کتاب کنستانسیا
معرفی کتاب کنستانسیا
کتاب کنستانسیا داستانی از نویسنده بزرگ معاصر مکزیک، کارلوس فوئنتس است. این کتاب با ترجمه عبدالله کوثری در انتشارات ماهی منتشر شده است.
درباره کتاب کنستانسیا
فوئنتس از نویسندگانی است که هم در رماننویسی و هم در نوشتن داستان کوتاه، استادی خود را ثابت کرده است. داستان کنستانسیا درباره زن و شوهری است که ۴۰ سال با هم زندگی کردهاند اما در روزگار میانسالی خود با اتفاقاتی روبهرو میشوند که زندگیشان را تحت تاثیر قرار میدهد.
دکتر ویتیهال پزشک آمریکایی با همسرش کنستانسیا که اهل اسپانیا و اندلسی است، در ساوانا، شهری در جنوب آمریکا زندگی میکنند. در این میان یک هنرپیشه روس تبعیدی به نام پلپتنیکوف که با دکتر آشنایی دارد در روز مرگ خود به سراغ او میآید و این نوید را میدهد که دکتر هم در روز مرگش بعد از سالها به دیدار او خواهد رفت.
درک این داستان انسانی و پرمعنا محوریت آن تقابل مرگ و زندگی است، اندکی سخت است و ماجرا بین واقعیت و خیال میگذرد اما خواندن آن سراسر لذت است و کشف حقیقت آن لذتبخشتر. بهنظر میرسد که فوئنتس علاقهٔ زیادی به کافکا و والتر بنیامین دارد و در این اثر حتی بهنوعی از سبک داستاننویسیِ کافکا هم الهام گرفته است.
خواندن کتاب کنستانسیا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم.
درباره کارلویس فوئنتس
کارلوس فوئنتس متولد ۱۱ نوامبر ۱۹۲۸ – درگذشته ۱۵ مه ۲۰۱۲ است. او نویسنده مکزیکی و یکی از سرشناسترین و مشهورترین نویسندگان اسپانیایی زبان بود. مادرش برتا ماسیاس ریواس و پدرش رافائل فوئنتس بوئهتیگر است. پدر کارلوس از دیپلماتهای مشهور مکزیک بود و به همین دلیل در کودکی در کشورهای مختلفی زندگی کرد. در سال ۱۹۳۶ خانواده اش در شهر واشینگتن دی سی ساکن شدند و این باعث شد که با زبان انگلیسی آشنا شود.دورهٔ دبیرستان را در سانتیاگو، شیلی و بوئنوس آیرس گذراند. نخستین مجموعه داستانهای کوتاه فوئنتس در سال ۱۹۵۴ منتشر شد. فوئنتس که در دانشگاههای مطرحی چون پرینستون، هاروارد، پنسیلوانیا، کلمبیا، کمبریج، براون و جورج میسون سابقهٔ تدریس داشت. نویسندهٔ بلندآوازهٔ مکزیکی در مراسمی با حضور گابریل گارسیا مارکز و نادین گوردیمر - دو نویسندهٔ برندهٔ نوبل ادبیات - و فیلیپ کالدرون، رئیسجمهور مکزیک و رهبران پیشین شیلی و اسپانیا، هشتادمین سالروز تولدش را جشن گرفت. او در روز سهشنبه، ۱۵ مهٔ ۲۰۱۲ در ۸۳ سالگی درگذشت.
بخشی از کتاب کنستانسیا
احساس گیرافتادن در هزارتوی این شهر به علت طرح اسرارآمیز ساواناست که سبب شده این شهر به تعداد ستارههای آسمان میدان داشته باشد، یا دستکم اینطور به نظر بیاید. صفحهای را در نظر بگیرید با طرح منظم مثل صفحهٔ شطرنج که آغازش میدانی است که چهار یا شش یا هشت خیابان از آن منشعب میشود و به سه یا چهار یا پنج میدان دیگر میرسد و از این میدانها هم در نهایت دوازده یا چهارده خیابان کشیده میشود که بهنوبهٔ خود به بینهایت میدان دیگر میرسد.
از این لحاظ، رمزوراز ساوانا سادگی هندسی شفاف آن است. هزارتوی این شهر خطی مستقیم است. شفافیت و وضوح آن به شکلی نامنتظر، آدم را تا حد استیصال سردرگم میکند. نظم، پیشدرآمد ترور و وحشت است و وقتی همسر اسپانیایی من کتاب کهنهٔ نقاشیهای سیاهقلم گویا را باز میکند و نگاهش بر آن نقاشی بسیار مشهور Caprichos (هوسباز) خیره میماند، از خودم میپرسم آیا حق دارم رشتهٔ تخیلش را پاره کنم و به یادش بیارم که:
تعقلی که هرگز به خواب نمیرود هیولا میآفریند.
در حال حاضر واقعیت، خیلی ساده، از این قرار است: تنها چارهٔ من این است که در ایوان خانهام روی صندلی ننویی بنشینم و بادبزنی گرد به دست بگیرم و ردّ رود سبز و آرام و فریبنده را با نگاه دنبال کنم و وقتی دنبالهٔ رود را گم کردم، خودم را با این استدلال دلخوش کنم که چون در هوای آزاد نشستهام باید خنک شده باشم.
همسرم که از من عاقلتر است، میداند این خانههای قدیمی جنوب را طوری ساختهاند که عایق گرما باشد، پس ترجیح میدهد کرکرهها را ببندد و تمام بعدازظهر توی ملافههای خنک و زیر پنکهٔ چرخانِ بیصدا دراز بکشد. از دوران کودکیاش در سویل به این کار عادت کرده. با اینهمه من و او یک خصلت مشترک داریم و آن اینکه زیر هر نوع دستگاه تهویه چایمان میکنیم و گلومان خشک میشود، بنابراین توافق کردهایم که در این خانه از آن دستگاههایی که مثل زگیل یا جای زخمی قدیمی بر پنجرهٔ تمام خانههای این شهر چسبیده، استفاده نکنیم.
حجم
۸۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۳۴ صفحه
حجم
۸۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۳۴ صفحه
نظرات کاربران
کتاب آئورا رو هم بزارید
یکی از بهترین داستانهای فوئنتس با ترجمهی درخشان استاد کوثری.
حکما دنیای «کنستانسیا» یکی از وهمآلودترین فضاهایی است که در یک کتاب تجربه کردهام. «کنستانسیا» روایت زندگی یک جراح میانسال اهل آمریکا؛ دکتر ویتبی هال، به همراه همسر اسپانیاییاش؛ کنستانسیا و همسایهشان، یک بازیگر بازنشتهی روس؛ موسیو پلوتنیکوف است. دکتر ویتبی هال،
داستان باشکوه و غبطهانگیز بود و ترجمه هم خیلی خوب بود و بعضی جاها هم فوقالعاده درخشان. (احساس میکنم دادن همهٔ امتیازات ممکن نشاندهندهٔ هیجانزدگیمه تا یه ارزیابی دقیق)
در بی نهایت قرار بدهید این کتابرا
این کتاب ربطی به فریدا کالو داره؟
داستان قشنگی داره
کنستانسیا....... / موقع خوندن این کتاب شما وارد دنیایی مرموز و بسیار جذاب میشید که میشه در درون روابط پیچیده و شک بر انگیز میان شخصیت های داستان غرق بشید ، جملات ابتدای کتاب با بیان ویژگی های مرموز همسایه
خیلی هم چیز خاصی نبود.
داستانی عجیب و رازآلود، با ترجمهای روان و زیبا...