
کتاب استنطاق
معرفی کتاب استنطاق
کتاب الکترونیکی «استنطاق» نوشتهٔ فئودور داستایفسکی با ترجمهٔ عبدالمجید احمدی در نشر برج چاپ شده است. درست لحظاتی پیش از اجرای حکم تیرباران و دقایقی پس از اینکه اعضای حلقهی پتراشفسکی به اجبار صلیب را بوسیده بودند تا حکم تیربارانشان اجرا شود، یکی از مهمترین احکام بخشش تمام تاریخ از راه رسید. تزار روسیه جلوی مرگ یکی از بزرگترین نویسندگان و اندیشمندان تمام دورانها را گرفت، آن هم در زمانی که او هنوز شاهکارهایش را ننوشته بود.
سال ۱۸۶۰ داستایفسکی متن بازجوییهایش در زندان تزار را بازنویسی کرد و توضیحاتی نیز به آن افزود؛ کتاب حاضر شرحی است از آن تجربهٔ هولآور. همچنین او دربارهٔ پروندهٔ خود و دیگر اعضای محفل پتراشفسکی نوشته و البته مشروح بازجوییهایش را طی زمان رسیدگی به این پرونده بیکموکاست آوردهاست.
درباره کتاب استنطاق
نیمهشبِ بیستوسوم آوریل ۱۸۴۹، سیوشش نفر از جمله فیودور داستایفسکی به جرم عضویت در «محفل پتراشفسکی» بازداشت شدند. محاکمهٔ داستایفسکی هشت ماه طول کشید. پس از اتمام بازجوییها، به فرمان تزار نیکلای اول، دادگاه تشکیل شد و داستایفسکی را به جرم خواندن، گزارشندادن و توزیع نامههای ضددینی و ضدحکومتی به تیرباران محکوم کرد. درست در سحرگاهی که محکومان پای سکوی تیرباران بودند و سه نفر از همقطاران داستایفسکی با چشمهای بسته در انتظار آتش گلوله بر سینههایشان بودند، پیک تزار از راه رسید و خبر از لغو مجازات اعدام برای محکومان حلقهی پتراشفسکی داد؛ اما تجربهٔ عذاب روحی این لحظات هرگز داستایفسکی را رها نکرد.
این کتاب شامل دو بخش است. در بخش اول توضیحات داستایفسکی دربارهٔ پروندهٔ خود و دیگر اعضای محفل پتراشفسکی آمدهاست. بخش دوم هم شامل مشروح بازجوییهایی است که طی فرایند رسیدگی به پروندهٔ محفل پتراشفسکی، از داستایفسکی شدهاست. خودِ نویسنده این بازجوییها را بعدها در سال ۱۸۶۰ بازنویسی کرده و توضیحاتی نیز بهصورت موردی بدان اضافه کردهاست.
کتاب استنطاق را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به مطالعه آثار زندگینامهای و دوستداران داستایفسکی پیشنهاد میشود.
درباره فئودور داستایفسکی
فیودور میخایلوویچ داستایوسکی در ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱ به دنیا آمد. او نویسندهٔ مشهور و تأثیرگذار اهل روسیه بود. ویژگی منحصربهفرد آثار او، روانکاوی و بررسی زوایای روانی شخصیتهای داستان است. بسیاری او را بزرگترین نویسندۀ روانشناختی جهان به شمار میآورند. داستایوفسکی ابتدا برای امرار معاش به ترجمه پرداخت و آثاری چون «اوژنی گرانده» اثر بالزاک و «دون کارلوس» اثر فریدریش شیلر را ترجمه کرد؛ سپس به نگارش داستان و رمان پرداخت. بیشتر داستانهای داستایفسکی، سرگذشت مردمی عصیانزده و بیمار و روانپریش است. در بیشترِ داستانهای او، مثلث عشقی دیده میشود؛ به این معنی که زنی در میان عشق دو مرد یا مردی در میان عشق دو زن قرار میگیرد. در این گرهافکنیها است که بسیاری از مسائل روانشناسانه (که امروز تحتعنوان روانکاوی معرفی میشود) بیان شده است. منتقدان، این شخصیتهای زنده و طبیعی و برخوردهای کاملاً انسانی آنها را ستایش کردهاند.
رمانها و رمانهای کوتاه این نویسنده عبارتند از: (۱۸۴۶) بیچارگان (یا «مردمان فرودست»)، (۱۸۴۶) همزاد، (۱۸۴۷) خانم صاحبخانه/ بانوی میزبان، (۱۸۴۹) نیه توچکا (ناتمام)، (۱۸۵۹) رؤیای عمو، (۱۸۵۹) روستای استپان چیکو، (۱۸۶۱) آزردگان/ تحقیر/ توهینشدگان، (۱۸۶۲) خاطرات خانهٔ اموات، (۱۸۶۴) یادداشتهای زیرزمینی، (۱۸۶۶) جنایت و مکافات، (۱۸۶۷) قمارباز، (۱۸۶۹) ابله، (۱۸۷۰) همیشه شوهر، (۱۸۷۲) جنزدگان، (۱۸۷۵) جوان خام، (۱۸۸۰) کتاب برادران کارامازوف.
داستانهای کوتاه و بلند او نیز عبارتند از: در پانسیون اعیان، (۱۸۴۶) آقای پروخارچین، (۱۸۴۷) رمان در نُه نامه، (۱۸۴۸) شوهر حسود، (۱۸۴۸) همسر مردی دیگر، (۱۸۴۸) همسر مردی دیگر و شوهر زیر تخت (تلفیقی از ۲ داستان قبلی)، (۱۸۴۸) پولزونکوف، (۱۸۴۸) دزد شرافتمند، (۱۸۴۸) درخت کریسمس و ازدواج، (۱۸۴۸) شبهای روشن، (۱۸۴۹) قهرمان کوچولو، (۱۸۶۲) یک داستان کثیف/ یک اتفاق مسخره، (۱۸۶۵) کروکدیل، (۱۸۷۳) بوبوک، (۱۸۷۶) درخت کریسمس بچههای فقیر، (۱۸۷۶) نازنین، (۱۸۷۶) ماریِ دهقان، (۱۸۷۷) رؤیای آدم مضحک، دلاور خردسال، قلب ضعیف (۱۸۴۸)، بوبوک (۱۸۷۳).
مقالههای او عبارتند از: Winter Notes on Summer Impressions (۱۸۶۳) و یادداشتهای روزانهٔ یک نویسنده (۱۸۷۳–۱۸۸۱)،
ترجمههای او عبارتند از: (۱۸۴۳) اوژنی گرانده (انوره دو بالزاک)، (۱۸۴۳) La dernière Aldini (ژرژ ساند)، (۱۸۴۳) Mary Stuart (فریدریش شیلر) و (۱۸۴۳) Boris Godunov (الکساندر پوشکین)،
فئودور داستایفسکی نامههای شخصی و نوشتههایی را که پس از مرگش منتشر شده، در کارنامۀ نوشتاری خویش دارد. او در ۹ فوریهٔ ۱۸۸۱ درگذشت.
بخشی از کتاب استنطاق
بله، اگر آرزوکردنِ شرایط و زندگیِ بهتر برابر است با لیبرالیسم و آزاداندیشی، خُب، به این مفهوم، بنده آزاداندیشم. من دقیقاً به همان معنایی آزاداندیشم که هر انسانی میتواند باشد، هر انسانی که در عمق قلبش حس میکند از حق شهروندی برخوردار است، حس میکند از این حق برخوردار است تا خیر کشورش را بخواهد، زیرا در قلب خود هم عشق به وطن را مییابد و هم درک و علم به اینکه نباید بههیچوجه به وطنش صدمه بزند. اما مسئله اینجاست که این آرزوی خیر داشتن برای کشور، آرزوی مُجازی است یا خیر؟ بگذارید علیه من مدرک پیدا کنند که من با تحریک نفرت عمومی در پی تغییرات اساسی و کودتا و انقلاب بودهام! من از مدارک جرم نمیترسم، زیرا هرگونه خبرچینی نه چیزی از من کم میکند و نه چیزی به من اضافه میکند. این خبرچینیها و مدرکسازیها و آدمفروشیها مرا وادار نمیکنند که انسان دیگری بشوم، انسانی متفاوت با آن که هستم. آیا آزاداندیشیِ فراقانونی من در این است که به خودم اجازه دادم با صدای بلند دربارهٔ مسائلی حرف بزنم که دیگران خود را موظف به سکوت در قبالشان میدانند؟ تازه، نه به این خاطر که میترسند چیزی برخلاف منویات حاکمیت بگویند (حتی به ذهنشان هم خطور نمیکند!)، بلکه به این خاطر که بهعقیدهٔ آنها درمورد چنین مسائلی نباید با صدای بلند حرف زد. ماهیت اتهام من این است؟ اما ترس از این را که حرفم باب میل حاکمیت نباشد، همواره یک توهین به شخصیت خود میپندارم. حقیقتاً هم چرا کسی که در مسیر راست قدم برمیدارد باید از بیان حرفش بترسد؟ این بدان معناست که قانون چنانکه بایدوشاید از حریم شخصی انسانها دفاع نمیکند و بهراحتی میتوان در ازای ادای چند واژهٔ ساده و گفتن عبارتی نابجا، جان خود را از دست داد. اما سؤال اینجاست: چرا خود ما دیگران را جوری بار آوردیم که هرگونه حرف رکوپوستکندهای را که تا حدودی شبیه عقیدهٔ شخصی است و بدون هیچگونه ملاحظهای بیان شده، به چشم یک پدیدهٔ غیرعادی و فوقالعاده بنگرند! من بر این باورم که اگر همهٔ ما با حاکمیت روراستتر میبودیم، وضعیت خودمان بهتر از آن بود که اکنون است.
حجم
۱۱۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
حجم
۱۱۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
نظرات کاربران
اتفاقی پیداش کردم و تیترش توجهم رو جلب کرد! کتاب خاصیه که به مسائل خاص تر هم پرداخته، متاسفانه/خوشبختانه خیلی احساس نزدیکی و همزاد پنداری رو به آدم القا میکنه، در مورد وضعیت روحی و محیط زندگی، افکار و ...