کتاب بیوهها
معرفی کتاب بیوهها
کتاب بیوه ها نوشته آریل دورفمن نویسنده اهل شیلی است. این کتاب با ترجمه بهمن دارالشفایی منتشر شده است. این کتاب قبلا در ایران با همین نام و نامهای زنان گمشدگان و آفرینندگان و گمشدگان منتشر شده است.
درباره کتاب بیوه ها
دورفمن رمان بیوه ها را در سالهای تبعید و زندگی مخفیانهاش نوشت. او بعد از این جریانات مدتی هم در امریکا زندگی کرد و در دانشگاه دوک تدریس کرد. بعد از برکناری پینوشه خواست به شیلی برگردد اما تغییرات زیاد کشورش باعث شد نتواند آنجا دوام بیاورد.
داستان بیوه ها که در کشوری بینام میگذرد (البته خواننده را به یاد یونان میاندازد اما اتفاقاتی که در این کشور میگذرد به تاریخ یونان ربطی ندارد.) داستان مردانی مبارز است که به دست پلیس مخفی در دوران دیکتاتوری روز و شب از خانهها و محل کارهایشان ربوده میشدند و دیگر کسی اثری از آنها پیدا نمیکرد.
مردان یک روستا شبانه ربوده میشوند و دیگر اثری از آنها جایی یافت نمیشود، مگر جسدی که هر چندوقت یکبار به رودخانه میافتد و توسط همسرانشان و زنان روستایی یافت میشود. پلیس هم جوابگوی خانوادههای این مردان نیست و تمام تلاشش مخفیسازی این وقایع و پوشانده رابطه قتلها با دولت است اما این مسئله باعث طغیان زنان روستایی به رهبری زنی میانسال به اسم سوفیا میشود.
مشخص نبودن مکان اثر پیامی دارد. پیامی برای همه کشورهای اروپایی. چون مکان این داستان میتواند هر کشوری باشد. دورفمن در این کتاب پیشاپیش خبر از وقایعی میدهد که قرار است در سالهای آتی در کشور خود دورفمن، در هلند، در فرانسه، در ایتالیا و در لهستان و... روی دهد.
خواندن کتاب بیوه ها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم.
درباره آریل دورفمن
دورفمن متولد ۶ مه ۱۹۴۲، بوئنوس آیرس است. او در آرژانتین در خانوادهای با گرایشات سیاسی چپ به دنیا آمد، در شش سالگی به امریکا مهاجرت کرد و پس از فشارهای سیاسی دوران مککارتیسم بر چپگرایان، در حالی که یازده ساله بود با خانوادهاش راهی شیلی شد. او در شیلی رشد کرد و اجتماعی شد و خود را شیلیایی میدانست. با پیروزی آلنده در سال ۱۹۷۰ بهترین دوران زندگی دورفمن آغاز شد، او مشاور آلنده شد. در شب کودتای پینوشه قرار بود که او به عنوان شیفت شب در کاخ ریاست جمهوری اشد، اما دورفمن شیفتش را با همکارش جابجا کرده بود و به این ترتیب از کودتا جان سالم به در برد. بعد از کودتای ۱۹۷۳ مخفیانه زندگی کرد تا بالاخره توانست به اروپا فرار کند و پس از مدتی اقامت در آمستردام و پاریس به آمریکا رفت. او از سال ۱۹۸۵ در دانشگاه دوک تدریس میکند.
دورفمان را کنار گابریل گارسیا مارکز، کارلوس فوئنتس و میگل آنخل آستوریاس از سرشناسترین نویسندگان آمریکای لاتین میشناسند.
بخشی از کتاب بیوه ها
زن جوابی نداد. اما سروان نمیخواست همینطور از کنار این موضوع بگذرد. میخواست ته وتوی این قضیه را دربیاورد. «ببینم، نکند آنموقع فرصت نداشتهای برای پدرت مراسم خاکسپاری بگیری، هان؟»
«من به سروان گئورگاکیس گفتم، اما او توجهی نکرد. دستور داد او را مثل یک آدم بیکس وکار دفن کنند.»
سروان تصمیم گرفت اعتنایی به او نکند.
خودش را با گزارشهای روی میزش مشغول کرد. درواقع اوضاع کاملا آرام بود. اخیرآ درگیریای پیش نیامده و عملیات پاکسازی تقریبآ تمام شده بود. به نظر میرسید مخالفان اندکشمار حکومت که هنوز اینجا و آنجا پراکنده بودند، دست از فعالیتهایشان برداشتهاند. یک بار دیگر تحلیل نهایی گزارش سروان گئورگاکیس را خواند. موج خرابکاری آرامآرام به سمت شهرها یا شهرستانهای بزرگتر میرفت، گرچه احتمال داشت در هفتههای آتی شاهد آخرین اقدامات خشونتآمیز و شاید گردهماییهای کوچکی در شهرهای دورافتاده و روستاها باشیم. هیچوقت نمیشد فهمید دشمن چه ترفند تازهای در آستین دارد. درهرصورت، سروان گئورگاکیس برای جانشینش منطقهای عاری از هرگونه تروریسم مسلحانه به جا گذاشته بود، منطقهای که با مشت آهنین اداره میشد، گوشهگوشهاش زیر نظر گشتیها بود، مردمانش چارهای جز اطاعت نداشتند، مراکز واقعی و بالقوهٔ شورش از بین رفته بود و ارتش به اوضاع نظامی تسلط داشت. وظیفهٔ فرمانده جدید این بود که ــ هماهنگ با برنامهٔ کلی حکومت عالیهــ همدلی ساکنان را جلب کند و مرحلهای سازنده از توسعهٔ اجتماعی و اقتصادی را کلید بزند. حالا که عناصر مزاحم پی درپی شکست خورده و از هستی ساقط شده بودند، میشد این گام بلند را برداشت.
«صبحبهخیر، جنابسروان. با اجازه.»
ستوان کنستانتوپولوس با یونیفرم تمیز و مرتبی به تن ظاهر شد. قطرهای عرق از صورتش نمیچکید و مثل نیزه شق ورق بود. به پدرش میمانست. شباهتش به ژنرال شگفتانگیز بود. حتی حالا آدم میتوانست ویژگیهای خشک و خشن آن خاندان نظامی را در قامت او ببیند. دستانش، شانههای صاف و ستبرش، ضربههای منظم و یکنواخت چکمهاش بر زمین، همه و همه، نشان از موهبتی خدادادی داشت، موهبت فرماندهی.
حجم
۱۴۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
حجم
۱۴۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
نظرات کاربران
بیوهها داستان ناپدید شدن مردان یه روستا به دست پلیس مخفی حکومته که بعد از اون دیگه اثری ازشون نیست و فقط بستگان اونها میمونن بدون دونستن اینکه زندهن یا مرده؟ یکی از اون کتابایی بود که دوست نداشتم بذارمش زمین
بیوهها اول یک شعر بوده که در یک شب نوشته شده، بعد یک رمان شده که نوشتنش یک سال طول کشیده و درنهایت یک نمایشنامه که طی یک دهه عرقریزان روح و با کمک فکری دوستانی مانند تونی کوشنر نوشته
تلخ و سنگینه، داستان کمی کند پیش می ره