دانلود و خرید کتاب صوتی آدمهای چهارباغ
معرفی کتاب صوتی آدمهای چهارباغ
کتاب صوتی آدمهای چهارباغ مجموعه داستانی نوشته علی خدایی، نویسنده معاصر است. داستانهای کتاب در شهر اصفهان اتفاق میافتد و چهارباغ نام یکی از خیابانهای اصلی و تاریخی اصفهان است.
درباره کتاب صوتی آدمهای چهارباغ
داستانهای این کتاب هم مثل روایات کتاب نزدیک داستان او در اصفهان میگذرند. علی خدایی در اصفهان زندگی میکند و این شهر را بسیار دوست دارد. در کتابهایش هم بیشتر از اصفهان مینویسد. کتاب هم که به گفته خودش ادای دینی است به شهر اصفهان.
آدمهای چهارباغ چهل داستان کوتاه پیوسته است که چند شخصیت اصلی دارد. داستانهای این کتاب قبلا به صورت دنبالهدار در ۴۵ هفته در سالهای ۹۶ تا ۹۷ در روزنامه اعتماد منتشر شدهاند.
شنیدن کتاب آدمهای چهارباغ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
علاقهمندان به داستانهای کوتاه فارسی از شنیدن این کتاب لذت خواهند برد.
درباره علی خدایی
علی خدایی نویسندگیاش را با «از میان شیشه، از میان مه» در دهه ۷۰ آغاز کرد. او فارغ التحصیل رشته علوم آزمایشگاهی است و در اصفهان زندگی میکند. دومین مجموعه داستان او با نام تمام زمستان مرا گرم کن در سال ۱۳۸۰ برندهٔ جایزه هوشنگ گلشیری شد و در جایزه منتقدان و نویسندگان مطبوعاتی عنوان «بهترین مجموعه داستان دهه ۸۰» را به دست آورد.
از علی خدایی تاکنون سه مجموعه داستان و یک ناداستان کوتاه منتشر شدهاست:
از میان شیشه، از میان مه، تمام زمستان مرا گرم کن، کتاب آذر و نزدیک داستان.
بخشی از کتاب آدمهای چهارباغ
در این روزهای پاییزی، در این روزهایی که چشمپزشکها زیاد شدهاند، آقای دکتر بیکار و کممریض شده. صبحهای زود که بچهها دارند میروند مدرسه، او میآید کنار درِ چوبی زردشدهٔ بزرگ، لابهلای مغازههای پاساژطلا، میایستد و چارباغ را تماشا میکند. درختها کمپشتتر شدهاند. به فیروز وحدت میگوید «نمیشناسمشون. مُردهند؟»
«کی آقای دکتر؟»
«درختها، دیگه نمیشناسمشون.»
در نیمهباز است و سگش، بارُن، پوزه را از لای در بیرون آورده. دکتر به آن طرف خیابان نگاه میکند و سرش را جلوعقب میبرد. بیهوا میآید وسط پیادهرو. باز سرش را جلوعقب میکند. عینکش را برمیدارد، ها میکند، با گوشهٔ پیراهن پاک میکند و دوباره به چشم میزند.
«ناین. ناین. پیر شدم.»
ساعت ده، فیروز وحدت در میزند. طول میکشد تا دکتر بیاید دمدر. در را باز میکند، یک ردیف بلیت اعانهٔ ملی با رقم آخرهای صفر تا نُه را که برایش آورده میگیرد. فیروز مجلههای خارجی را هم آورده. بارُن آنها را به دندان میگیرد.
«جدیده.»
«میدونم. تو رادیو گفت.»
زمان
۳ ساعت و ۳۶ دقیقه
حجم
۲۹۷٫۸ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۳ ساعت و ۳۶ دقیقه
حجم
۲۹۷٫۸ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
حس خوبی به آدم میده خصوصا اگه اصفهانی باشی
کتاب جالب بود اما مشکل من با خواندن گوینده بود. حتی صدای نفسهاشون در داستان شنیده میشد. به شدت هم تند میخونند و مکثها رو رعایت نمیکنند. به نظرم مناسب خوندن این کتاب نبودند. من یکی دو بار، داستان رو
عالی بود. عالی
لهجهی اصفهانی راوی و گشت و گذار در چهارباغ، عالی بود
چقدر ساده و پر از زندگی بود. میون این طوفان فکری و محتوا هایی که میبینیم یا میخونیم، این کتاب عین یه ایستگاه تنفس بود. مراقب هم باشیم.
متن جذاب و خوانش فوق العاده گوینده، باعث شد که از کتابهای به یادماندنی و محبوب من بشه.
قشنگ بود. من قصهی سرنوشت آدمها رو خیلی دوست دارم. مخصوصا آدمهایی که تاثیرگذار هستند فرقی نمیکنه در چه سطح اجتماعی قرار دارند اما حضورشون خیر و برکت داره و رفتنشون تلخی و غم زیادی در دل اطرافیان به جا
چه زیبا
در یک کلمه عالی
داستانش زیبا و روان بود . لهجه ی زیبای اصفهانیش خیلی دلچسبش کرده بود . اما پایان رو نپسندیدم .