کتاب آبشوران
۴٫۳
(۶۴)
خواندن نظراتمعرفی کتاب آبشوران
«آبشوران» ۱۲ داستان از داستانهای علیاشرف درویشیان، نویسنده صاحبسبک، پژوهشگر و فعال سیاسی ایرانی است.
درویشیان در داستانهایش به حال و روز مردم پاییندست جامعه و فقر و سختیهای زندگی آنها میپردازد.
خانه ما، دو ماهی در نقلدان، بیالون، ماهیها و غازها، باغچهٔ کوچک، بی، ننه جان چه شده؟، عمو بزرگه، بیماری، حمام، صلح و آبپاش نام داستانهای این مجموعهاند.
این داستانها درواقع خاطراتی از نویسندهاند که در لباس داستان برای ما خواندنیتر شدهاند. داستانهایی از دوران کودکی و نوجوانی درویشیان که همه در کرمانشاه و محله آبشوران میگذرند.
بخشی از داستان «دوماهی در نقلدان»:
«عدازظهر پنجشنبه بود؛ مثل همهٔ پنجشنبهها خاموش و دلگیر و کمی هم خوشی تعطیلی جمعه. اواخر پاییز بود. اتاق هنوز نم داشت. یک هفته پیش سیل آمده بود. بابام زیرکرسی خوابیده بود.
آفتاب روی دیوار کاهگلی حیاط رنگ میباخت؛ دلم میخواست آفتاب نرود. هیچ وقت نرود و مشقهایم خود به خود نوشته بشوند و بابام از خواب بیدار نشود: هر وقت بلند میشد، بهانه میگرفت و کتکمان میزد. دلهرهٔ شنبه در دلم بود. آن همه مشق و جدولِ ضرب ومعلم نامهربان و صدای ماست فروش دورهگرد در کوچه. چرا هیچ کس نبود که دوستمان داشته باشد؟ ولی بود. بچه گربههایی بودند که شبها، دزدکی توی جامان میبردیم. دستهامان را میلیسیدند و برایمان خُرخُر میکردند؛ اما تا غافل میشدیم، میرفتند و پای بابا را گاز میگرفتند و میلیسیدند و بابام پرتشان میکرد تو حیاط.
شعر کودک یتیم را زمزمه میکردیم که کوزهاش شکسته بود. به یاد گنجشکم افتادم که چند روز پیش مرده بود. از مدرسه که آمدم مرد. شاید دستگیر داده بودم تا از مدرسه برگردم، آن وقت بمیرد. من که آمدم کز بود. موچه کشیدم نیامد. رفتم نزدیک، سرش را زمین گذاشت و مرد.
آفتاب میپرید. اگر توی آشورا میرفتم، آفتاب را میدیدم که هنوز از روی دیوار نانوایی بالا نرفته بود. حوصلهٔ بیرون رفتن را نداشتم. کرسی مرا به خودش چسبانده بود. بابام خرخر میکرد. گرسنهام بود؛ اما ننه من و اکبر را قسم داده بود که دست به نان نزنیم. ننه با التماس گفته بود:
«به پیر به پیغمبر، پول ندارم دوباره نان بخرم.» بعد گفته بود: بگین به امام رضا نان نمیخوریم!»»
فصل نان؛ داستانهای کوتاه
علیاشرف درویشیان
آبشورانعلیاشرف درویشیان
سلول ۱۸علیاشرف درویشیان
همراه آهنگهای بابام؛ داستانهای کوتاهعلیاشرف درویشیان
از این ولایت؛ داستانهای کوتاهعلیاشرف درویشیان
همراه آهنگهای بابامعلیاشرف درویشیان
از ندارد تا داراعلیاشرف درویشیان
فصل نانعلیاشرف درویشیان
به رنگ زندگی؛ La couleur de la vieابراهیم سلیمی کوچی
حجم
۶۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۳
تعداد صفحهها
۱۲۷ صفحه
حجم
۶۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۳
تعداد صفحهها
۱۲۷ صفحه
قیمت:
۳۴,۰۰۰
۱۷,۰۰۰۵۰%
تومان
نظرات کاربران
کتاب پر از مشکلات و سختی های یه خونوادست که تو روستای آبشوران زندگی میکنند با اینحال زبان کتاب شیرین و روون و راوی یکی از پسر های خونواده به اسم اشرف. ۱۲ تا داستان کوتاه ولی به هم مرتبطن داستان
روایتی دردناک از زندگی در لجن فقر و خرافات... خیلی خوب بود البته اگه سانسورش نمیکردین
موقع عزاداری،عزادار بودیم،موقع جشن هم عزادار بودیم…
یک توصیه: از علی اشرف درویشیان هر آنچه هست مطالعه کنید
متاسفم که بهترین عبارت کتابو سانسور کردین...
به به. تبارک الله. قلم ت قوی بماند آقای درویشیان. لذت ی بی حد بردم از نثرت.
من قبلا خوندم خیلی خوشم اومد
نویسنده دوربین رو میبره به خونه یک خانواده خیلی فقیر در محلهای به اسم آبشوران و بدبختی اونها رو از دید یکی از پنج بچه خانواده نشون میده.
فقط یکی از جمله های تکان دهنده ی کتاب: -اشرف! تو را به خدا به بی بی نگو من نان خوردم... صد البته اینا همه دروغه و زمان فرار اعلیحضرت اینا و باقی حضرات، خودکار یا قوطی کبریت، قیمت سیزده سال قبلشو
غم انگیزِ زیبا که ارزش خوندن رو خییییلی داره