اینیاتسیو سیلونه
اینیاتسیو سیلونه (Ignazia Silone) با نام اصلی سکوندو ترانکویلی در ۱ مه ۱۹۰۰ در روستای پشینا واقع در منطقه آبروتزوی ایتالیا به دنیا آمد. روستای پشینا واقع در منطقه جنوبی آبروتزو جایی است که سرنوشت اینیاتسیو سیلونه در آنجا آغاز شد و خط فکری سیاسی او را شکل داد.
تولد و مسیر پرپیچوخم زندگی سیلونه
منطقه آبروتزوی ایتالیا به کوهستانهایش معروف است و در یکی از روستاهای کوهستانی آن یعنی پشینا (پسینا) مسیر زندگی سیلونه رقم خورد. بیشتر مردم روستای پشینا را دهقانانی فقیر تشکیل میدادند و بعضی از زنان خانواده برای کمک به گذران زندگی به کار ریسندگی و بافندگی مشغول بودند. در سال ۱۸۷۱ روستاییها مجبور به اهدای ۳۵هزار هکتار زمین به خانوادهی سلطنتی تورلونیا شدند؛ از آن پس بود که مردم پشینا دچار مشکلات اقتصادی شدند و همواره با فقر دستوپنجه نرم میکردند.
مادر و مادربزرگ سیلونه بافنده بودند و پدرش، پائولو، صاحب زمین کوچکی بود. پائولو روحیات یک مرد شورشی را داشت و بهدنبال شکستدادن شاهزادهی تورلونیا بود که برای نمایندگی پشینا در پارلمان نامزد شده بود. درنهایت یک چشمپزشک مهربان که رایگان به مردم کمک میکرد بهطرز باورنکردنیای در انتخابات برنده شد. این یک پیروزی موقت و کوتاهمدت برای دهقانان پشینا محسوب میشد.
در سال ۱۹۱۵، قبل از اینکه سیلونه پانزدهساله شود، در روستا زلزلهی وحشتناکی آمد. ۳۵۰۰ نفر از جمعیت ۵۰۰۰ نفری پشینا کشته شدند. این زلزله ضربهی بسیار بزرگی برای سیلونهی نوجوان بود. او پنج روز دیوانهوار در میان آوارها بهدنبال مادرش گشت و درنهایت مادر قوی و دوستداشتنیاش، ماریانا را مرده در نزدیکی شومینه پیدا کرد. پدر سیلونه و چهار نفر از پنج خواهر و برادرش قبل از واقعهی زلزله درگذشته بودند و حالا ازدستدادن مادری که میپرستید، او را کاملاً یتیم و بیسرپرست کرد. سیلونه در خیابانهای رم بدون هیچی پولی سرگردان شد.
خاطرات کودکی و نوجوانی سیلونه با غم عجین بود و وقایع بعد از زلزله او را به سمت سه تجربهی اساسی در زندگیاش سوق داد: فقر، مذهب و کمونیسم.
زندگی سیاسی سیلونه
سفر اینیاتسیو سیلونه در دنیای سیاست پر از فراز و نشیب و تضاد بود. او گذشتهی بلشویکی خود را پشت سر گذاشت و به یک ضد کمونیست سرسخت تبدیل شد. سیلونه در سال ۱۹۱۷ و پس از پایان تحصیلات متوسطه به گروههای سوسیالیست پیوست و شروع به کار کرد. پس از مدتی رهبر جنبش ضدجنگ و سردبیر روزنامهی «چپ آوانگاردیا» شد. در سال ۱۹۲۱ سیلونه که تنها بیست سال داشت، به تأسیس حزب کمونیست ایتالیا کمک کرد و در سال ۱۹۲۲ سردبیر روزنامهی «کارگر» شد. این روزنامه مخصوص این حزب تأسیس شده بود.
در دههی ۱۹۲۰ سیلونه تمام وقت خود را وقف مأموریتهای حزب کرد و بهخاطر این فعالیتها بهعنوان عضوی از حلقهی داخلی حزب کمونیست ایتالیا شناخته شد تا اینکه فاشیستها او را تبعید کردند. در سالهای ۱۹۲۹-۱۹۳۰ سیلونه درگیر بحثهای داخلی درخصوص تغییرات درونی حزب کمونیست شد و با حزب به مشکل خورد. استالین در این زمان در تلاش بود تا حزب را به سمت چپ افراطی بکشاند. سیلونه که از کارهای مخفیانه خود خسته و از کارهای استالین منزجر شده بود، در سال ۱۹۲۹ از حزب مرخصی گرفت و درنهایت در سال ۱۹۳۰ از کمیتهی مرکزی تعلیق و در سال ۱۹۳۱ از حزب اخراج شد.
کارهای سیلونه برای حزب کمونیست در دههی اول خطرناک و جانفرسا بود و همین امر موجب آسیبهای جسمی و روحی شدید در او شده بود؛ بنابراین پس از بازنشستگی از زندگی سیاسی مجبور به گذراندن دورهی روانکاوی شد و پس از بهبودی، شروع به نوشتن کرد.
تبعید او در سوئیس به نقطهعطفی در زندگی او تبدیل شد؛ چون نوشتن نشان داد که سیلونه بیش از هر چیز دیگری یک نویسنده است.
پس از جنگ جهانی دوم، سیلونه به ایتالیا بازگشت و در آنجا به عنوان رهبر حزب سوسیالیست دموکراتیک فعال شد. سیلونه نمایندهی آبروتزو در مجلس مؤسسان پس از جنگ بود و در همهپرسی تاریخیِ تبدیل ایتالیا به جمهوری شرکت کرد. سیلونه در سال ۱۹۵۰ برای بار دوم خود را بازنشسته کرد تا کاملا خود را وقف نوشتن کند.
در سال ۱۹۵۶، سیلونه بههمراه یکی از دوستانش نشریهی «تمپو پرزنت» (Tempo Presente) را ایجاد کرد. «تمپو پرزنت» یک نشریه بسیار تحسینبرانگیز بود که تا سال ۱۹۶۸ پابرجا بود؛ اما در سال ۱۹۶۷، اطلاعاتی منتشر شد مبنی بر اینکه حامی مالی تمپو پرزنت یعنی کنگرهی آزادی فرهنگی، خود از سمت CIA تأمین مالی میشد. باوجوداین، نشریه همیشه با کمبود بودجه مواجه بود؛ بنابراین سیلونه مجبور شد نشریه را تعطیل کند و این یکی از ناراحتیها و حسرتهای زندگی سیلونه بود.
اینیاتسیو سیلونه بهعنوان یک نویسنده
خط فکر سیاسی سیلونه بسیار تحتتأثیر زادگاهش یعنی روستای پشینا بود و حتی در نوشتن آثارش هم رد پای این روستا و وضعیت معیشتی و اجتماعی مردم دیده میشود.
نام مستعار سیلونه برای اولین بار در سال ۱۹۳۳ متولد شد؛ بعد از اینکه یک مطبوعات کوچک سوئیسی یکی از معروفترین کتابهای سیلونه یعنی «فونتامارا» را منتشر کرد. سیلونه این نام مستعار را برای محافظت از خانوادهاش در برابر آزار و اذیت فاشیستها برای خود برگزید. این کتاب رکورد جهانی را شکست و به یکی از آثار پرفروش جهان تبدیل شد. این کتاب سرنوشت میلیونها نفر را که در سرتاسر جهان رنج میبرند به تصویر میکشد.
«فونتامارا» یکی از مهمترین رمانهای ضد فاشیستی دههی ۱۹۳۰ شناخته میشود و نویسندگان بزرگی چون ویلیام فاکنر، آلبر کامو و ادموند ویلسون از آن استقبال کردند. این کتاب داستانی است دربارهی استثمار دهقانان دهکدهای در جنوب ایتالیا که به طرز وحشیانهای سرکوب میشوند. دهقانانی که برای بهدستآوردن حقوق خود تلاش میکردند. خط داستانی «فونتامارا» کاملا به ما نشان میدهد که سیلونه این کتاب را تحت تأثیر زندگی دوران کودکی خود نوشته است.
کتابهای بعدی سیلونه یعنی «نان و شراب» و «دانه زیر برف» به ترتیب در سالهای ۱۹۳۶ و ۱۹۴۰ منتشر شدند؛ همچنین او در سال ۱۹۳۹ یک طنز قدرتمند ضد فاشیستی به نام «مدرسه دیکتاتورها» را نوشت. خط داستانی هر دو کتاب «نان و شراب» و «دانه زیر برف» دربارهی قهرمانان سوسیالیستی است که سعی میکنند به دهقانان کمک کنند.
در دورههی دوم بازنشستگی سیلونه، توجه او به نیازهای جنوب ایتالیا و پیچیدگیهای اصلاحات اجتماعی جلب شد و بازتاب این دغدغهها در دو اثر «یک مشت تمشک» و «راز لوکا» دیده میشود. کتابهای «یک مشت تمشک» و «راز لوکا» در سالهای ۱۹۵۴ و ۱۹۵۸ منتشر شدند.
اثر دیگر او با نام «خروج اضطراری» در سال ۱۹۶۸ و همچنین نمایشنامهای با نام «ماجرای یک پیشوای شهید» در سال ۱۹۷۰ منتشر شدند.
سبک نوشتاری سیلونه همچون دیگر نویسندگان آن زمان ایتالیا نئورئالیسم بود. این سبک در ایتالیا بهویژه پس از جنگ جهانی دوم شکوفا شد. نئورئالیسم با رویدادهای منتهی به جنگ و مشکلات اجتماعی ناشی از آن دوره و پس از آن بهطور واقعبینانه برخورد میکند.
مرگ سیلونه و شایعات پس از مرگ او
سیلونه در ۲۲ اوت ۱۹۷۸ در ژنو فوت کرد. هجده سال پس از مرگ سیلونه یعنی در سال ۱۹۹۶ یک مورخ، اسناد آرشیوی را تهیه کرد که نشان میداد سیلونه یک جاسوس فاشیست در دههی ۱۹۲۰ بود و با پلیس ایتالیا سروسرّی داشت. این ماجرا یک موج رسانهای به راه انداخت و روزنامهنگارانی را از سراسر جهان به خود جذب کرد. درنهایت هیچ مدرک واقعی و موثقی رونمایی نشد که نشان دهد سیلونهی جوان اسناد کلیدی حزب را لو داده باشد.
جوایز و افتخارات
در سال ۱۹۶۹ جایزهی «اورشلیم» به سیلونه اختصاص یافت. این جایزه به نویسندگانی تعلق میگیرد که به موضوع آزادی فردی و جامعه میپردازند؛ همچنین او در سال ۱۹۷۱ موفق به کسب جایزهی معتبر «چینو دل دوکا» (Cino Del Duca) شد.