کتاب فلسفه پیاده روی
معرفی کتاب فلسفه پیاده روی
کتاب فلسفه پیاده روی نوشتهٔ فردریک گرو و ترجمهٔ مهدی امیرخانلو است. نشر ماهی این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی ۲۵ فصل که پیادهروی از منظرهای گوناگون را مورد بررسی قرار داده است.
درباره کتاب فلسفه پیاده روی
کتاب فلسفه پیاده روی نخستینبار در پاییز سال ۱۴۰۲ منتشر شد. این کتاب با هدفهای گوناگون پیادهروی همچون زیارت، گردش، راهپیمایی اعتراضی، طبیعتگردی و پرسهزنی سروکار دارد. فردریک گرو در کتاب «فلسفهٔ پیادهروی» تلاش کرده است به خواننده بگوید که هر کدام از گونههای پیادهروی چه به ما میگویند. او از سلوک مشاهیری سخن رانده که پیادهرفتن جزو لاینفک زندگیشان بوده است؛ «تورو» و شوق زیرپاگذاشتن جنگل، «والدن» و غرقشدن در حیاتوحش، «رمبو» و پیادهرفتن بهمنزلهٔ ابراز خشم، «دونروال» و پرسهزدن برای فرار از ماخولیا، «روسو» و راهرفتن برای فکرکردن، «نیچه» و کوهپیمودن برای فلسفیدن، «کانت» و قدمزدن برای فراغت از فلسفیدن و حفظ سلامت، «گاندی» و راهپیماییکردن برای اعتراض مسالمتآمیز. فردریک گرو قاطعانه گفت است که هنگامی که بر پای خود بایستیم، دیگر آنجا که هستیم نمیمانیم.
خواندن کتاب فلسفه پیاده روی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران فلسفهٔ مدرن و علاقهمندان به پیادهروی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب فلسفه پیاده روی
«گردش را نباید با قدمزدنی نشاطبخش در محل یا دوروبر خانه یکی گرفت، دومی درواقع فقط راهی است برای پیگرفتن رشتهٔ افکار یا پروراندن ایدهای که ذهن را درگیر کرده. آخر، وقتی مسئلهای ذهنمان را به خود مشغول میکند، میتوانیم بهراحتی از جا بلند شویم و چرخی بزنیم. اما ضرورتاً جای دوری نمیرویم، فقط چند قدم دورتر، دستها را پشتمان درهم گره میکنیم و سرمان را تکان میدهیم، و همین که حرکت بدن قدری نشاط بیشتر به ذهن داد ــ مسئله حل شد، ترتیب و چینش ایدئال پیدا شد، استدلال صحیح ساخته شد، ایدهٔ مناسب به چنگ آمد ــ با عجله به پشت میزمان برمیگردیم و تا وقتی مشکلی دیگر ظاهر نشده همانجا میمانیم.
ازخانهبیرونرفتن به قصد پیادهروی از مقولهای دیگر است: با کار خداحافظی میکنیم. دفترودستک را میبندیم و بیرون میزنیم. همین که بیرون رفتیم، بدن با ریتم خاص خودش به حرکت درمیآید و ذهن احساس رهابودن میکند، به عبارت دیگر، احساس دردسترسبودن. سرمان را بهسوی چیزهایی میگردانیم که در سمت راست منظره جذبمان میکنند و تحت تأثیرمان قرار میدهند، چیزهایی که فیلسوفها به آن «ارتسامات»۱۱۸ میگویند، و آنها را با ارتساماتی که از سمت چپ دریافت میکنیم هماهنگ میکنیم، با تضاد میان رنگها بازی میکنیم، از جزئیات به تصویر کلی میرسیم و این فرایند رفت وبرگشتی وارسی را مدام تکرار میکنیم. حال اگر مشغول پیادهروی طولانی در یک پارک عمومی باشیم که قبلا از جمعیتی رنگوارنگ پر شده است، اطرافمان را مشاهده میکنیم، اما دیگر قالبهای ذهنمان را بر مشاهداتمان اطلاق نمیکنیم: میگذاریم نگاهمان از صورتی به صورت دیگر، از لباسی به کلاهی بلغزد، بیآنکه اجازه دهیم نگاهمان در جایی گیر بیفتد و چیزی بیشتر از یک شکل، یک خط، یک حالت در ذهن نگه دارد. همین ترکیببندی آزادِ تئاترِ نمودهاست که کانت لذت زیباشناختی مینامد: تخیلی که با ارتسامات بازی میکند، و بسته به هواوهوس خیالات فارغالبالِ فرد آنها را ترکیب میکند و هردَم از نو میآمیزد. این عمل کاملا بیدلیل است، و ذهن بهوسیلهٔ آن کمال هماهنگی و هارمونی درونیاش را نشان میدهد: تمام قوا در توافقی خودانگیخته قرار میگیرند تا به واسطهٔ بازی آزادشان منظر و مرئای جهان را به قالب صورتی شایسته درآورند.
بنابه تشخیص شِله، اگر قرار است هنر پیادهروی به طور کامل اجرا شود، بعضی از شروط بیرونی باید حاضر باشند. اگر در اماکن عمومی راه میروید، مسیرها یا پیادهراههای فراخ لازم است، بهنحوی که حضور دیگران دائماً مانع حرکت عابران نشود، و جمعیت نیز باید نه زیاد متراکم باشد نه انگشتشمار: اگر تعداد تفرجگران اندک باشد، وسوسه میشویم به دنبال چهرههای آشنا بگردیم و در صورتشان دقیق شویم (خودش بود؟)، که باز ما را به همان نقشهای اجتماعیمان برمیگرداند. اگر تعدادشان زیاد باشد، سیلاب تصویرهای متعدد که از ظرفیتمان برای ترکیب و تألیف بیرون خواهد بود مأیوسمان خواهد کرد. اگر بیرون شهر را برای گردش انتخاب کنید، نیاز به چشماندازی دارید که شامل کوه و دره و رود و دشت و جنگل باشد تا تخیل با تنوع رنگها و شکلها سرگرم شود، و ترجیحاً آفتابی تابان، چون بدون آن ممکن است تصورات یا بازنمودهای تیره وتار تخیل را زمینگیر کنند.
جدا از همهٔ اینها، مطلقاً ضروری است که پیادهروی در شهر و حومه را بهتناوب تجربه کنیم، بدون آنکه یکی را بر دیگری ترجیح دهیم. زیرا هرچند این دو از پایه واساسی مشترک برخوردارند (بازی آزاد تخیل برای ترکیب دوبارهٔ ارتسامات)، کیفیتهایشان متفاوت است: پیادهروی روی پیادهروها و مسیرهای پارک متضمن نوعی نگاه بیبرنامه و سرسری است که به واسطهٔ تنوع انسانها و تنوع رفتار همنوعانمان دستیابی به کشفهای کوچک اما پر از جزئیات را ممکن میسازد، کشفهایی که ذهن را مسحور میکنند؛ پیادهروی انفرادی در مصاحبت رودها و درختها بیشتر ممکن است به ایجاد حالتی رؤیاگونه منجر شود، حالتی که از تنشها و استرسهای دروننگری نظاممند فرسنگها فاصله دارد، اما به همین دلیل، بارور است: گویی روح، که بهآرامی غرق در مناظر گلها و خطوط افق شده است، میتواند چندی از یاد خود غافل شود، و بدینسان به وجود جنبههایی از خود آگاهی یابد که در حالت عادی پوشیده میمانند.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
نظرات کاربران
قبل اینکه کتاب رو بخونم فکر میکردم که قراره دیدم رو به پیاده روی عوض بکنه. هنگام خواندن کتاب هیچ چیزی به بار علمی من اضافه نشدش. کتاب صرفا صرفا اومده نظر یک مشت فیلسوف رو گلچین کرده و کپی