کتاب کابوس های کارلوس فوئنتس
معرفی کتاب کابوس های کارلوس فوئنتس
کتاب کابوس های کارلوس فوئنتس نوشتهٔ حسن بلاسم و ترجمهٔ نرگس قندیل زاده و ویراستهٔ مهدی نوری و علیرضا اسماعیل پور است و نشر مد آن را منتشر کرده است. این کتاب مجموعه داستانهای کوتاه از بلاسم، نویسندهٔ عراقی، دربارهٔ حال و هوای سیاسی و اجتماعی این کشور بعد از صدام است.
درباره کتاب کابوس های کارلوس فوئنتس
حسن بلاسم، شاعر، فیلمساز و داستاننویس عراقی است که در سال ۱۹۷۳ در بغداد به دنیا آمد و در آکادمی هنرهای سینما بغداد تحصیل کرد و آثار سینمایی او برندهٔ جوایز متعددی شده است. بلاسم در دوران صدام حسین به دلیل نوشتهها و فیلمهایش بازداشت و محاکمه شد، به کردستان عراق فرار کرد و در آنجا چند سالی با اسم مستعار فیلم میساخت تا اینکه در نهایت سال ۲۰۰۴ به فنلاند مهاجرت کرد و چند فیلم کوتاه و مستند ساخته که در شبکههای تلویزیونی این کشور نمایش داده شدهاند. حسن بلاسم که مدام به عراق سفر میکند و خود چندین جنگ را با گوشت و پوست لمس کرده به عربی مینویسد اما برخی داستانهایش شهرت جهانی دارند و انتشارات پنگوئن گزیدهای از آنها را به انگلیسی منتشر کرده است. مجموعه داستان «کابوسهای کارلوس فوئنتس» اولین مجموعه داستان از حسن بلاسم است که با اجازهٔ نویسنده از عربی به فارسی ترجمه شده است. بلاسم در داستانهای این مجموعه عمدتاً به شرایط عراق پس از سقوط صدام حسین میپردازد و تصویری از مردم این سرزمین به دست میدهد، چه آنها که در کشور ماندند و اسیر حملهٔ بیگانه و نزاعهای قومی و مذهبی و کشتارهای هر روزه شدند و چه آنها که خواسته یا ناخواسته راه غربت را در پیش گرفتند و حتی آنجا نیز نتوانستند از کابوسهای خانهکرده در گوشهگوشهٔ ذهنشان خلاصی یابند. کسانی چون شخصیت سلیم عبدالحسین داستان «کابوسهای کارلوس فوئنتس» که پس از رفتن به هلند اسمش را به کارلوس فوئنتش تغییر داد. داستانی که اینگونه شروع میشود: «در عراق اسمش سلیم عبدالحسین بود. در شهرداری کار میکرد، همراه با گروهی که شهردار پایتخت به کار نظافت کوچهها و خیابانها پس از انفجار گماشته بود. سال ۲۰۰۹ در هلند با نام دیگری مُرد: کارلوس فوئنتس.»
«کابوسهای کارلوس فوئنتس»، «مسیح عراقی»، «کیف علی»، «پنجرهٔ طبقهٔ پنجم»، «خرگوش منطقهٔ سبز»، «نشریهٔ نظامی»، «مرا نکش، التماس میکنم، این درخت من است!»، «آفتاب و بهشت»، «کلمات متقاطع»، «دیوانهٔ میدان آزادی»، «سرگین غلطان» و «گودال» داستانهای این مجموعه هستند.
عراقی که حسن بلاسم در داستانهای خود ترسیم میکند، سیاه است و پر از مرگومیر، کشتار و خشونت. بلاسم حواسش است که نگذارد حتی یک لحظه مخاطب فراموش کند که عراق امروز، غرق در خشونت است و کشتار و زخمهای دلمهبستهٔ جنگها، جنگ پشت جنگ، ویرانی بعد از ویرانی. شخصیتهای داستانهای حسن بلاسم محکوم به تحمل بیچارگیاند، فضای داستانها خفقانآور است. در بسیاری از داستانهای او حتی اگر بهنظر میرسد فضا آرام است و این یکی قرار است پایان آرامتری داشته باشد، فاجعهای رخ میدهد. فاجعه که همیشه در زندگی عراقیها، در کمین است و در چشم برهمزدنی آوار بر تن آنها میشود. حسن بلاسم در مصاحبهای تلویزیونی وقتی مصاحبهگر در توصیف داستانهای او گفت که داستانهایش روایتی تلخ از «رئالیسم جادویی» است، جوابی داد که دقیقترین توصیف از جهان داستانی اوست و گفت: «داستانهای من رئالیسم جادویی نیست. رئالیسم کابوس است و توهمهای هولناک. رئالیسم اسیدی است، ناگهان میسوزاند و زخم میزند.»
خواندن کتاب کابوس های کارلوس فوئنتس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب به دوستداران ادبیات عرب خاصه ادبیات عراق و عراق پس از جنگ توصیه میشود.
بخشی از کتاب کابوس های کارلوس فوئنتس
«هر دو دههٔ پنجم عمرشان را میگذراندند. هر دو سرطان رودهٔ بزرگ داشتند و من به سرطان ریه مبتلا بودم. هرسهمان مهمان بیمارستانی در مدینهالطب در مرکز بغداد بودیم. دیروز حاج صابر را بردند.
بیچاره مرد و راحت شد. زن نظافتچی آمد و ملافههای تختش را عوض کرد. من و سلوان نگاهش میکردیم که چطور با دقت مشغول مرتبکردن تخت است. زن کمد کوچک صابر را هم گشت و چند دستمال و یک کیسه پرتقال از آن بیرون آورد که فاطمه، دختر صابر، دیروز برایش آورده بود. نظافتچی کیسه را به ما داد، اما سلوان گفت که پرتقالهای مرد مرده را نمیخورد و بعد با عصبانیت پرسید دکتر کجاست و امروز به این سالن هم میآید یا نه.
زن نظافتچی مثل همیشه با تغیر و تشرزنان جواب سلوان را داد: «نیست. حتی یک دکتر هم نیست... همه در اورژانسند... مگر از پنجرهٔ قصرت قتل عام را ندیدی؟»
سلوان یک صندلی گهوارهای مخصوص خودش داشت که آن را از خانه آورده بود. صندلیاش را کنار پنجره میگذاشت و شبانهروز به حیاط بخش اورژانس چشم میدوخت. ما در طبقهٔ پنجم بودیم. حیاط لحظهای آرام نمیگرفت. آمبولانسها و ماشینهای شخصی دیوانهوار میآمدند و میرفتند. گاهی هم درشکههایی با اسب و الاغ پیکرهای تکهپارهای را میآوردند که نمیشد زنده و مردهشان را تشخیص داد. سال سیاهی بود؛ جنگ داخلی، خارجیهای ازراهرسیده، جاسوسهای بینالمللی، ماجراجوییها... اینها همه رود دوزخ را در بغداد روان میکرد.»
حجم
۱۰۷٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۴۹ صفحه
حجم
۱۰۷٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۴۹ صفحه
نظرات کاربران
این کتاب از نویسنده عراقی است و انعکاس جنگ در آن بسیار زیاد است. داستان ها سوررئال و بسیار جذاب اند ترجمه اش هم بسیار عالی است. توصیه می کنم بخوانید.
بسیار جذاب.
داستانهای کوبنده، بسیار تاثیرگذار، سرشار از مفاهیم انسانی. تا اینجا بهترین اثر داستانی که از عراق خوندم.