کتاب سال بلوا عباس معروفی (دانلود و خرید با تخفیف)
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب سال بلوا اثر عباس معروفی

کتاب سال بلوا

نویسنده:عباس معروفی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۱۶۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب سال بلوا

کتاب سال بلوا اثر عباس معروفی روایتی از رنج است، روایتی از تاریخ و آن‌چه در حوالی سال‌های جنگ جهانی دوم بر ایران و مردمانش گذشته است. این رمان در سال ۱۳۲۰ و در سنگ‌سر اتفاق می‌افتد و داستان زندگی پر از رنج زنی به نام نوشاست! داستان در هفت شب می‌گذرد و از خلال زندگی نوشا، به جامعه‌ی ایرانِ آن سال‌ها می‌پردازد. عباس معروفی، نویسنده‌ی شهیر ایرانی در این رمان قدرت روایت‌گری‌اش را به تصویر می‌کشد و صدای زنان جامعه‌اش می‌شود.

گروه انتشاراتی ققنوس رمان سال بلوا را منتشر کرده و برای خرید و دانلود در طاقچه ارائه شده است.

درباره کتاب سال بلوا اثر عباس معروفی

نوشا یا نوشافرین، تنها دختر سرهنگ نیلوفری و عالیه‌خانم است که بعد از سال‌ها درمان پا به زندگی پدر و مادرش گذاشته. پدر نوشا، سرهنگ نیلوفری، با سودای وزارت جنگ راهی سنگ‌سر می‌شود ولی حکم رضاخان هرگز نمی‌رسد و سرهنگ ناکام از دنیا می‌رود. نوشا هفده‌ساله است که عشق در قلبش را می‌زند و حسینای کوزه‌گر در دلش خانه می‌کند؛ بااین‌حال مشکلات می‌افتند و حسینا غیب می‌شود. نوشا مجبور می‌شود از عشقش بگذرد و با دکتر معصوم ازدواج کند. تصمیمی که سرزنشی دائمی را برایش به ارمغان می‌آورد تا این‌که حسینا بار دیگر برمی‌گردد و...

عباس معروفی داستان سال بلوا را در هفت شب روایت می‌کند؛ هفت شبی که نوشا در آستانه‌ی مرگ، زندگی‌اش را به یاد می‌آورد و مرور می‌کند. راوی شب‌های فرد نوشاست و راوی شب‌های زوج نویسنده. ما در این رمان تنها با زندگی نوشا همراه نیستیم، بلکه با ایرانِ آن سال‌ها و زنانش همراهیم. ایرانِ خسته و عاصی از سایه‌ی جنگ و ظلم و زنانی که سال‌های سال نادیده گرفته‌ شده‌اند. معروفی در کنار نوشا داستان زنان دیگری را هم شرح می‌دهد تا پرده از ظلم کهنه‌ای که بر زنان و احساساتشان رفته بردارد و صدای تمام زنانی باشد که روزی زیر سایه‌ی مردسالاری حاکم بر جامعه، با رویاهایشان خداحافظی کرده‌اند. در سال بلوا می‌بینیم که فرقی ندارد دختری معمولی در خانواده‌ای پرجمعیت باشد یا نوشا، تنها دختر سرهنگ نیلوفری، در هر صورت دنیا برای زنان و خواسته‌هایشان جا ندارد.

رمان سال بلوا یکی از بهترین رمان‌های ایرانی و اثر مهمی در ادبیات این کشور است؛ نه‌تنها به سبب ویژگی‌های زبانی و روایی خاص عباس معروفی بلکه به دلیل ارائه‌ی تصویری کمتر دیده‌شده از جامعه‌ی ایرانی در دهه‌ی بیست. در این اثر می‌توانیم ایران را در دوران جنگ جهانی دوم دقیق و همراه با جزئیات ببینیم و لمس کنیم. تصویرهای سال بلوا به‌قدری واقعی و قابل لمس‌اند که شما را به دل آن دوران می‌برند و بی‌راه نیست اگر بگوییم مطالعه‌ی این رمان تجربه‌ی یک سفر است در زمان و تاریخ.

در ضمن کتاب سال بلوا را می‌توان یکی از رمان‌های مدرن ایرانی دانست؛ رمانی که کلیشه‌ها را زیر پا می‌گذارد و نظم زمان و روایت را در هم می‌شکند تا فرم را هم در اختیار محتوا قرار دهد. مخاطب از همان شروع داستان ضربه‌ی سهمگینی می‌خورد و دیگر نمی‌تواند خودش را از دل قصه بیرون بکشد و این مسئله باعث شده این رمان یکی از پرخواننده‌ترین رمان‌های ایرانی باشد و اثری ماندگار و فراموش‌نشدنی به حساب بیاید. در مورد این رمان نباید از نثر خاص معروفی گذشت؛ او دنیای کلمه‌ها را خوب می‌شناسد و می‌تواند به بهترین شکل ممکن آن‌ها به کار بگیرد. به همین دلیل است که توصیف‌های سال بلوا ناب و تاثیرگذارند و ممکن است تا مدت‌های زیادی ذهنتان را درگیر کنند.

خرید و دانلود کتاب سال بلوا را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

کتاب سال بلوا برای علاقه‌مندان به رمان‌های تاریخی و زنانه انتخاب درخشانی است. رمانی که به خوبی دغدغه‌های زنان ایران را نمایش می‌دهد و داده‌های دست‌اولی از ایرانِ سال‌های جنگ جهانی ارائه می‌کند. در ضمن این رمان برای کسانی که می‌خواهند با آثار مدرن ایرانی آشنا شوند و کسانی که به داستان‌های غیرخطی علاقه دارند بسیار جذاب است.

سال بلوا رمانی تمام‌قد ایرانی است و اگر می‌خواهید اثری بخوانید که از نظر زبان غنا داشته باشد و در ضمن نماینده‌ی خوبی برای جامعه‌ی ایرانی به شمار بیاید، سال بلوا را به شما پیشنهاد می‌کنیم. اگر به شنیدن کتاب‌های صوتی علاقه دارید، می‌توانید کتاب صوتی سال بلوا را با صدای عاطفه رضوی بشنوید.

چرا باید رمان سال بلوا را بخوانیم؟

مطالعه‌ی کتاب سال بلوا در واقع یک تیر است و چند نشان. هم می‌توانید از یک عاشقانه‌ی دلنشین لذت ببرید، هم با رمانی مدرن و نو روبه‌رو می‌شوید که فرم و سبک روایت خلاقانه‌ای دارد، هم در جریان اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران دهه‌ی بیست قرار می‌گیرید و هم با یکی از نویسنده‌های مهم ایرانی همراه می‌شوید. مهم‌تر از همه این‌که سال بلوا رمان خوبی است؛ رمانی که مثل یک فیلم سینمایی روایت شده و شما را تا جای ممکن به سوژه‌هایش نزدیک و نزدیک‌تر می‌کند. در این رمان خواننده به پنهانی‌ترین احساسات نوشا نزدیک می‌شود و رنج او به‌عنوان یک زن را تا عمق جان می‌چشد. عشق نوشا و حسینا چنان خوب ساخته و پرداخته شده که تا همیشه در کنجی از ذهن خواننده می‌ماند و احساسات او را به کار می‌گیرد. در ضمن آثار عباس معروفی همیشه لایه‌های پنهانی هم دارند و می‌شود رد پای اسطوره‌ها را در آن‌ها پیدا کرد. معروفی بهتر از هر کس دیگری می‌تواند نمادها را به کار بگیرد و در لفافه پیام‌هایی را به مخاطبش برساند. رمان سال بلوا مثل شعری تکان‌دهنده است که چه در محتوا و چه در شیوه‌ی روایت عملکرد خاصی دارد و می‌تواند برای هر خواننده‌ای تجربه‌ای فراموش‌نشدنی باشد.

درباره عباس معروفی

عباس معروفی سال ۱۳۳۶ در تهران به دنیا آمد. او از نوجوانی دلبسته‌ی دنیای کلمات بود و در یک مسابقه‌ی داستان‌نویسی هم برنده شده بود، ولی شاید آن روزها خودش هم تصورش را نمی‌کرد تبدیل به یکی از چهره‌های ماندگار ادبیات ایران شود. معروفی در رشته‌ی ادبیات تحصیل کرد و با چاپ کتاب روبه‌روی آفتاب در بیست‌وسه‌سالگی، رسماً به دنیای نوشتن پا گذاشت. او از شاگردان هوشنگ گلشیری بود؛ در نشریات مختلفی قلم می‌زد و در نهایت نشریه‌ی مهم گردون را تاسیس کرد.

سال ۱۳۶۷، قله‌ی کارنامه‌ی معروفی است؛ سالی که رمان سمفونی مردگان به انتشار رسید و بعدها تبدیل به یکی از محبوب‌ترین و مهم‌ترین رمان‌های ایرانی شد. این رمان که به شکل سیال ذهن روایت شده است، به روایت زندگی خانواده‌ای سنتی می‌پردازد. این کتاب به موفقیت بسیاری رسید و نام معروفی را در ذهن‌ها ماندگار کرد.

سال ۱۳۷۴، نشریه‌ی گردون توقیف شد و این اتفاق، عباس معروفی را راهی آلمان کرد. تلخی مهاجرت مدتی آقای نویسنده را گوشه‌نشین کرد ولی باز هم جادوی کلمات جواب داد و معروفی فعالیت‌های ادبی‌اش را در برلین شروع کرد؛ فعالیت‌هایی مثل تاسیس کتاب‌فروشی و برگزاری کارگاه‌های داستان‌نویسی. همه‌چیز خوب پیش می‌رفت تا این‌که سرطان در جان آقای نویسنده نشست و او را در شهریورماه سال ۱۴۰۱ از زندگی گرفت.

افتخارات عباس معروفی

عباس معروفی نویسنده‌ی خوش‌آوازه و پرافتخاری است؛ مردی که رمان سمفونی مردگانش بعد از سال، هنوز روی ویترین کتاب‌فروشی‌ها دیده می‌شود و در لیست پرفروش‌ترین‌ها قرار می‌گیرد. سمفونی مردگان هنوز مورد بررسی قرار می‌گیرد و به زعم بسیاری یکی از آثار بی‌تکرار دنیای ادبیات است. عباس معروفی در سال ۲۰۰۱ جایزه‌ی بنیاد ادبی فلسفی سورکامپ آلمان را برای این رمان گرفت و در سال بعدی جایزه‌ی کتاب آرنولد تسوایگ را برای کتاب پیکر فرهاد به خود اختصاص داد. آثار دیگر معروفی هم مورد استقبال خوانندگان ایرانی و خارجی قرار گرفتند و در تاریخ ادبیات ایران ماندگار شدند. سال بلوا هم بعد از سمفونی مردگان بهترین اثر این نویسنده است و جزو یکی از پرفروش‌ترین رمان‌ها به شمار می‌رود.

نقد کوتاه

همان‌طور که گفته شد، زمان در سال بلوا روند طبیعی‌اش را طی نمی‌کند و مدام می‌چرخد. در ضمن فصل‌ها راوی‌های مختلفی دارند و این نکات باعث می‌شود خواننده در شروع دچار نوعی سرگشتگی شود. بعضی از منتقدان معتقدند نباید خواننده را با فرم گیج کرد و او را در ابهام گذاشت؛ بااین‌وجود نباید نادیده گرفت که ما با رمانی مدرن روبه‌روییم که می‌خواهد جهان خودش را بسازد! رمانی که فرم و شیوه‌های روایی را به کار می‌گیرد که تا حد ممکن خواننده‌ را به داستان و شخصیت‌ها نزدیک‌تر کند. همچنین با گذشت فصل اول و رسیدن به فصل‌های بعدی، کم‌کم خواننده با شیوه‌ی روایت خو می‌گیرد و می‌تواند ارتباط خوبی با فرم داستان برقرار کند. برای خواندن نقد کتاب سال بلوا می‌توانید به وبلاگ طاقچه نیز مراجعه کنید.

سبک و ژانر رمان سال بلوا

رمان سال بلوا به شیوه‌ی جریان سیال ذهن روایت می‌شود؛ سبکی که می‌تواند در نمایش برهم‌ریختگی ذهنی شخصیت‌ها و پرداختن از ابعاد مختلف به آن‌ها بسیار کمک‌کننده باشد. این داستان درست از نقطه‌ی پایانی شروع می‌شود ولی در ادامه نه‌تنها جذابیتش را برای مخاطبان از دست نمی‌دهد، بلکه هر لحظه مخاطب را تشنه‌تر می‌سازد تا گرد این دایره بچرخد و به تمام حقیقت پی ببرد. در ضمن روایت هم از ذهن نوشا و هم از دید دانای کل دست نویسنده را باز می‌گذارد تا از محدودیت‌های زاویه دید عبور کند و بتواند از زوایای مختلف داستانش را روایت کند. شاید همین شیوه‌ی روایت است که باعث شده سال بلوا تا این حد تاثیرگذار عمل کند و بتواند در ذهن خواننده‌اش جا باز کند و تا مدت‌ها در یاد او بماند.

سال بلوا چند صفحه است؟

گروه انتشاراتی ققنوس این رمان را در ۳۴۲ صفحه منتشر کرده است.

بخشی از کتاب سال بلوا

صدای قطره‌های آب را می‌شنیدم، و صدای تیک‌تیک ساعت را که اعلام حضور می‌کرد، مردی در سردابه‌ای تاریک قدم می‌زد، زنی در باد راه گم کرده بود، پروانه‌ها خاک می‌شدند و بوی خاک همه جا را می‌گرفت. صدای گریه زنی را می‌شنیدم که سال‌ها بعد از سال بلوا یاد من افتاده بود. مگر نمی‌شود زنی یاد زن دیگری بیفتد که چهارده سال پیش او را دیده و گفته است: «شما خیلی شادابید، همیشه جوان و شادابید.»

چه حرف‌ها! خبر از دل آدم که ندارند، نمی‌دانند هر آدمی سنگی است که پدرش پرتاب کرده است. پوسته ظاهری چه اهمیت دارد؟ درونم ویرانه است، خانه‌ای پر از درخت که سقف اتاق‌هاش ریخته است، تنها یک دیوار مانده، با دری که باد در آن زوزه می‌کشد. یا نه، چناری است که پیرمردی در آن کفش نیمدار دیگران را تعمیر می‌کند، گیرم شاخ و برگی هم داشته باشد.

باید برمی‌گشتم.

به افسانه‌ای بر می‌گشتم که دختر پادشاه عاشق مرد زرگر شده بود، امّا پسر وزیر او را می‌خواست و در تب عشق دختر می‌سوخت، و دختر در غم عشق مرد زرگر می‌مُرد. چرخه‌ای بی‌سرانجام و بی‌سر و ته که به هر کجاش می‌آویختی آغاز راه بود، و از هر جاش می‌افتادی پایان کار.

دست‌هام را به صورتم گذاشتم ببینم هستم؟ زانو زده بودم، با سری افتاده، و موهایی که هنوز به زمین نرسیده بود.

معصوم گفت: «هیع ـ بوی خاک می‌دهی.»

شاید هم هق‌هق می‌کرد و من سکسکه می‌شنیدم. می‌شنیدم که قنداق موزر بر جمجمه‌ام صدای رژه سربازها سنگفرش خیابان را می‌شکافت. به خانه‌ای بر می‌گشتم که مردی در آرزوی ملکه شدن من آن قدر گریه کرده بود که کور شده بود. و من که دنباله او بودم مثل شهاب می‌سوختم و از بازی بیرون می‌رفتم. به یاد می‌آوردم پدرم، سرهنگ نیلوفری را که هر وقت خیال می‌کرد کسی دور و برش نیست، کورمال کورمال یکی از لباس‌های مرا برمی‌داشت، سرش را در آن فرو می‌برد و زار می‌زد. و مادرم گفته بود که از بس گریه کرد کور شد، و حالا خودش مرض ناامنی داشت. من کجا بودم؟ در خوابِ مادرم دیدم که مرده‌ام. و مرده‌ام.

در خانه‌ای زندگی می‌کردم که دختری از دیوار خانه سمت چپ، هر وقت پای دار قالی خسته می‌شد به بهانه مِه نردبان را می‌گرفت و می‌آمد بالا، لب دیوار سرک می‌کشید و با لبخندی گرم می‌گفت: «نوشا! نوشا! پیس‌پیسو.»

پنجره را باز می‌کردم، مه فضا را گرفته بود. سرم را در آن هوای مرطوبی که پوست تنم را خنک می‌کرد فرو می‌بردم. مگر نمی‌شود یاد دختری افتاد که عنکبوت قالی شده بود، آویخته بر تار و پود سفید و لاکی و سبز و آبی و رنگ‌های دیگر، دلخوش به مه یا باران، و نردبانی که او را به ایوان خانه ما می‌رساند.

به کوچه می‌رفتم. چی می‌خواستم بخرم؟ صدای نفس‌های مردی را از پشت سر می‌شنیدم. نمی‌بایست برمی‌گشتم، خودم را منقبض می‌کردم، چادرم را جمع می‌کردم و تندتر پا برمی‌داشتم. صدای نفس‌های آن مرد را می‌شنیدم که نزدیک‌تر شده و گفته بود: «خوشگل پدر سگ!» و رفته بود.

معصوم گفت: «حرامزاده پدرسگ!» و باز زد.

معرفی نویسنده
عکس عباس معروفی
عباس معروفی
ایرانی | تولد ۱۳۳۶

عباس معروفی، ۲۷ اردیبهشت ۱۳۳۶ در بازارچه‌ی نایب السلطنه تهران، به دنیا آمد. کلاس اول دبستان بود که پدر و مادرش به خانه‌ی جدید رفتند و او را در زادگاهش جا گذاشتند تا مادربزرگش تنها نباشد. تا کلاس پنجم دبستان، شاگرد اول بود. بنا به توصیه‌ی مدیر مدرسه به پدرش، کلاس پنجم و ششم را با هم امتحان داد. تمام دوران دبیرستان را شبانه خواند و روزها در یکی از مغازه‌های پدر کار می‌کرد. او در دبیرستان در رشته ریاضی تحصیل کرد اما در دانشگاه به سراغ ادبیات دراماتیک رفت. از همان دوران کودکی به نوشتن علاقه‌مند بود. آن روزها با تغییر دادن برخی نام‌ها و جزئیات آثار نویسندگان بزرگ، مانند چخوف، سعی در آفریدن چیزی داشت. اما در سال ۱۳۵۵ با شرکت در مسابقه داستان‌نویسی کیهان جوانان، مقام اول را به دست آورد. از آن روز، شروع به منتشر کردن داستان‌هایش در نشریات و مطبوعات مختلف کرد.

نظرات کاربران

Raha
۱۴۰۰/۱۲/۰۳

چرا توی بینهایت نیست

k.hashemzade
۱۴۰۱/۰۶/۱۰

کاش در قسمت بی نهایت میگذاشتید کتابهاشون رو🙁

Salar Moradpour
۱۴۰۱/۰۳/۲۵

لطفا بخش بی‌نهایت را برای کتاب باز کنید. 🙏🙏🙏

vafa
۱۴۰۱/۰۱/۱۲

«من با چشام دیدم تو زل تابستون چقدر زمستونه» [صفا] مرگ تدریجی... چقدر پایان این داستان، زیبا بود! چقدر "نوش آفرین" بود.:)) و آمیختگیِ افسانه و عشق، خیره‌کننده‌ست. جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند... (خواجه حافظ) چیزی که

- بیشتر
*𝐻𝑒𝒾𝓇𝒶𝓃
۱۴۰۱/۰۸/۱۶

(حالا به مرگ نزدیک تر از اتفاق ایستاده ایم.) چقدر عجیبیم.چقدر باید این روز ها بعضی چیز ها هم خوانده شوند و هم نه. حوصله ی هیچ چیز و هیچ کس را ندارم؛ این یعنی رمقی برای زیستن ندارم. نه زیستن

- بیشتر
Rahmani
۱۴۰۰/۱۲/۲۹

سلام لطفا تو قسمت بی نهایت هم بذارین. تشکر

کاربر ۵۳۲۹۱۹۸
۱۴۰۱/۰۹/۰۵

من بیشنر دوست دارم در مورد قیمت کتاب‌های اعتراض کنم. کتاب‌های فیزیکی انقدر گرون شدن که نمیشه خرید. به نسخه الکترونیکی پناه آوردیم. اینم که چنین وضعیتی داره! اته چه خبره ی pdf ۶۰ هزار تومن! نه حق نویسنده میدین

- بیشتر
nunuei
۱۴۰۱/۰۳/۲۲

یکی از قشنگترین رمان‌های ایرانی با ادبیاتی وزین از یه نویسنده استخوان دار. بی نهایت ستاره برای عباس معروفی✨

حسین میری
۱۴۰۱/۰۸/۰۸

سال بلوا یک شاهکار از عباس معروفی است. داستانی که به تفکرات سنتی و جامعهٔ مردسالار انتقاد دارد و روایتی از ظلم به زنان دارد. داستان در سال‌های جنگ جهانی و اوج خون‌خواری هیتلر اتفاق می‌افتد و در لابلای روایت‌ها

- بیشتر
روژینا
۱۴۰۱/۰۷/۲۳

خیلی خوب بود♥️♥️♥️😢😢😢موقع خوندن داستان فکر کردم باید نوشا رو بذاریم جلو محبوبه بامداد خمار ببینیم کی برنده میشه😂

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۱۱۸)
«از شما بعید است قضاوت سطحی بکنید، بساط یاغی‌گری باید برچیده شود.» «کدام یاغی؟» «همین‌ها که شب و روز مردم را غارت می‌کنند.» «چرا یاغی شده‌اند؟ هیچ فکر کرده‌اید؟ از گشنگی، ناامنی، بی‌سوادی، همین پاسبان‌های شما کم مردم را غارت نمی‌کنند. آن وقت شما آمده‌اید دار ساخته‌اید؟ روی هیتلر را سفید کرده‌اید!» «ما که کسی را دار نمی‌زنیم.» «مردم از ترس دارند می‌میرند، آقا!»
...
صورتم را به شانه‌اش گذاشتم و گفتم دلم می‌خواهد ماه من و تو همیشه پشت ابر بماند و هیچ کس از عشق ما باخبر نشود. آدم‌ها حسودند، زمانه بخیل است، و دنیا عاشق‌کش است.
نیلوفر معتبر
«چرا فرار می‌کنی؟» «می‌ترسم.» «از من؟» «نه، از عشق.»
نیلوفر معتبر
پدر گفت: «تصمیم گرفتی؟» «هنوز مرددم.» «شک کن دخترم، شک اساس ایمان است.»
نیلوفر معتبر
: «وقتی سر قدرت دعوا دارند، با همه چیز مردم بازی می‌کنند، ساده نباش.»
روژینا
«آدم به روی باز وارد خانه کسی می‌شود، نه به درِ باز، وگرنه این همه درِ باز!»
نیلوفر معتبر
«پدرم می‌گفت در سرزمینی که جنگ و گرسنگی باشد انواع و اقسام دین و خدا و باور و خرافات به وجود می‌آید، یادت باشد خدا یکی است و او هم ارحم‌الراحمین است.»
روژینا
«چرا یاغی شده‌اند؟ هیچ فکر کرده‌اید؟ از گشنگی، ناامنی، بی‌سوادی، همین پاسبان‌های شما کم مردم را غارت نمی‌کنند. آن وقت شما آمده‌اید دار ساخته‌اید؟ روی هیتلر را سفید کرده‌اید!» «ما که کسی را دار نمی‌زنیم.» «مردم از ترس دارند می‌میرند، آقا!»
حسین میری
و هیچ چیز مال خود آدم نیست مگر همان چیزهایی که خیال می‌کند دلبستگی‌هایی به آن دارد.
نیلوفر معتبر
«از شما بعید است قضاوت سطحی بکنید، بساط یاغی‌گری باید برچیده شود.» «کدام یاغی؟» «همین‌ها که شب و روز مردم را غارت می‌کنند.» «چرا یاغی شده‌اند؟ هیچ فکر کرده‌اید؟ از گشنگی، ناامنی، بی‌سوادی، همین پاسبان‌های شما کم مردم را غارت نمی‌کنند. آن وقت شما آمده‌اید دار ساخته‌اید؟ روی هیتلر را سفید کرده‌اید!» «ما که کسی را دار نمی‌زنیم.» «مردم از ترس دارند می‌میرند، آقا!»
نیلوفر معتبر

حجم

۲۳۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۲

تعداد صفحه‌ها

۳۴۲ صفحه

حجم

۲۳۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۲

تعداد صفحه‌ها

۳۴۲ صفحه

قیمت:
۹۵,۰۰۰
۵۷,۰۰۰
۴۰%
تومان