دانلود و خرید کتاب صوتی خاطرات یک آدم کش
معرفی کتاب صوتی خاطرات یک آدم کش
کتاب صوتی خاطرات یک آدمکش نوشتهٔ کیم یونگ ها و ترجمهٔ خاطره کردکریمی است که این بار با صدای خاص هوتن شکیبا آن را میشنوید. رادیو گوشه خاطرات یک آدمکش را منتشر کرده است. این کتاب صوتی داستان قاتلی است که سالها از آخرین قتلهایش گذشته اما مجبور است دست به قتلی دیگر بزند؛ اما نگران است که نکند کشتن را فراموش کرده باشد.
درباره کتاب صوتی خاطرات یک آدم کش اثر کیم یونگ ها
جنازهٔ دختر دانشجوی بیستوپنجسالهای را در جادهای فرعی پیدا کرده بودند. دستها و پاهایش از رد طناب کبود شده بود و لباس هم به تن نداشت. درست مثل بقیه او را هم دزدیده و کتک زده و کنار جاده رها کرده بودند تا بمیرد. راوی داستان که کیم بیونگسو نام دارد و ۷۰ساله است، خبرها را دنبال میکند. دو زن دیگر هم در محلهٔ آنها بهتازگی کشته شدهاند. زنها همگی بیست و خُردهای سال داشتند و دیروقت در راه خانه کُشته شده بودند. پلیس حدس میزند هر سه زن را یک نفر کشته است. یک قاتل زنجیرهای خطرناک.
کیم که از ابتدای داستانْ از فراموشیِ این روزهایش میگوید، در گذشته قاتل بوده است؛ ۳۰ سال آدمکشی! البته قاتلی عجیب که کتابهای بزرگ میخواند و به فیلسوفی مثل نیچه هم ارجاع میدهد. شغلش هم دامپزشکی بوده و از این طریق ابزار جنایت را فراهم میکرده است.
او که آلزایمر دارد، به خاطر نمیآورد این زنهای مقتول را خودش کشته است یا یک نفر دیگر. دفتر خاطراتش را نگاه میکند و متوجه میشود که خودش آنها را نکشته چون او تمام خاطرات قتلهایش را مینویسد. البته با رجوع به گذشتهاش، به یاد میآورد که چه کسانی را کشته: پدر، همسر و ... .
کیم میخواهد فکری برای این متجاوز که در قلمرو آنها آدم میکشد بکند. دختر خودش هم در خطر است. اما همه چیز از جایی پیچیدهتر میشود که راوی میفهمد دخترش عاشق کسی شده است. کیم به او شک دارد: شاید این پسر همان قاتل زنجیرهای باشد!
او باید دخترش را نجات دهد. آن هم از دست کسی که بیوقفه و بدون لحظهای مکث آدم میکشد و دختران شهر را نشانه گرفته است.
خاطرات یک آدم کش داستان این آدمکش حرفهای است که حالا خودش را در دوران بازنشستگیاش میبیند. اما انگار قرار نیست این پیشه و این حرفه او را رها کند؛ انگار باید دوباره به آدمکشی برگردد.
شنیدن کتاب صوتی خاطرات یک آدم کش با صدای هوتن شکیبا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای معمایی و رازآلود با تم روانشناسانه پیشنهاد میکنیم. اگر شیفتهٔ صدای هوتن شکیبا هستید حتما این کتاب را گوش کنید چون شکیبا با مهارت خاص خود آن را خوانده است؛ گویی راویِ قاتل کنار ما نشسته و زندگیاش را تعریف میکند. وحشت و شگفتی هر لحظه شما را فرا خواهد گرفت. داستان گاه به ژانر کمدی سیاه نزدیک میشود و شکیبا از عهدهٔ اجرای این سبک بهخوبی برآمده است.
درباره کیم یونگ ها
کیم یونگ ـ ها از سرآمدان موج داستان سیاهنویسیِ کرهٔ جنوبی، که راهش را تازگیها به مدد ترجمه به ادبیات جهان باز کرده، متولد ۱۹۶۸ هواچونِ گانگوون است و در دانشگاه یانسهٔ سئول مدیریت کسبوکار خوانده. او پیش از آنکه نویسندهٔ تماموقت شود به استخدام نیروی پلیس درآمد و چندین و چند سال در حوزهٔ استحفاظیِ سوون دستیار کارآگاه بود. مدتی هم در دانشکدهٔ تئاتر دانشگاه ملیِ هنر کره تدریس کرد و برنامهٔ رادیوییِ منظمی داشت با موضوع کتاب. اقبال منتقدان و خوانندگان به رمان حق دارم خودم را بر باد دهمِ او در ۱۹۹۵ سرآغاز حرفهٔ جدیِ داستاننویسیاش شد. یونگ ـ ها در کنار نوشتن به کارِ ترجمهٔ رمانهای انگلیسی هم مشغول است که تازهترینِ آنها ترجمهٔ رمان گتسبی بزرگ، اثر اسکات فیتزجرالد است.
بخشی از کتاب صوتی خاطرات یک آدمکش
«خانهٔ من پای کوه و پشت به جادهٔ اصلی است، برای همین کوهنوردانی که از کنارش میگذرند راحت به آن دید دارند. احتمال میدهم آنهایی که پایین میآیند بیشتر از کسانی که بالا میروند چشمشان به خانه میافتد. بر پیشانیِ کوه معبدی بزرگ هست، و بعضیها خیال میکنند خانهٔ من صومعه یا اقامتگاه زائران معبد است. صد متر پایین جاده اقامتگاهی فصلی است. زوجی مبتلا به زوال عقل ساکنش بودند. همسایهها اسمش را گذاشته بودند خانهٔ درخت هلو. اولش فقط شوهره زوال عقل داشت، اما طولی نکشید که همین تشخیص را برای زنش هم دادند. نمیدانم بقیه چی فکر میکردند، اما خودشان دوتا هیچ مشکلی نداشتند. هربار توی خیابان بهشان برمیخوردم، کف دستهایشان را از سرِ احترام به هم میچسباندند و احوالپرسی میکردند. آن وقتها برایم سؤال میشد الآن اینها به خیالشان من کی هستم؟
اولش خیال میکردند در دههٔ ۹۰ زندگی میکنند، اما سالهای آخر به دههٔ ۷۰ سفر کرده بودند؛ یعنی به زمانهای برگشته بودند که یک کلمهٔ نابجا میتوانست آدم را بیندازد گوشهٔ هلفدونی، دورهٔ اقدامات ضربتی و بهاصطلاح قانون امنیت ماکولی برای همین تا به غریبهای برمیخوردند، محتاط و مواظب میشدند. حالا از نظر آنها همهٔ ساکنان روستا غریبه بودند و برایشان عجیب شده بود که این آدمهای ناآشنا مدام دوروبرشان در رفتوآمدند. و سرانجام کار به جایی رسید که آن دوتا همدیگر را هم به جا نمیآوردند. همین وقتها بود که سروکلهٔ پسرشان پیدا شد تا این پیرمرد و پیرزن را به خانهٔ سالمندان ببرد. یک روز اتفاقی داشتم از جلوِ خانهشان رد میشدم و چشمم به آن دو افتاد که جلوِ پسرشان زانو زده بودند و التماسش میکردند که بهشان رحم کند. «خواهش میکنیم ما رو نکُش! ما کمونیست نیستیم، قسم میخوریم!»
به نظر میرسید پسرشان را، که کتوشلوار به تن داشت، با مأمور سازمان اطلاعات ملی اشتباه گرفته بودند. آن زوج، که یکدیگر را هم دیگر نمیشناختند، جلوِ پسرشان متحد شده بودند. پسر بین خشم و اشک در نوسان بود تا بالاخره همسایهها وارد معرکه شدند و زوج پیر را بهزور سوار ماشینی کردند تا آنها را با خود ببرد.
این میتوانست آیندهٔ من باشد.»
زمان
۳ ساعت و ۲۰ دقیقه
حجم
۴۵۸٫۶ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۳ ساعت و ۲۰ دقیقه
حجم
۴۵۸٫۶ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
به نظرم رادیو گوشه باید همکاری بیشتری با هوتن شکیبا داشته باشه. کتابخوانی ایشون خیلی خوبه
هوتن شکیبا جذابت ترین وسوسه، واسه خوندن هر کتابی هست
صدای درخشان هوتن شکیبا 🥺👌🏻
با سلام به عنوان کسی که روانشناسی درس میده، این کتاب رو بخاطر رگه های روان تحلیلی اش به دانشجوها و علاقه مندان این رشته، پیشنهاد میکنم، خودم هم احتمالا دوباره یا چندباره گوش کنم. ممنون از تیم رادیو گوشه👏
فوق العادست کتاب مغازه خودکشیم با صدای ایشون فوق العادست 😍😍😍😍😍😍
صدای زیبای هوتن شکیبا آدمو ترغیب میکنه این کتابو گوش کنه👌👌
بخشی از کتاب که بیماری آلزایمر را به خوبی توصیف میکند:«چیزی کنایه آمیز تر از این هست که آدم یادش بره قرص هایی رو بخوره که لازمشون داره تا روند افت مهارت های شناختیش کند بشه!؟ روی تقویم نقطه هایی میگزارم
متن روان به همراه صدای هوتن شکیبا حتما جذاب و شنیدنی است💛
عالی بود، اینقدر روند داستان جذاب بود که نمیشد ولش کرد، اصلا صدای جذاب آقای هوتن شکیبا هم این جذابیت داستان رو چندبرابر کرده بود، ممنون از همگی...♡♡
داستان جذاب ،گیرا و درگیر کننده ای داره که با صدای هوتن شکیبا به یک اثر هنری زیبا و کامل تبدیل شده