دانلود و خرید کتاب گیله‌مرد بزرگ علوی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب گیله‌مرد

کتاب گیله‌مرد

نویسنده:بزرگ علوی
انتشارات:انتشارات نگاه
امتیاز:
۴.۲از ۱۲۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب گیله‌مرد

کتاب گیله‌مرد نوشته بزرگ علوی است. این کتاب مجموعه‌ای از داستان‌کوتاه‌های مشهور بزرگ علوی است.

درباره کتاب گیله‌مرد

عموما بزرگ علوی با رمان چشم‌هایش شناخته می‌شود. اما او داستان‌نویس بسیار ماهری بود. این کتاب مجموعه‌ای از داستان کوتاه‌های جذاب این نویسنده است که هرکدام روایتی مستقل دارند و نگاهی انتقادی به وضعیت جامعه مهم‌ترین بخش آن‌ها است. 

این کتاب مجموعه داستان‌های نامه‌ها، گیله مرد، اجاره خانه، دزاشوب، یه‌ره‌نچکا، یک زن خوشبخت، رسوایی، خائن و پنج دقیقه پس از دوازده است. 

خواندن کتاب گیله مرد را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم. 

درباره‌ی بزرگ علوی

بزرگ علوی در ۱۳ بهمن ماه ۱۲۸۳ در تهران متولد شد. نام کامل او سیّد مجتبیٰ آقابزرگ علوی است. او نویسنده واقع‌گرا، سیاست‌مدار چپ‌گرا، روزنامه‌نگار نوگرا و استاد زبان فارسی ایرانی است که به همراه صادق هدایت و صادق چوبک از پدران داستان نویسی نوین به شمار می‌رود. بزرگ علوی تحصیلاتش را در زمینه علوم تربیتی و روانشناسی در دانشگاه آلمان به پایان برد و مدتی در مدرسه صنعتی شیراز زبان آلمانی تدریس می‌کرد. به دلیل پیروی از کمونیسم محاکمه شد و مدتی را در زندان به سر برد. او از اعضای حزب توده و بنیانگذاران آن است. بزرگ علوی دوستی و صمیمیتی با صادق هدایت داشت که با پیوستن مجتبی مینوی و مسعود فرزاد به جمعشان، جمع ربعه را تشکیل می‌داد. از آثار مشهور بزرگ علوی می‌توان به چمدان، میرزا، سالاری‌ها، گیله مرد و چشم‌هایش اشاره کرد. علوی در ۲۱ بهمن ۱۳۷۵ چشم از دنیا فرو بست.

بخشی از کتاب گیله مرد 

با دو دستش صورتش را پوشانده بود و در اتاق کوچکش، در اتاق گرم و مطبوعی که پرده‌های کلفت و خوش‌رنگ آن را از دنیای خارج جدا کرده بود، راه می‌رفت. بیرون سرد بود و برف می‌آمد. بوران غوغایی راه انداخته بود. اما پرده‌ها و در و پیکر محکم نمی‌گذاشت که سرما به درون اتاق نفوذ کند. اصلاً این اتاق، تنها این اتاق که فقط دخترش حق ورود بدان را داشت، یکتا جای امنی بود که در زندگی برای او باقی مانده بود. هیچ‌جا راحتی نداشت. همه‌جا دیگران با نظر بغض و کینه به او نگاه می‌کردند، از او بدشان می‌آمد. حتی کسانی که به آن‌ها کمک کرده بود، کسانی که تملقشان را گفته بود، کسانی که باعث ترقی و ازدیاد اموالشان شده بود، آن‌ها هم از دیدارش نفرت داشتند. سایر اتاق‌ها مال کس و کار او بود. حاجی و ننه بگوم حق داشتند همه‌جا بیایند و بروند. در اتاق پذیرایی دوستان و همکاران را می‌پذیرفت، «دوستانی» که از ریخت زشت او تنفر داشتند. با آن‌ها می‌خندید و صحبت می‌کرد. دروغ می‌گفت و دروغ می‌شنید. آن‌ها سبزی او را پاک می‌کردند و او خوش‌رقصی‌های زیردستان و ارباب رجوع را تحمل می‌کرد. اما در این اتاق تنها با دخترش می‌نشست. اینجا با دخترش یکرنگ بود. آخ، عمری خیال می‌کرد با خودش هم صاف و صادق است! با دخترش گفتگو می‌کرد، با هم درددل می‌کردند. این‌جا قیافه انسانی او، قیافه حقیقی او، قیافه‌ای که نقاب تملق و دروغ بی‌روحش نساخته بود، جلوه‌گر می‌شد.

وضع اثاثه اتاق مرتب و با سلیقه بود. معلوم بود که سلیقه دختر جوانی در تنظیم آن دخالت داشته است. قاضی روی صندلی گرد چرمی کنار میز می‌نشست و یک صندلی راحتی هم کنار میز تحریر مخصوص دخترش بود. گاهی او کار خودش را می‌کرد و شیرین کتاب می‌خواند. گاهی او روی تخت راحت دراز می‌کشید و پاهایش را دم بخاری دیواری می‌گذاشت که گرم باشد.

از کنده‌های نیم‌سوز شعله زرد و آبی برمی‌خاست و صدای چرق و ترق هیزم خشک سکوت را می‌شکست. دیوانه‌وار در اتاق راه می‌رفت، گویی عقب چیز گم کرده‌ای می‌گشت. در این اتاق آینه‌ای نبود. اصلاً در خانه او آینه کم وجود داشت. فقط برای دخترش آینه‌ای تمام قد خریده بود. هرگز به آن اتاق پا نمی‌گذاشت. نمی‌خواست قیافه خودش را در آینه ببیند، فقط برای صورت‌تراشی آینه مقعری که موهای ریش را به اندازه یک سر قلم آهنی بزرگ می‌کرد، مورد استفاده‌اش بود. و در آن هرگز سعی نمی‌کرد تمام صورتش را ببیند. هرگز به دکان سلمانی نمی‌رفت

معرفی نویسنده
عکس بزرگ علوی
بزرگ علوی
ایرانی | تولد ۱۲۸۳ - درگذشت ۱۳۷۵

سید مجتبی بزرگ علوی در تاریخ ۱۳ بهمن ۱۲۸۲ در تهران متولد شد. او نویسنده‌ی رمان‌های مشهوری از جمله چشمهایش است. علوی در خانواده‌ای مرفه، روشنفکر و فرهیخته رشد کرد. در ابتدای جوانی برای تحصیل به شهر مونیخ در آلمان مهاجرت کرد. رشته‌ی تحصیلی علوی در دانشگاه علوم تربیتی و روانشناسی بود. جالب اینجا است که نطفه‌ی نوشتن و خلق داستان در همین سال‌ها در ذهن بزرگ علوی کاشته شد و از همین زمان بود که علوی نویسندگی و روزنامه‌نگاری را به طور جدی پیگیری کرد و اصول آنها را فراگرفت.

❤ محمد حسین ❤
۱۳۹۹/۰۳/۰۸

من جزء اون دسته از افرادی هستم که اصلا با داستان کوتاه نمیتونم ارتباط برقرار کنم و از این دسته کتابها لذتی نمیبرم، البته یه استثنا وجود داره، این کتاب و چند تا کتاب از محمدعلی جمالزاده خوندم و انقدر

- بیشتر
AS4438
۱۳۹۹/۰۲/۲۳

آیا زندگی به اندازه دردی که آدم میکشد؛ ارزش دارد؟؟ کتاب بسیارعالی

آسمان
۱۳۹۸/۰۹/۱۱

یه شاهکار دیگه از بزرگ علوی⁦❣️⁩ میشه به وضوح عمق درد و رنج مردم رو تو زمان دیکتاتوری حس کرد. تاسف خوردم وقتی فهمیدم بزرگ علوی تو زمان پهلوی دوم به زندان میوفته و همه ی کتاب هایش هم توقیف میشن تا بعد

- بیشتر
YasmineGh
۱۳۹۷/۰۴/۱۷

کلا یکی از نکات مثبت و البته نقطه قوت داستان های بزرگ علوی اینه که خفقان دوره حکومتی قبل رو به خوبی نشون میده بدون متوسل شدن به دروغ و تهمت و بزرگنمایی

نسیم رحیمی
۱۳۹۹/۰۶/۰۱

من اصلا از داستان های کوتاه خوشم نمیاد و چندین داستان کوتاه خوندم که واقعا خیلی بد بود. اما از خواندن این کتاب هم مثل چشم هایش بی نهایت لذت بردم. قلم بزرگ علوی واقعا زیبا و گیراست و بیانی

- بیشتر
Aryan
۱۳۹۹/۰۲/۱۹

کتاب گیله شامل چند داستان کوتاهه که یکیش همین داستان معروف گیله مرده. داستان‌ها واقع‌گرایانه هستند و شرایط سیاسی و اجتماعی ایران قدیم رو به خوبی توصیف کرده.(مقایسشون با زمان حال و دیدن همون مشکلات خیلی جالبه). قلم بزرگ علوی

- بیشتر
میـمْ.سَتّـ'ارے
۱۴۰۰/۰۴/۰۸

از بزرگ علوی چشم‌هایش رو خونده بودم و ته ذهنم احساس نارضایتی از نویسنده لانه کرده بود و دوست نداشتم سمت کتاب‌هاش برم اما خواستم جای خالی عزاداران بیل رو با یک مجموعه داستان دیگه پر کنم که قرعه به

- بیشتر
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
۱۳۹۹/۰۵/۲۰

«مجتبی بزرگ علوی» نامی آشنا در ادبیات داستانی ایران دارد. وی مشهورترین نویسنده ی چپ گرای ایرانی در قرن بیستم به حساب می آید. بزرگ علوی در 1282 در تهران متولد شد و سال ها بعد دوست صمیمی صادق هدایت

- بیشتر
فهیم ۱۳
۱۳۹۸/۰۹/۰۵

میشه عمیقا توی روایتگری ها فرورفت ؛تمام جزئیات وقایع متناسب با فضای کتاب تصویرسازی شده .

Sattar_m
۱۳۹۵/۱۱/۲۸

یادش بخیر. ..خاطرات دبیرستان رو زنده کرد...یاد باد آن روزگاران

دکتر، «خواستگار» خیلی چیز زننده‌ایست. تصورش را بکنید، مردی را که نمی‌شناسید، وارد خانه می‌شود. حالا از تشریفات آمدن کسانش صحبت نمی‌کنم. مثل اینکه کنیزی را به بازار می‌آورند و می‌خواهند اندام او را عرضه کنند. از وقتی که شما را «خواستگار» من قلمداد کردند، هروقت شما را می‌دیدم، مثل این بود که دارید با چشم‌هایتان از روی لباس، اندام مرا لمس می‌کنید. مردی که ندیده‌اید و نشناخته‌اید وارد خانه می‌شود، یک مرتبه خود را بزرگ و فرمانفرمای آدم تصور می‌کند.
Nafiseh R
کسی را به شوهری انتخاب کنید، که روح شما را درک کند؛ کسی که احتیاجات باطن شما را بفهمد.
Bookworm
زن‌آقا و آقا نبی گرگ باران دیده بودند،
Marziyeh
می‌خواستیم به شما بگوییم: تصور نکنید، آنچه کرده‌اید فراموش شده. مردم صبر و حوصله دارند، اما فراموش نمی‌کنند.
🌸📚💖Shamim💖📚🌸
آیا زندگی به اندازه دردی که آدم می‌کشد، می‌ارزد!
masum75
آدم رخت چرک خودشو جلوی همسایه‌هاش نمی‌شوره.
نسیم رحیمی
اگر به جای این‌که به پدر و برادرم رجوع کنید، اول از همه به خود من تقاضایتان را می‌گفتید، شاید من زن شما می‌شدم... اما وقتی اولین‌بار تقاضای شما را از زبان پدرم شنیدم، دیگر شما هم برای من «خواستگار» بودید... دکتر، «خواستگار» خیلی چیز زننده‌ایست. تصورش را بکنید، مردی را که نمی‌شناسید، وارد خانه می‌شود. حالا از تشریفات آمدن کسانش صحبت نمی‌کنم. مثل اینکه کنیزی را به بازار می‌آورند و می‌خواهند اندام او را عرضه کنند.
شایان
شنیده بود که وقتی آدم می‌خواهد بمیرد، می‌تواند تمام گذشته‌اش را مرور کند.
|قافیه باران|
«شما به من فشاری نیاوردید ولی اگر به جای این‌که به پدر و برادرم رجوع کنید، اول از همه به خود من تقاضایتان را می‌گفتید، شاید من زن شما می‌شدم... اما وقتی اولین‌بار تقاضای شما را از زبان پدرم شنیدم، دیگر شما هم برای من «خواستگار» بودید... دکتر، «خواستگار» خیلی چیز زننده‌ایست. تصورش را بکنید، مردی را که نمی‌شناسید، وارد خانه می‌شود. حالا از تشریفات آمدن کسانش صحبت نمی‌کنم. مثل اینکه کنیزی را به بازار می‌آورند و می‌خواهند اندام او را عرضه کنند. از وقتی که شما را «خواستگار» من قلمداد کردند، هروقت شما را می‌دیدم، مثل این بود که دارید با چشم‌هایتان از روی لباس، اندام مرا لمس می‌کنید. مردی که ندیده‌اید و نشناخته‌اید وارد خانه می‌شود، یک مرتبه خود را بزرگ و فرمانفرمای آدم تصور می‌کند. من مخصوصا لج می‌کردم. به شما بی‌احترامی می‌کردم. چایی که برایتان می‌آوردم، عمدا در نعلبکی می‌ریختم. تفاله‌های چایی را به لبه استکان می‌چسباندم...
Tna
گاهی بعضی‌ها وقتی نمی‌دانند چه جواب بدهند، می‌خندند که مرموز جلوه کنند.
Bookworm
چرا مردمو بی‌خودی می‌گیرید؟ چرا بی‌خودی می‌کشید؟
.ً..
دردی که آدم می‌کشد،
AS4438
آرامش خاطر او از روزی بود که متوجه شد عشق و دلبستگی او به دخترش معنی و هدفی در زندگی برایش فراهم ساخته
🌸📚💖Shamim💖📚🌸
مردم صبر و حوصله دارند، اما فراموش نمی‌کنند.
Bookworm
«دوستت داشتم و بوسیدمت.» اما تو به من خندیدی. ای چشمان سیاه، ببین مرا به چه حالی انداختی!»
fuzzy
هدف‌های عالی انسانی و انسان‌دوستی را در نظر داشت.
🌸📚💖Shamim💖📚🌸
من او را نمی‌خواستم و آن شب تن بی‌جان من با جان بی‌تن او نمی‌توانستند به هم بپیوندند.
کاربر mim_ alf
گاهی بعضی‌ها وقتی نمی‌دانند چه جواب بدهند، می‌خندند که مرموز جلوه کنند.
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
در این مجلس کارهای مهم کشوری رتق و فتق می‌شد. دشواری‌هایی که ماه‌ها طرفین دعوا سرآن باهم کلنجار رفته بودند، گاهی با یک نگاه، یک لبخند، یک چشمک، یک عشوه، یک نوازش یا فشار دست، حل می‌شد. این‌جا از جنایاتی که یکی به ضرر دیگری مرتکب شده بود، می‌گذشتند و دنیا را فدای لذت زمان حال می‌کردند. این‌جا همه مست بودند، اما کسی عربده نمی‌کشید. این‌ها زندگی را سهل‌تر از آن می‌گرفتند که ما مردمان معمولی با چشم‌انداز نزدیک خود تصور می‌کنیم. این‌جا نزاع نبود، این‌جا یگانگی برقرار بود. همه از هم بودند، همه منافع یکدیگر را حفظ می‌کردند و سد شکست‌ناپذیری در برابر دشمنان طبقه خود می‌کشیدند. غذای خوب، رنگ زیبا، موسیقی دل‌انگیز، نوشابه، مکنت، قدرت، عشق، چه فایده داشت که انسان به خود دردسر بدهد و در فکر غم دیگران باشد؟
مهسا
کی به من فرصت دادند؟ کی مرا گذاشتند بفهمم که این پسره هرزه است یا نیست. هنوز با او آشنا نشده، مرا دوره کردند. هر روز و هرشب به من کنایه می‌زدند. روزهای اول که او را شناختم و مرا به خانه رساند، اصلاً در فکر زندگی با او نبودم. منتها از بس نیشم زدند، راه پس نداشتم، و وقتی مادرم اطلاع حاصل کرد که با او به گردش می‌روم، دیگر چاره‌ای نداشتم، در عین‌حال خوب می‌دانستم که دارم خود را توی چاله می‌اندازم.
fuzzy

حجم

۱۳۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۷۷

تعداد صفحه‌ها

۲۰۴ صفحه

حجم

۱۳۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۷۷

تعداد صفحه‌ها

۲۰۴ صفحه

قیمت:
۶۳,۰۰۰
تومان