

- بیشتر
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
۱۴۰۰/۱۱/۱۲

نمایش‌نامه صالحان یکی از خواندنی‌ترین کتاب‌های آلبر کامو است که پیرامون مسائل طغیان، انقلاب و جباریت می‌چرخد. در این نمایشنامه کوتاه که پنج پرده دارد یک سوال اساسی مطرح می‌شود: برای رسیدن به آرمان و هدف انقلابی باید چه چیزهایی

- بیشتر
Louis pasteur
۱۳۹۹/۰۲/۲۶

نمایشنامه منحصر به فرد البر کامو من که از خواندنش لذت بردم

AS4438
۱۴۰۰/۰۵/۱۲

عالی، کم نظیر.

kim
۱۳۹۸/۰۹/۰۷

بینظیر

مرگ من اعتراضی است نهایی به این جهان پر از اشک و خون...
علی دائمی
وُینوف: ترسی که ندارم. فقط عادت ندارم دروغ بگم، همین. استپان: همه دروغ می‌گن. فقط باید بلد باشی خوب دروغ بگی. وُینوف: کار آسونی نیست. وقتی دانشجو بودم، بچه‌ها دستم می‌انداختن، چون بلد نبودم دروغ بگم. هرچی به ذهنم می‌رسید می‌گفتم. دست‌آخر از دانشگاه بیرونم کردن. استپان: چرا؟ وُینوف: سر کلاس تاریخ، یه روز استاد پرسید پطر کبیر چه‌طوری پطربورگ رو ساخت. استپان: چه سؤال خوبی. وُینوف: جواب دادم، با خون و شلاق. با لگد بیرونم کردن. استپان: بعدش؟ وُینوف: فهمیدم حرف‌زدن از بی‌عدالتی کافی نیست. باید جونت رو کف دستت بگیری و مبارزه کنی. حالا خوشبختم.
Reza.Rashidy
وُینوف: فهمیدم حرف‌زدن از بی‌عدالتی کافی نیست. باید جونت رو کف دستت بگیری و مبارزه کنی.
M.M. SAFI
کالیایف: (سعی می‌کند بر خودش مسلط شود) تو منو نمی‌شناسی، برادر! من عاشق زندگی‌ام. من فرط ملال ندارم! من چون عاشق زندگی هستم انقلابی شده‌م. استپان: من عاشق زندگی نیستم؛ من عاشق عدالتم، و عدالت خیلی بالاتر از زندگیه.
M.M. SAFI
اگر من به قلهٔ مقاومت در برابر خشونت رسیده‌ام، پس بگذار تا مرگ من تاجی باشد برفراز اعمال من که نشانهٔ پاکی آرمان من است.
M.M. SAFI
اگه اینهمه بدبختی نبود، اینهمه جنایت هم نبود.
Tamim Sediqyar
استپان: همه دروغ می‌گن. فقط باید بلد باشی خوب دروغ بگی. وُینوف: کار آسونی نیست. وقتی دانشجو بودم، بچه‌ها دستم می‌انداختن، چون بلد نبودم دروغ بگم. هرچی به ذهنم می‌رسید می‌گفتم. دست‌آخر از دانشگاه بیرونم کردن. استپان: چرا؟ وُینوف: سر کلاس تاریخ، یه روز استاد پرسید پطر کبیر چه‌طوری پطربورگ رو ساخت. استپان: چه سؤال خوبی. وُینوف: جواب دادم، با خون و شلاق. با لگد بیرونم کردن.
M.M. SAFI
«مرگ من اعتراضی است نهایی به این جهان پر از اشک و خون...»
Arman ekhlaspour
من حاضر نیستم با وعدهٔ عدالتی موهوم در آینده، خودم رو اسباب یه بی‌عدالتی و ظلم تازه و اضافی کنم. (آهسته‌تر ولی قاطعانه) برادرها، می‌خوام رک و پوست‌کنده حرف بزنم و دست‌کم به شما چیزی رو بگم که ساده‌ترین دهقان ما هم می‌تونه به شما بگه: کشتن بچه‌ها خلاف شرفه. و اگه یه روزی توی زندگیم ببینم که انقلاب حسابش رو از شرف جدا کرده، من هم حسابم رو از انقلاب جدا می‌کنم.
علی دائمی
دورا: دنیا پر از خونه، پر از خشونت، و زیادی هم پر. آدمهایی که واقعا عدالت رو می‌خوان حق ندارن عاشق بشن. اونا بیچاره‌ن، مثل من، گرفتار، سرهاشون بالا، و نگاهشون خیره فقط به یک جهت. عشق چه جایی می‌تونه توی این دلهای مغرور داشته باشه؟ عشق سر آدم رو می‌اندازه پایین، یانک. ولی ما گردنهامون کشیده‌س.
muhammad shirkhodaei
آننکوف: (لحنش را عوض می‌کند) یک ماهه که دو تا از آدمهای ما رفت‌وآمدهای کنیاز رو زیر نظر داشتن. دورا هم هرچی رو که لازم داشتیم تهیه کرده. استپان: اعلامیه هم آماده‌س؟ آننکوف: بله. همهٔ روسیه باخبر می‌شن که کنیاز سرگئی رو گروه ضربت حزب سوسیالیست انقلابی با یه بمب از پا درآورده تا راه برای رهایی خلق روسیه باز بشه. دربار هم می‌فهمه که ما تا زمین به خلق روسیه برگردونده نشده از پا نمی‌شینیم و ترورها ادامه پیدا می‌کنه. آره، استپان، آره، همه‌چی حاضره. دیگه وقتش رسیده.
Reza.Rashidy
دورا: اونجا چی، استپان؟ استپان: کجا؟ دورا: توی زندون. استپان: از زندون هم می‌شه فرار کرد. آننکوف: آره. وقتی شنیدم تونستی خودت رو به سوییس برسونی، خیلی خوشحال شدیم. استپان: سوییس. هه! اونجام یه زندون دیگه بود، بوریا. آننکوف: منظورت چیه؟ اونا دست‌کم آزادن. استپان: تا وقتی هنوز حتی یه نفر توی این دنیا در بنده، آزادی هم خودش یه زندونه. وقتی آزاد بودم، یه لحظه هم نمی‌تونستم خودم رو از فکر روسیه و برده‌هاش خلاص کنم. (سکوت)
Reza.Rashidy

حجم

۶۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۱۰۶ صفحه

حجم

۶۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۱۰۶ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۸,۰۰۰
۳۰%
تومان