دانلود و خرید کتاب اولریکا و هشت داستان دیگر خورخه ‌لوئیس بورخس ترجمه کاوه میرعباسی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب اولریکا و هشت داستان دیگر

کتاب اولریکا و هشت داستان دیگر

انتشارات:نشر ماهی
امتیاز:
۳.۱از ۱۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب اولریکا و هشت داستان دیگر

کتاب اولریکا و هشت داستان دیگر، ۹ داستان کوتاه از خورخه لوئیس بورخس است. این داستان‌ها از دو مجموعه کتاب شن و گزارش برودی بورخس انتخاب شده‌اند. و همه‌شان به غیر از داستان «دوئلی دیگر» برای اولین بار است که به فارسی برگرداند شده‌اند. داستان «دوئلی دیگر» را قبلا زنده‌یاد احمد میرعلایی، به نام «پایان دوئل»، به فارسی ترجمه کرده است. داستان‌های این مجموعه را کاوه میرعباسی از زبان اصلی (اسپانیایی) به فارسی برگردانده است.

درباره کتاب اولریکا و هشت داستان دیگر

داستان اصلی که نامش بر کتاب است؛اولریکا  داستان آشنایی مردی میانسال و دختری جوان (هر دو از قشر تحصیل‌کرده) در هتلی و ماجرای عاشقانه و کوتاه آنها است. داستان دوم؛ فرقهٔ سی روایت یک سند است که به فرقه‌ای عجیب اشاره می‌کند. فرقه‌ای که مردمانش رفتاری متفاوت از رفتار کلیسا دارند. داستان سوم؛ شب عطیه‌ها داستان مرد جوانی است که در یک مهمانی میان اشراف و زنان جوان سعی می‌کند ضعف‌هایش را پنهان کند. داستان چهارم؛ اوندر روایتی از سده یازدهم میلادی است، این داستان به‌گونه‌ای است که گویا متنی باستانی ترجمه شده است.داستان پنجم؛ خدعهٔ جنگی* روایت درگیری دو مرد است که بدون اینکه بخواهند وارد ماجرایی سخت می‌شوند. داستان ششم؛ ابِلینو ارِدوندو، داستان مردی با همین نام ریز اندام و سبزه است که عموما دیگران از او دوری می کنند او مخالف جنگ است و حرفه‌هایش مسیر متفاوتی را برایش می‌سازد. داستان هفتم؛ جدّه، داستان آخرین بازمانده نسلی است که قهرمانان جنگ بودند. روایت بانویی سالخورده که همه چیز را به چشم دیده است. داستان هشتم؛ دوئل داستان زنی قدبلند و باهوش با موهای سرخ است که زندگی متفاوتی از زنان هم‌نسلش پیش گرفته است و داستان نهم؛ دوئلی دیگر داستان یک نفرت قدیمی است که هرگز پاک نشده و حالا خودش را دوباره نشان می‌دهد. 

درباره‌ خورخه لوئیس بورخس

خورخه لوئیس بورخس، که نام کامل او خورخه فرانسیسکو اییسادورو لوئیس بورخس آسودو است در ۲۴ اوت ۱۸۹۹ در بوئنوس آیرس، آرژانتین به دنیا آمد. او با نوشتن داستان‌های کوتاه، انقلابی در داستان‌نویسی پدید آورد. حالا منتقدین او را به عنوان نویسنده‌ای پست مدرن می‌شناسند. نویسنده‌ای که البته بارها نامزد جایزه‌ی نوبل ادبیات شد ولی هیچوقت نتوانست نوبل را از آن خودش کند. خورخه لوئیس بورخس سال‌ها به عنوان استاد ادبیات انگلیسی دانشگاه بوئنوس آیرس فعالیت می‌کرد. پیش از آن نیز رئیس کتابخانه ملی آرژانتین بود. برخی از آثار و اشعار او به فارسی هم ترجمه شده‌اند. کتابخانه‌ی بابل یکی از مشهورترین آثار او است. خورخه لوئیس بورخس در ۱۴ ژوئن ۱۹۸۶ در سن ۸۶ سالگی در ژنو، سوئیس چشم از دنیا فروبست. 

بخشی از کتاب اولریکا و هشت داستان دیگر

از صحبت‌های آن شب چیز دیگری یادم نیست. فردای آن روز، زودهنگام به سالن غذاخوری آمدم. از پشت شیشهٔ پنجره دیدم که برف باریده است. زمین یخ‌زده در روشنایی صبحگاه گم می‌شد. جز اولریکا هیچ‌کس آن‌جا نبود. دعوتم کرد سر میزش بنشینم. گفت دوست دارد تنهایی پیاده‌روی کند.

یاد یکی از شوخی‌های شوپنهاور افتادم و جواب دادم: «من هم همین‌طور. می‌توانیم دوتایی تنها به پیاده‌روی برویم.»

قدم بر برف پانخورده گذاشتیم و از مهمانخانه دور شدیم. بنی‌بشری در آن حوالی نبود. پیشنهاد کردم به سمت تورگیت برویم که در سرازیری کنار رودخانه است و چند فرسخی با آن‌جا فاصله دارد. می‌دانم از همان‌موقع عاشق اولریکا بودم؛ دلم نمی‌خواست هیچ‌کس دیگری کنارم باشد.

ناغافل از دور زوزهٔ گرگی را شنیدم. هرگز صدای زوزهٔ گرگ به گوشم نخورده است، ولی مطمئنم که گرگ بود. اولریکا خم به ابرو نیاورد.

لحظه‌ای بعد، انگار به صدای بلند فکر کند، گفت: «آن چند شمشیر مفلوکی که دیروز در کلیسای جامع یورک دیدم تکان‌دهنده‌تر از قایق‌های موزهٔ اسلو به نظرم آمدند.»

راهمان از هم جدا بود. آن روز عصر، اولریکا سفرش را به سوی لندن ادامه می‌داد و من هم راهی ادینبورگ می‌شدم.

به من گفت: «در آکسفورداستریت، قدم به قدم راهی را خواهم رفت که دکوئینسی۱۱ پیمود تا آنای گمشده‌اش را در میان جمعیت پیدا کند.»

پاسخ دادم: «دکوئینسی از جست‌وجو دست کشید. من سال‌هاست که همچنان در جست‌وجوی اویم.»

به صدایی آهسته گفت: «شاید بالاخره پیدایش کرده باشی.»

دریافتم که امیدبستن به رویدادی غیرمنتظره خیالی باطل نیست و دست رد به سینه‌ام نخواهد خورد. بوسه‌ای نثارش کردم. با ملایمتی قاطع مرا پس راند و سپس گفت: «در مهمانسرای تورگیت از آن تو خواهم شد. تا آن‌موقع، از تو می‌خواهم که دست‌درازی نکنی. این‌طور بهتر است.»

معرفی نویسنده
عکس خورخه ‌لوئیس بورخس
خورخه ‌لوئیس بورخس

خورخه لوئیس بورخس در تاریخ ۲۴ آگوست ۱۸۹۹ در بوینس آیرس آرژانتین به دنیا آمد. خانواده‌ی او اگرچه آرژانتینی‌الاصل به حساب می‌آمدند، اما رگ و ریشه‌ای بریتانیایی هم داشتند. خورخه پیش از اینکه زبان ملی آرژانتین (یعنی اسپانیایی) را یاد بگیرد، انگلیسی را یاد گرفت. چرا که خانواده‌اش در خانه به زبان انگلیسی صحبت می‌کردند. ادبیات در خانه‌ی آنها چیزی بود شبیه به ضرورت هوا برای زنده‌ماندن انسان و خورخه از همان کودکی با کتاب‌های کتاب‌خانه‌ی پدری‌اش سر و کار پیدا کرد. به همین دلیل پیش از اینکه بداند، ادبیات و داستان در وجود او ریشه دواند.

علی دائمی
۱۳۹۹/۰۸/۲۹

باوجود اینکه معتقدم فرهنگ و تاریخ کشورهای آمریکای جنوبی برای ما کمی غریب و غیرقابل هضمه، اما این مجموعه داستان برای من خالی از جذابیت نبود. یکی از ویژگی های کتاب (که به نظرم یک ویژگی منفی محسوب میشه) اطلاعات بیش

- بیشتر
کاربر ۶۸۳۰۵۹
۱۴۰۲/۰۶/۲۴

علیرغم پرانتزهایی که کم و بیش خارج از داستان باز شده بود نقاط عطف بسیار جذابی را در داستان ها شاهد بودم که آموزگاری خوب تلقی میکنم . گرچه حال و هوای داستان ها کمی برایم بیگانه بود ولی دو

- بیشتر
atefeh
۱۳۹۹/۰۷/۲۵

آیا کسی ترجمه ی دیگری از این اثر سراغ دارد؟

هرکس با لطف‌کردن به دیگری او را رهین منت خود سازد بر کسی که از این اقدام منتفع شده چیرگی می‌یابد.
علی دائمی
از پشت شیشهٔ پنجره دیدم که برف باریده است. زمین یخ‌زده در روشنایی صبحگاه گم می‌شد. جز اولریکا هیچ‌کس آن‌جا نبود. دعوتم کرد سر میزش بنشینم. گفت دوست دارد تنهایی پیاده‌روی کند. یاد یکی از شوخی‌های شوپنهاور افتادم و جواب دادم: «من هم همین‌طور. می‌توانیم دوتایی تنها به پیاده‌روی برویم.»
علی دائمی
تصور می‌کنم نیک‌بختان جنت‌مکان نیز گمان می‌برند که عالمان الهیات، که هرگز پایشان به ملکوت آسمان نرسیده، درباب مزایای وضعیت آنان اغراق کرده‌اند.
علی دائمی
دست دردست به راهمان ادامه دادیم. گفتم: «درست مثل رؤیاست و من هرگز رؤیا نمی‌بینم.» اولریکا جواب داد: «مثل همان پادشاهی که هیچ‌وقت خواب ندید، تا آن‌که ساحره‌ای او را در خوکدانی بستر داد.» سپس اضافه کرد: «خوب گوش بده، حالاست که پرنده‌ای بخواند.» و لحظه‌ای بعد آوازش را شنیدم.
Neda^^
حقیقت را می‌دانم، اما از احتجاج برای اثباتش ناتوانم.
Rahmanism.ir
هر انسانی سرانجام به خصم و حریفش شبیه می‌شود
سیداحسان
همهٔ روستاهای کشور مثل همند، حتی از این نظر که خود را تافتهٔ جدابافته می‌دانند و خیال می‌کنند تک و بی‌نظیرند.
Rahmanism.ir

حجم

۷۴٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۹۴ صفحه

حجم

۷۴٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۹۴ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان