دانلود و خرید کتاب صوتی مغازه خودکشی
معرفی کتاب صوتی مغازه خودکشی
کتاب صوتی مغازه خودکشی نوشتهی ژان تولی و درباره دنیاییست که در آن همه چیز تهی از شور زندگیست و غم و غصه آن چنان همه جا را فرا گرفته که مردم حسی برای زندگی کردن در آن ندارند. شهری که نه گل و گیاه دارد و نه هوای پاک، و مردم محیط زیست را نابود کردهاند. پرفروشترین مغازهاش هم، مغازه فروش وسایل خودکشی متنوعی برای هر سلیقه و بودجه مثل انواع و اقسام سمها، گلوله، گیاهان کشنده، تیغهای آلوده به کزاز، طناب، و... برای پایان دادن به زندگی است.
یک بیزینس خانوادگی دلگیر، متعلق به خانواده تواچ، که با به دنیا آمدن فرزند کوچکشان همه چیز تغییر میکند.
نسخه صوتی مغازه خودکشی را با صدا و اجرای جذاب هوتن شکیبا بشنوید.
درباره کتاب صوتی مغازه خودکشی اثر ژان تولی
کتاب صوتی مغازه خودکشی یک کمدی سیاه است که در سال ۲۰۰۷ منتشر شد. کمدی سیاه به طنزی گفته میشود که پیرامون یک تابو با موضوعی تلخ مثل مرگ، جنایت، بیماری، جنگ، خودکشی و... همراه میشود. رمان مغازه خودکشی نیز طنزی سیاه در خصوص مرگ و خودکشی در جامعهای غمآلود و به شدت افسرده است؛ که مربوط به یک جامعه آخرالزمانی در نتیجه تغییرات شدید آب و هوا و مشکلات عمده پیشگیرینشده کره زمین است. جامعهای که اراده زندگی را از دست داده و همه چیز در هرج و مرج است، آمار مرگ و خودکشی در آن بسیار بالا، خندیدن و شادی در آن عجیب، و قرن ۲۱ برایشان یک خاطره دور و غیرواضح است.
داستان در مغازهای با کسب و کاری خانوادگی و پرسود متعلق به خانواده تواچ اتفاق میافتد. در این مغازه به مشتریان مشاوره هم میدهند. مثلا شما باید ورزشکار باشید، خودکشی به روش هاراکیری برازنده شماست. این مدل تیغ آلوده به کزاز است، سریع میکشد و احتیاج به زخم عمیق نیست. و...
روی پاکتهای مغازه خودکشی نوشته: آیا در زندگی شکست خوردهاید؟ لااقل در مرگ خود موفق باشید! و روی لباس فروشندهها نوشته: زندگی میکشد! بعد از مرگ موفقیتآمیز مشتریها، برای متوفی گل یا کارت تسلیت میفرستند و روی کارتش مینویسند برای مشتریمان، از مغازه خودکشی، تا آنجا هم چند مشتری پیدا کنند. از افتخارات این مغازه این است که آدمهای معروف برای خودکشی به آنها مراجعه کردهاند.
شخصیتهای رمان
خانواده تواچ ۳ فرزند دارند. هر کدام از اعضای خانواده در پی افراد سرشناسی که خودکشی کردهاند نامگذاری شدهاند:
میشیما (یوکیو) نویسنده و شاعر ژاپنی برجسته که به روش هاراکیری خودکشی کرد،
لوکریس (لوکرتیا) قدیسه رم باستان که در پی یک تعرض، پس از دریافت قول انتقام به خود چاقو زد و به موجب شورش مردم، حکومت از سلطنتی به جمهوری تغییر پیدا کرد،
ونسان (ونگوگ) نقاش سرشناس که به قلب خود شلیک کرد،
مریلین (مونرو) بازیگر بسیار معروف و محبوب که بیش از حد آرامبخش مصرف کرد،
و آلن (تورینگ) دانشمند انگلیسی که به سیب آغشته به سیانور گاز زد.
آلن فرزند کوچک خانواده است و با به دنیا آمدنش چیزی به آنها میدهد که نظیرش را قبلا ندیدهاند: عشق به زندگی. خندیدن و شور او از بدو تولد برای خانواده مایه خجالت و سرافکندگی خانواده در چنان جامعهای است. او عاشق خنداندن دیگران است و به مرور با وجودش سیاهبینی و حزن را کمرنگ و کمرنگتر میکند و در نتیجه کسب و کارشان تحتالشعاع قرار میگیرد. حتی نقاشیهای آلن با بقیه متفاوت است. در آنها کوه و رود و خانه و خورشید و آسمان آبی میکشد، در صورتی که تا به حال آنها را ندیده است. خواهر و برادرش همسن او که بودند نقاشیهای سیاه سراسر ناامیدی میکشیدند و مادر به آنها افتخار میکرد. از اینجا سرنوشت داستان، تقلا و جنگ بین مرگ و امید میشود.
در بین فرزندان خانواده نویسنده به خوبی علائم افسردگی را در حالتهای مختلف پراشتهایی، کماشتهایی، سردرد، عدم میل به تغییر، ناامنی و... به تصویر میکشد. دو فرزند دیگر خانواده، ونسان پسر بدخلق و بیاشتهای خانواده که همیشه سردرد دارد، خالق ابزارهای خودکشی و مریلین دختر ناسازگار و غرغروی خانواده که اضافه وزن دارد و از بخت خود همیشه شکایت میکند و جویای عشق است. مادر مریلین هر شب بالای بستر فرزندش یک قصه از خودکشیهای حیرتانگیز تاریخ را میگوید، مریلین هم خیلی دوست دارد خودکشی کند اما مادرش هر بار بهانه میآورد ما وظیفه مهمتری برای خدمت به مردم در این دنیا داریم. این دو خواهر و برادر با آلن خیلی متفاوتند و سعی دارند تا برادر کوچکتر خود را عوض کنند اما تاثیر آلن روی آن دو بیشتر است.
شنیدن این کتاب صوتی را به چه کسانی پیشنهاد می کنیم؟
کتاب صوتی مغازه خودکشی به دوستداران ادبیات معاصر خصوصا سبک فانتزی و کمدی سیاه پیشنهاد میشود.
چرا باید کتاب صوتی مغازه خودکشی با صدای هوتن شکیبا را بشنویم؟
کتاب صوتی مغازه خودکشی یکی از کتابهای معروف کمدی سیاه است که نامزد جوایز مختلفی شده است. گذشته از آن، فضای کتاب کمابیش فضای اغراق شده دنیای امروز است. سرد، افسرده، با محیط زیست آسیبدیده. شاید شنیدن این کتاب صوتی با صدای جذاب هوتن شکیبا برای کمر همت بستن جهت درمان افسردگی، زنده نگهداشتن روحمان و اهمیت به محیط اطرافمان تاثیرگذار باشد و این امید را زنده کند که یک تغییر بزرگ گاهی میتواند از یک نفر شروع شود.
درباره ژان توله یا ژان تولی
ژان تولی نویسنده، کارتونیست-تصویرگر و نمایشنامهنویس فرانسوی، متولد سال ۱۹۵۳ در سن لوی فرانسه است که حتی تجربه کارگردانی، بازیگری و مجریگری را در کارنامه خود دارد. از کتابهای این نویسنده ده کتاب از جمله مغازه خودکشی جایزه گرفته است. آثارش همگی به زبان فرانسه نوشته شده و این کتاب معروفترین اثر نویسنده است که به بیست زبان ترجمه شده است.
او با همسر بازیگر فرانسویش میومیو در یکی از محلات زیبای پاریس زندگی میکرد؛ اما متاسفانه سال ۲۰۲۲ در ۶۹ سالگی بر اثر ایست قلبی درگذشت. از وی ۱۹ کتاب و ۴ فیلم باقی مانده است که در این فیلمها نمایشنامهنویس، کارگردان و بازیگر بوده است.
نظر دیگران درباره رمان مغازه خودکشی
محمد آیساوی نویسنده فرانسوی شاغل در مجله «ادبیات فیگارو» نوشت: طنز تولی فاصله مناسبی دارد: نه در محتوا خیلی سبک است و نه در شوخی خیلی عمیق شده است، همزمان از مقدار خوبی از طعنه و تخیل لازم برای چنین موضوعی برخوردار است. این کتاب سرشار از زندگیست.
درباره هوتن شکیبا؛ گوینده کتاب
نسخه صوتی کتاب مغازه خودکشی در فروشگاه طاقچه با صدای هوتن شکیبا موجود است. هوتن شکیبا متولد سال ۶۳ در شهر سنندج است. کارشناسی کارگردانی و کارشناسی ارشد بازیگری دارد و از کارهای او میتوان به بازی در فیلمهای سینمایی طبقه حساس، هلن، شبی که ماه کامل شد، ابلق و مجموعیٔ تلویزیونی لیسانسهها اشاره کرد. همچنین صداپیشگی دو عروسک دیبی و خونه بغلی را برای مجموعههای کلاه قرمزی و عروسک «بچه» و «شاباش» را برای مجموعه مهمونی در کارنامه دارد.
چه کسانی مغازه خودکشی را به فارسی ترجمه کردهاند؟
این کتاب با ترجمههای محمدرضا آبیار، بهجت نجفی، احسان کرمویسی، سودا وهابزاده، نازنین جباریان صابر، و بنفشه کاظمی به بازار کتاب ایران آمده است.
اولین ترجمه فارسی آن سال ۱۳۹۷ توسط احسان کرم ویسی در نشر چشمه به چاپ رسید وپس از آن در ایران کلا تا سال ۱۴۰۰ پنجاه بار تجدید چاپ شد. این مترجم از ژان تولی کتاب آدمخواران را نیز ترجمه کرده است.
اقتباسهایی از این رمان
انیمیشن The Suicide Shop تولید کمپانی APR Selection به کارگردانی پاتریس لکونت از روی کتاب مغازه خودکشی ساخته شده است و سال ۲۰۱۵ به نمایش درآمد و زبان این فیلم فرانسوی کانادایی است. این فیلم یک انیمیشن بزرگسال کمدی/موزیکال است که ۷۱ درصد مقبولیت در سایت روتن تومیتوز کسب کرده است و تا حدی متفاوت از کتاب است.
این انیمیشن دو بار نامزد دریافت جایزه شده است. یک بار در سال ۲۰۱۲ توسط انجمن فیلم کلاسیک ترسناک راندو هاتون به عنوان فیلم مستقل، و یک بار در سال ۲۰۱۳ توسط انجمن فیلم اروپا برای مخاطبین جوان.
همچنین در ایران بر اساس اقتباسی از رمان مغازه خودکشی نمایشی به همین نام به نویسندگی باقر سروش و کارگردانی علیرضا مهران در تئاتر شهرزاد اجرا رفتهاست. کارگردان درباره این نمایش گفته بود: «طراحی و کارگردانی این نمایش نیز مینیمال است. بازیها تلفیقی از بازیهای سینمایی و تئاتر است.»
همچنین نمایش «از میان مردگان» به نویسندگی شیما محمدبیگی، کارگردانی سمیه مطلبی و تهیه کنندگی علیرضا یگانگی در مجموعه دیوار چهارم به صحنه رفته است.
در بخشی از کتاب صوتی مغازه خودکشی میشنویم
«آلن! آخه چندبار باید بهت بگم؟ وقتی مشتریهامون از مغازه خرید میکنن، بهشون نمیگیم بهزودی میبینمت. ما باهاشون وداع میکنیم. چون دیگه هیچوقت برنمیگردن. آخه کِی این رو توی کلهت فرومیکنی؟»
لوکریس تواچ باعصبانیت کاغذی را پشت خود در دستان گرهکردهاش پنهان کرده بود که با تکانهای عصبیِ او میلرزید. بچهٔ کوچکش روبهروی او ایستاده بود و بشاش و مهربان نگاهش میکرد. خانم تواچ خم شد و با لحن سرزنشآمیز محکمتری گفت «و یه چیز دیگه؛ این جیکجیک کردنت رو تموم کن. وقتی یکی میآد اینجا نباید بهش بگی ــ ادای آلن را درمیآورد ــ “صبحبهخیر.” تو باید با لحنِ یه بابامُرده بهشون بگی “چه روزِ گندی، مادام.” یا مثلاً بگی“ امیدوارم اون دنیا جای بهتری براتون باشه، موسیو.” خواهش میکنم لطفاً این لبخندِ مسخره رو هم از رو صورتت بردار. میخوای این یه لقمه نون رو ازمون بگیری؟ آخه این چه رفتاریه که وقتی یکی رو میبینی چشمهات رو میچرخونی و دستهات رو میبری پشت گوشت و تکونشون میدی؟ فکر کردی مشتریها میآن اینجا لبخندِ ابلهانهٔ تو رو ببینند؟ واقعاً میری روی مُخم. مجبورمون میکنی پوزهبند بهت ببندیم.»
خانم تواچ از دست آلن بهشدت عصبانی بود. او زنی بود با قدی متوسط و حدوداً پنجاهساله. موی قهوهای خوشحالت و کوتاهی داشت که پشت گوش جمعشان میکرد و طرهٔ روی پیشانیاش نوعی طراوت زندگی به او میبخشید. درست مثل موی مجعد طلایی آلن. زمانی که مادرش سرش داد میزد، مویش به عقب میرفت؛ انگار بادِ پنکه به آنها میخورد. خانم تواچ کاغذی را که پشت خود پنهان کرده بود درآورد و گفت «این چهجور نقاشیایه که از مهدکودک آوردی خونه؟» با یک دستش نقاشی را گرفته بود و با انگشت اشارهٔ دست دیگر روی کاغذ میکوبید. «جادهای که به یه خونه میرسه، با یه در و پنجرههای باز زیر آسمون آبی، یه خورشید گنده هم اون بالا داره میتابه! حالا بگو ببینم، چرا هیچ آلودگی یا ابرِ گرفتهای توی این آسمونِ آبی نیست؟ پرندههای مهاجر که رو سر ما خرابکاری میکنند و ویروس آنفلوآنزا پخش میکنند، کجا هستند؟ تشعشعات هستهای کو؟ انفجار تروریستی کجاست؟ نقاشیِ تو واقعگرایانه نیست. برو ببین ونسان و مرلین وقتی همسنِ تو بودند چی میکشیدند!»
لوکریس بهزحمت خود را از میان قفسههایی که رویشان بطریهای طلایی کمرنگی بود، رد کرد. از جلو پسر بزرگش عبور کرد. ونسانْ پانزدهساله و لاغر بود و داشت ناخنهای دستش را میجوید. سرش با بانداژی پارچهای پیچیده شده بود. کنار او، مرلین روی چهارپایه زانوی غم بغل گرفته بود. دوازدهساله و چاق بود. چنان خمیازهای کشید که انگار میتواند جهان را ببلعد. میشیما کرکرهٔ فلزی را پایین کشید و شروع کرد به خاموش کردن لامپهای مهتابی. خانم تواچ کشوِ زیر صندوق را باز کرد و دفتر حسابوکتاب را بیرون کشید. داخل دفتر دو برگ کاغذ بود. آنها را باز کرد.
«ببین این نقاشی مرلین چهقدر غمانگیزه! این یکی رو نگاه کن که ونسان کشیده، میلههایی روبهروی یک دیوار آجری! هنوز هم دوستش دارم. این پسر معنی زندگی رو درک کرده. ممکنه پسرِ بدبختِ بیاشتهایی به نظر بیاد که میگرن داره و خیال میکنه بدون بانداژِ سرش جمجمهش منفجر میشه، ولی اون بیشک هنرمندِ خانوادهست، ون گوگِ ماست.»
همچنان به تحسین ونسان به عنوان یک نمونهٔ ارزشمند ادامه میداد، «خودکشی تو خونشه. یک تواچ واقعی، ولی تو، آلن...»
ونسان که انگشت شستش را در دهانش کرده بود جلو آمد و خودش را توی آغوش مادر مچاله کرد. «کاش میتونستم برگردم تو شکمت مامان...»
مادر بانداژ کرپ ونسان را نوازش کرد و پاسخ داد «درکت میکنم.» بعد شروع به بازجویی از نقاشی آلنکوچولو کرد. «این دخترِ لنگدراز که کنار خونه داره ورجهوورجه میکنه کیه؟»
پسرک ششساله پاسخ داد «مرلینه دیگه.»
مرلین با شانههای افتاده و پژمرده آرام سرش را بلند کرد. صورت و دماغ سرخش تقریباً زیر موهایش پنهان شده بود. خانم تواچ باتعجب فریاد زد، «پس چرا انقدر فعال و خوشگل کشیدیش؟ در صورتی که خودت میدونی اون همیشه میگه تنبل و زشته!»
«به نظرم خیلی هم خوشگله!»
مرلین گوشهایش را گرفت، از چهارپایه پایین پرید و جیغزنان از پشت مغازه به سمت پلههای ساختمان دوید.
مادر مرلین فریاد زد، «بفرما، حالا هم خواهرش رو به گریه انداخت.»
پدر مرلین آخرین لامپهای مهتابی مغازه را خاموش کرد.
زمان
۰
حجم
۰
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۰
حجم
۰
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
پایانش فوق العاده جذاب بود بهرحال... و کشش اش تویِ طولِداستان بنظرم کاش میشد کاربران طاقچه هم گاهی کتابارو بخونن و منتشرش کنن تویه حساب کاربری هاشون تا اگه بقیه خواستن ازش استفاده کنن:))
من این کتاب رو به پیشنهاد دکتر مجتبی شکوری از برنامه کتابباز شبکه نسیم تهیه کردم البته نه از طاقچه. برعکس اسم کتاب که به نظر غمگین و ناراحت کننده میاد این کتاب یک کتاب در زمینه امید و روحیه است
من از طرف یک مخالف کتاب صوتی نظر میدم: خانم ها و آقایان این کتاب عاااااااااااالیه یعنی هرچی بگم کم گفتم. هم آقای شکیبا عالی اجرا کردن و هم داستان جذابی داشت چقدر سخته تو دنیایی که همه نا امید و نامهربانن تو
داستان جذاب شروع میشه،کمی ساکن میشه و در پایان به عجیب ترین شکل ممکن و ناگهانی ترین شکل ممکن تموم میشه. از نظر من میشه سه نظریه راجع به پایان کتاب مطرح کرد. یک: پایان کتاب همینه و نویسنده فقط برای متفاوت
دارم گوش میدم عالیه هم کتاب هم اجرای هوتن شکیبا
داستان از ایده اصلی خوب و بکری بهره میبره ولی بشدت در فضاسازی جامعه بیرون از مغازه کم کار و ناتوانه. گویندگی جناب شکیبا بسیار عالی و سیر روایت و فضاسازی ایشون حرفه ای و جذابه. ترجمه روونیم داره ولی
خیلی کتاب جالبی بود، خیلی خوب نگاه مثبت به زندگی رو تو کتاب یاد داده جمله ی پایانی کتاب واقعا شوکه کننده بود
صدای دلنشین هوتن و اجرای فوق العاده
کتاب قشنگی بود متن انگیزشی زیاد هست و اکثر ماها زیاد خواندیم ولی انگیزشی این کتاب متفاوت بود لحن نصیحت و ایجاد شوق نداشت بلکه به لیوان پر نگاه کردن و داشتن دید خوب و دیدن نیمه تکامل زندگی اشاره
آخرش چرااا چراااااا چرااااااااااااا