دانلود و خرید کتاب رویای تبت فریبا وفی
تصویر جلد کتاب رویای تبت

کتاب رویای تبت

نویسنده:فریبا وفی
انتشارات:نشر مرکز
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۹از ۱۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب رویای تبت

کتاب رویای تبت نوشتهٔ فریبا وفی است و نشر مرکز آن را منتشر کرده است. رؤیای تبت سومین رمان فریبا وفی است که نخستین بار در سال ۱۳۸۴ منتشر شد و چندین جایزه از جمله جایزهٔ بهترین رمان هوشنگ گلشیری و مهرگان ادب را دریافت کرد.

درباره کتاب رویای تبت

رویای تبت ماجرای یک زوج جوان به نام‌های جاوید و شیوا را روایت می‌کند که سعی می‌کنند زندگی خود را هوشمندانه پیش ببرند. ولی افرادی که پیرامون آن‌ها هستند، چالش‌هایی برایشان به وجود می‌آورند. در این میان، صادق، دوست صمیمی جاوید، با شعله، خواهر شیوا آشنا می‌شود. این دو بسیار به هم شبیه هستند. 

رمان رویای تبت از دید اول شخص و از زبان شعله روایت می‌شود. او آرام آرام خواننده را به درون زندگی نسلی از آدم‌ها می‌برد که زندگی‌شان با جست‌وجوی آرمان آزادی و عدالت گره خورده است. ما به‌تدریج با عشق‌ها، امیدها، تردیدها و شکست‌هایشان آشنا می‌شویم. از پنهان‌کردن و جریحه‌دارشدن احساسات واقعی‌شان باخبر می‌شویم و متوجه می‌شویم برای وفادارماندن به آن نوع تفکر چه بهایی پرداخته‌اند. شعله ناکام از نخستین عشق در پی رابطهٔ امن و عاطفی دیگری است. صادق نیز در رویای رفتن به تبت است. رویایی که در پایان داستان درمی‌یابیم که شیوا نیز در آن شریک بوده است.

رویای تبت رویای مشترک آدم‌هایی است که می‌خواهند آزاد فکر کنند و آزاد زندگی کنند. به دور از سرخوردگی‌ها و تحمیل‌هایی از هر نوع.

همهٔ آدم‌ها در رویای تبت در جست‌وجوی چیزی هستند. در جست‌وجوی عشق، همدلی، امید، امنیت و تفاهم. در جست‌وجوی دنیایی که جای بهتری برای زندگی‌کردن و دوست‌داشتن است. همان رویایی که به نظر شکست خورده اما همچنان به شکل یک رویا باقی مانده است.

خواندن کتاب رویای تبت را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران رمان‌های ایرانی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره فریبا وفی

فریبا وفی اول بهمن ۱۳۴۱ در تبریز به دنیا آمد. او رمان‌نویس و نویسندهٔ داستان کوتاه مطرح ایرانی است. رمان‌های پرندهٔ من و رؤیای تبت از آثار او، برندهٔ چند جایزهٔ ادبی معتبر در ایران شده‌اند.

داستان‌هایی از فریبا وفی به زبان‌های روسی، سوئدی، عربی، ترکی، ژاپنی، انگلیسی و آلمانی ترجمه شده‌ است.

کتاب‌های او از این قرار هستند:

در عمق صحنه، ۱۳۷۵ / حتی وقتی می‌خندیم، ۱۳۷۸ / در راه ویلا، ۱۳۸۷ / همهٔ افق، ۱۳۸۹ / بی‌باد، بی‌پارو، ۱۳۹۵ / پرنده من، ۱۳۸۱ / ترلان، ۱۳۸۲ / رؤیای تبت، ۱۳۸۴ / رازی در کوچه‌ها، ۱۳۸۶ / ماه کامل می‌شود، ۱۳۸۹ / بعد از پایان، ۱۳۹۲ / روز دیگر شورا، ۱۳۹۸

بخشی از کتاب رویای تبت

«امشب اولین باری بود که جاوید نتوانست بلافاصله چیزی بگوید. خشکش زد و نتوانست همه چیز را به یکباره بفهمد. عادت داشت حرف بزند. تحلیل دهد و تفسیر کند و به خودش و دیگران ثابت کند که همه چیز طبیعی است. جاوید همیشه با حرف زدن به خودش مسلط می‌شد و تو با توداری‌ات و اسم هر دو را گذاشته بودید، آگاهی. فکر می‌کنم همین غرور مشترک شما را این همه سال در کنار هم نگه داشته بود. هر دو اعتقاد داشتید که می‌توانید همه چیز را با شعور و آگاهی‌تان روبراه کنید.

صادق به اندازه شما مطمئن نبود. بیرون که آمد چیزی به نام شک را هم با خودش آورده بود. شک و سوءظن نسبت به همه چیز این دنیا. این را در همان مهمانی که به خاطر آزادی‌اش داده بودید فهمیدم.

با ذوق یک طراح، خانه را آراسته بودی. با جابجایی صندلی‌ها و پشتی‌ها و عوض کردن رومیزی‌ها آرایش تازه‌ای به خانه قدیمی داده بودی. جاوید و یلدا مثل کارآگاهی دنبال چیز تازه‌ای در خانه گشتند و پیدا نکردند. خانه عوض شده بود بی‌آنکه چیزی اضافه شده باشد. دوستانتان با گل و شیرینی آمدند. همان دوستان قبلی‌تان بودند. بعضی وقت‌ها که به خانه‌تان می‌آمدم آنها را می‌دیدم. در خانه‌های قبلی صدای صاحبخانه درمی‌آمد به خاطر آدم‌های جورواجوری که مرتب به خانه‌تان رفت و آمد می‌کردند. اتاق‌های تودرتو پر از دود سیگار می‌شد. گوشه‌ای می‌نشستم و نگاه می‌کردم. همه‌تان از یک جنس بودید؛ شبیه هم. با دیدن شما یاد کمونیست‌های فیلم‌های ایتالیایی می‌افتادم. از حرف زدن و بحث کردن خسته نمی‌شدید. چیزی از حرف‌هایتان نمی‌فهمیدم. حالا همان آدم‌ها بودند با بچه‌هایی که بزرگ شده بودند و معمولا همراه پدر و مادرشان نمی‌آمدند یا اگر می‌آمدند به اتاق یلدا می‌رفتند و با ضبط و کامپیوتر سرشان را گرم می‌کردند.

یکی از دوستان لطیفه تعریف کرد. همه نصفه نیمه خندیدند. مثل استارت زدن ماشینی که در هوای یخ‌زده روشن نشده، خاموش می‌شود. مرد لطیفه دیگری تعریف کرد. موتورها روشن شده بود و ایندفعه همه کامل خندیدند. ولی باز هم اشکالی در کار بود. صادق نمی‌خندید. در صورتش هیچ تلاشی برای خندیدن هم دیده نمی‌شد.

جاوید حرف را کشید به سیاست. صادق اخم کرده بود و سکوتش تأییدآمیز نبود. جاوید از صادق خواست حرف بزند.

صادق از لیوان توی دستش یک قلپ خورد. کمی به طرف میز خم شد و با این کار به شکم بزرگش فشار آمد. سرفه کرد. صدایش صاف نشد. سرفه دیگری کرد و سرخ شد. شروع کرد به حرف زدن. آرام حرف می‌زد. جانش بالا می‌آمد تا چند کلمه بگوید. چند نفر از مهمان‌ها مثل دونده‌های خطِ شروع حالت گرفته بودند.»


معرفی نویسنده
عکس فریبا وفی
فریبا وفی

فریبا وفی یکی از نویسندگان معاصر و مشهور زن ایران است که رمان‌هایش در خارج از مرزهای ایران هم خواننده و مخاطب پیدا کرد و به زبان‌های انگلیسی، آلمانی و ایتالیایی ترجمه شده‌اند. اغلب رمان‌ها و داستان‌ کوتاه‌های فریبا وفی به چاپ‌های بالا رسیده‌اند و جز آثار پرفروش ادبیات معاصر ایران هستند.

a_lovely_sister
۱۴۰۲/۰۷/۱۱

برای دوست داران فضاهای رمانتیک قشنگه برای من نحوه ی بیان داستان که روایت خطی نبود و یک جورایی گیج کننده بود جذاب بود این که همزمان زندگی چند نفر رو تعریف میکنه هم خوبه

zmoghani
۱۴۰۳/۰۴/۰۱

از نظر قلم واقعا خوب بود اما محتوا واقعا نامناسب بود! تعجب کردم چطور به همچین چیزی جایزه هم دادن😐 این الان نماد زن ایرانیه؟ کسی که بچه شو سقط میکنه و دنبال آزادی توهمیه؟! تغییر آرام شخصیت داماد خانواده رو دوس داشتم

- بیشتر
raha
۱۴۰۲/۰۷/۲۷

فکر میکردم آدم ها همان طور که آمده اند میروند. نمیدانستم که نمیروند‌.می مانند.ردشان می ماند حتی اگر همه چیزشان را هم با خودشان بردارند و بروند‌.

رویا
۱۴۰۲/۰۶/۱۲

کتاب روایتی است از دختری که دررابطه عشقی اش ناکام مانده و به دنبال رابطه عاطفی دیگر است . در عین حال زندگی خواهرش را که متاهل است نیز روایت میکند.. من از خوندنش لذت بردم.

«وقتی آدم به چیزی که می‌خواهد نمی‌رسد، زیاد دور نمی‌رود. همان حوالی پرسه می‌زند و به آشناترین چیز نزدیک به او، شبیه او چنگ می‌زند.»
پلوتون
گفت: «تو دختر قشنگی هستی. باشعوری.» این جور مقدمه را خوب می‌شناختم. خوبی‌ها را به تو می‌گفتند تا خوب‌ترها را از تو دریغ کنند.
پلوتون
«یک روز از سرِ بیکاری به بچه‌های کلاس گفتم انشایی بنویسند با این عنوان که فقر بهتر است یا عطر؟ قافیه ساختن از سرگرمی‌هایم بود. چند نفری از بچه‌ها نوشتند فقر. از بین علم و ثروت هم همیشه علم را انتخاب می‌کردند. نوشته بودند فقر خوب است چون چشم و گوش آدم را باز می‌کند و او را بیدار نگه می‌دارد ولی عطر، آدم را بیهوش و مدهوش می‌کند. عادت کرده بودند مجیز فقر را بگویند چون نصیبشان شده بود. فقط یکی از بچه‌ها نوشته بود، عطر. انشایش را هنوز هم دارم. جالب بود. نوشته بود عطر حس‌هایی را در آدم بیدار می‌کند که فقر آن را خاموش کرده است.»
ل.صفوی
از همه حرف‌های راستی که با این مشقت به دنیا می‌آمدند، واهمه داشتم.
پلوتون
رابطه آدم‌ها یخچال و لباسشویی نیست که گارانتی داشته باشد. یک روز هست و یک روز نیست و اگر کسی تضمینی بدهد دروغ گفته است.
unes
مردهای من عاشق نمی‌شدند. دم دست بودند ولی مال من نبودند. با آمدنشان این حس گزنده به سراغت می‌آمد که یک روز می‌روند و وقت رفتنشان می‌دانستی مرده‌هایی هستند که توانایی فکر کردن به بازمانده‌ها را ندارند.
sana
روابط عاطفی هم مثل هر چیز دیگری قانون دارد.
unes
«یک روز از سرِ بیکاری به بچه‌های کلاس گفتم انشایی بنویسند با این عنوان که فقر بهتر است یا عطر؟ قافیه ساختن از سرگرمی‌هایم بود. چند نفری از بچه‌ها نوشتند فقر. از بین علم و ثروت هم همیشه علم را انتخاب می‌کردند. نوشته بودند فقر خوب است چون چشم و گوش آدم را باز می‌کند و او را بیدار نگه می‌دارد ولی عطر، آدم را بیهوش و مدهوش می‌کند. عادت کرده بودند مجیز فقر را بگویند چون نصیبشان شده بود. فقط یکی از بچه‌ها نوشته بود، عطر. انشایش را هنوز هم دارم. جالب بود. نوشته بود عطر حس‌هایی را در آدم بیدار می‌کند که فقر آن را خاموش کرده است.»
unes
شما وفادار، درستکار، شرافتمند و هزار چیز دیگر بودید ولی خوشبخت نبودید.
sana

حجم

۱۰۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۷۹ صفحه

حجم

۱۰۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۷۹ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
تومان