دانلود و خرید کتاب دایی وانیا: صحنه‌هایی از زندگی روستایی آنتوان چخوف ترجمه پرویز شهدی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب دایی وانیا: صحنه‌هایی از زندگی روستایی

کتاب دایی وانیا: صحنه‌هایی از زندگی روستایی

نویسنده:آنتوان چخوف
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۱۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب دایی وانیا: صحنه‌هایی از زندگی روستایی

نمایش‌نامه «دایی وانیا» اثر آنتوان چخوف را پرویز شهدی به فارسی برگردانده است. این اثر درباره بطالت و ابتذال است. درباره‎‌ی آدم‎‌هایی که از شرایط خود راضی نیستند. مهم نیست چه موقعیتی دارند، ارباب، پزشک، زمین‌دار یا حتی بانوی زیبایی که همه را مجذوب خود می‎‌کند. همه افسرده‌‎اند به جز زن پیر پیش‎خدمتی که عمری برابر عمر خانه دارد و هیچ ارتباطی نه با دنیایی که در آن زندگی می‌‎کند دارد نه با آدم‎‌های اطرافش. آنتوان چخوف دایی وانیا را در سال ۱۸۹۹ نوشت ولی انگار همین امروز نوشته شده است. حال و هوای داستان به شدت امروزی است. شخصیت‎‌ها بسیار ملموس‌اند آنقدر که انگار ما هم هر روز می‌‎بینیم‌شان و حتی خودمان را در آنها می‎‌بینیم. دایی وانیا داستان مردی است که برای اینکه خانواده زندگی خوبی داشته باشند همه عمر فداکاری کرده است. کسی که در ۴۷ سالگی افسوس می‎‌خورد که می‎‌توانست زندگی بهتری داشته باشد. دختری که از داشتن حتی کسی که او را با تمام وجود دوست بدارد هم محروم است. پزشکی که از شرایط و اتفاقاتی که در شهرستان می‌‎افتد ناراضی است و در نهایت پروفسوری که حتی در زندگیش جمله‎‌ای ننوشته که حاصل فکر خودش باشد. «یلنا آندری‌یونا: درباره‌ی پیر شدنت طوری حرف می‌زنی که انگار همگی مسئول آن هستیم. سربریاکف: از همه بیش‌تر تو را از خودم متنفر می‌کنم. [یلنا آندری‌یونا از جا برمی‌خیزد و می‌رود کمی دورتر می‌نشیند.] طبعاً حق هم داری. من که احمق نیستم، این چیزها را می‌فهمم. تو جوان و سالم و زیبایی، می‌خواهی از زندگی لذت ببری، درحالی‌که من پیرمردی هستم یک پایم لب گور. فکر می‌کنی این چیزها حالی‌ام نیست؟» وقتی دایی وانیا را می‎‌خوانیم، دیوا‎رهای ذهنمان برداشته می‌‎شوند و ما واقعیت را بهتر می‎‌بینیم.

معرفی نویسنده
عکس آنتوان چخوف
آنتوان چخوف
روس | تولد ۱۸۶۰ - درگذشت ۱۹۰۴

آنتوان پاولویچ چخوف، در سال ۱۸۶۰، در شهر تاریخی و بندریِ «تاگانروگ» در جنوب روسیه به دنیا آمد و در سال ۱۹۰۴، درگذشت. با گذشت یک قرن از زندگی این نویسنده، او هنوز هم یکی از مهم‌ترین، چیره‌دست‌ترین و حرفه‌ای‌ترین داستان‌نویسان و نمایشنامه‌نویسان تاریخ ادبیات جهان است.

Mohammad
۱۴۰۱/۰۳/۲۷

(۳-۲۶-[۳۴]) نمایشنامه ای رئالیستی که چخوف سعی کرده در اون ملال و رنج انسان ها رو نشون بده. " کسانی که صد یا دویست سال پس از ما زندگی خواهند کرد و تحقیرمان می کنند که چرا زندگی مان را چنین احمقانه

- بیشتر
sara
۱۳۹۸/۰۵/۲۷

چخوف برتر و والاتر از هر نویسنده ای . عالی بود

محمد جواد اخباری
۱۴۰۱/۰۶/۲۲

داستانی روان و زیبا .در این نمایشنامه احساس میکنم زمانی چخوف آن را نوشته که متوجه سوال های بیشماری در برابر خود شده است .سوالاتی همچون هدف و معنا زندگی .بیهودگی زندگی ،بدون غایت بودن زندگی و امثالهم .

ر.د.ب
۱۴۰۱/۰۲/۰۹

در مورد ملال و واقعیت زندگی مدرن...

PARSA13761
۱۴۰۲/۰۴/۲۵

عالی

استعداد دارم، باهوش و جسورم!... اگر به‌طور عادی زندگی می‌کردم، می‌توانستم شوپنهاور دیگری بشوم، یا داستایفسکی دیگری!
Mohammad
در وجود انسان همه‌چیز باید زیبا باشد: چهره‌اش، لباس‌هایش، روحش و اندیشه‌هایش.
Mohammad
دانستن راز کسی دیگر درحالی‌که آدم نمی‌تواند کمکش بکند، چه دردناک است.
Mohammad
وقتی زندگی واقعی از آدم می‌گریزد، به سراب‌ها پناه می‌برد
Mohammad
زندگی، کسالت‌بار، احمقانه و کثیف است.
pejman
دانستن راز کسی دیگر درحالی‌که آدم نمی‌تواند کمکش بکند، چه دردناک است.
pejman
انسان طوری خلق شده که با هوش و نیروی خلاقه‌اش، به دارایی‌های طبیعی‌اش بیفزاید، اما تاکنون چه چیزی آفریده؟ فقط نابود کرده. از تعداد جنگل‌ها روزبه‌روز کاسته می‌شود، رودها به خشکی می‌گرایند، شکار نایاب می‌شود، آب‌وهوا خشک و نامساعد می‌شود و زمین هرروز فقیرتر و زشت‌تر می‌شود.
zahra.Askari
مغزم دست‌نخورده باقی مانده، عقلم هنوز سر جایش است، اما احساس‌هایم کُند شده و زنگار گرفته‌اند. هیچ آرزویی ندارم، احساس احتیاج به هیچ‌چیزی هم نمی‌کنم، به کسی هم علاقه‌مند نیستم... شاید فقط به تو.
samane mosavi
گروهی آدم‌های بی‌شعور. وقتی آدم دو یا سه سال مدام با آن‌ها سروکار پیدا می‌کند، بی‌آن‌که متوجه باشد، خودش هم احمق می‌شود. این امر پرهیزناپذیر است.
pejman
پیرها آخرعمری مثل بچه‌ها می‌شوند، دل‌شان می‌خواهد برای‌شان دلسوزی کنند، ولی این روزها کی دلسوزی سرش می‌شود؟
garshasp1996
گذشته‌ای برایم نمانده، به‌طرز احمقانه‌ای آن را با افکاری بیهوده به باد داده‌ام. حالا هم جز پوچی‌ای بیهوده چیز دیگری برایم نمانده.
zahra.Askari
او را روی میزی خواباندم که عملش کنم، اما تا بوی داروی بیهوش‌کننده به دماغش خود، جابه‌جا مرد. این لحظه‌ای است که احساس‌های آدم جان می‌گیرند و سر برمی‌دارند و انگار به‌عمد آدمی را کشته باشم، عذاب وجدان گرفتم. آن‌وقت نشستم و چشم‌هایم را بستم ــ این‌طوری ــ و از خودم پرسیدم: آیا آن‌هایی که صد سال، دویست سال پس از ما به دنیا آمده و زندگی خواهند کرد، آن‌ها که ما راه را برای‌شان باز و هموار کرده‌ایم، به‌خوبی از ما یاد خواهند کرد؟ نه، دایه جان، فراموش‌مان می‌کنند.
6456
خودم پرسیدم: آیا آن‌هایی که صد سال، دویست سال پس از ما به دنیا آمده و زندگی خواهند کرد، آن‌ها که ما راه را برای‌شان باز و هموار کرده‌ایم، به‌خوبی از ما یاد خواهند کرد؟ نه، دایه جان، فراموش‌مان می‌کنند. مارینا: آدم‌ها بله، اما خدا فراموش‌مان نمی‌کند. آسترف: متشکرم، دست‌کم تو حرف خوبی زدی.
zahra_gharnein
از خودم پرسیدم: آیا آن‌هایی که صد سال، دویست سال پس از ما به دنیا آمده و زندگی خواهند کرد، آن‌ها که ما راه را برای‌شان باز و هموار کرده‌ایم، به‌خوبی از ما یاد خواهند کرد؟ نه، دایه جان، فراموش‌مان می‌کنند.
Omid Souri
کسانی که صد یا دویست سال پس از ما زندگی خواهند کرد و تحقیرمان می‌کنند که چرا زندگی‌مان را چنین احمقانه هدر داده‌ایم، شاید راز خوشبختی را دریابند. اما ما... برای‌مان فقط یک امید باقی می‌ماند. داشتن رویاهایی در سر، در تابوت‌مان، شاید آن موقع رویاهایی دلنشین به سراغ‌تان بیایند.
Omid Souri
در سرزمین‌هایی که آب‌وهوای مساعدی دارند، مردمان‌شان کم‌تر با طبیعت درگیر می‌شوند، خلق‌وخوی ملایم‌تر و رفتاری محبت‌آمیزتر دارند. همگی‌شان زیبا، ملایم و حساس‌اند، گفته‌هاشان با ظرافت همراه است و حرکات‌شان دلپذیر. هنرها و دانش‌ها در این سرزمین‌ها شکوفا می‌شوند، فیلسوف‌ها بدبین نیستند، مردها با نرم‌خویی و ظرافت زیادی با زن‌ها رفتار می‌کنند...
6456
گاهی پیش می‌آید که به‌طرز تحمل‌ناپذیری رنج ببرم. اما متأسفانه نوری در آن دوردست‌ها به چشم نمی‌خورد. دیگر هیچ انتظاری ندارم، از آدم‌ها هم خوشم نمی‌آید... خیلی وقت است که دیگر کسی را دوست ندارم.
pejman
وقتی زندگی واقعی از آدم می‌گریزد، به سراب‌ها پناه می‌برد. به‌هرحال، از هیچی بهتر است.
pejman
آدم‌ها به‌جای آفریدن و ساختن، جز نابود کردن آن‌چه طبیعت به آن‌ها عطا کرده، کار دیگری نمی‌کنند.
AS4438
دایی عزیزم، دایی نازنینم، وانیا، گریه نکن. می‌دانم که در زندگی لحظه‌ای شاد نبوده‌ای، اما حوصله به خرج بده دایی جان، حوصله... زمان استراحت ما هم فرا خواهد رسید... [دایی‌اش را در بغل می‌گیرد.] استراحت خواهیم کرد!
zahra.Askari

حجم

۸۸٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۰۸ صفحه

حجم

۸۸٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۰۸ صفحه

قیمت:
۶۱,۰۰۰
تومان