کتاب زندگی در پیش رو
معرفی کتاب زندگی در پیش رو
کتاب زندگی در پیش رو نوشته رومن گاری نویسنده مشهور است که با ترجمه لیلی گلستان منتشر شده است. این کتاب روایت زندگی پسربچهای در دنیایی پر از حقایق سیاه است.
درباره کتاب زندگی در پیش رو
اتفاقات این کتاب در محله «گوت دور» روایت میشود. محله فقیرنشین و غریبنشین؛ و محله خانههای آنچنانی در سطح پایین. نویسنده دنیای پُر از ذلت و خواری و درد و خشونت و تحقیر را با رنگی گُلبهی نقش کرده، این دنیا را پذیرفته و دقیقا تفاوتِ دید نویسنده است که اثری متفاوت خلق کرده است.
این کتاب از دید یک پسربچه است که جهان را جور دیگری میبیند، پسربچهای که همصحبتهایش یک پیرمردِ مسلمان عاشق قرآن و عاشق ویکتور هوگو است و یک زن پیر دردمند. با بچهها حرف میزند و بازی میکند، اما با آنها یکی نمیشود. در مجاورت آنها بچه نمیشود. او بچهای است ساخته نویسنده. اما بچهای به شدت پذیرفتنی و دوستداشتنی. مومو، پسر عرب کوچکی که در یک آپارتمان، در طبقه ششم ساختمانی زندگی میکند که آسانسور ندارد همراه چندین بچه بیسرپرست و بدون پدر دیگر، با زنی یهودی، معلومالحال و بیمار. این کودک میفهمد فرزند زنی روسپی است که او را برای نگهداری به رزا خانم دادهاند اما مانند بچههای دیگر نیست، زیرا مادران انها گاهی سراغشان میآیند اما او هرگز مادرش را ندیده است. در این کتاب با این کودک همراه میشویم و دنیایش را میشناسیم.
خواندن کتاب زندگی در پیش رو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم.
درباره رومن گاری
رومن کاتسِف که با نام رومن گاری شناخته میشود، ۸ مه ۱۹۱۴ در روسیه در خانوادهای یهودی چشم به جهان گشود. ۱۱ ساله بود که پدرش، او و مادرش را ترک کرد. چند سال بعد از ان او و مادرش به فرانسه مهاجرت کردند.
او در طول زندگیاش ۲۱ رمان با نام حقیقی خود نوشته است، یک رمان با نام مستعار فوسکو سینی بالدی و چهار رمان با نام مستعار امیل آژار منتشر کرد و به همین دلیل توانست به تنها نویسندهای بدل شود که دو بار جایزه ادبی گنکور را از آن خود کرده است؛ پسرعمویش پائول پالویچ، کسی بود که به جای او، این جایزه را دریافت کرد. علاوه بر این، با نوشتن نخستین رمانش، «تحصیلات اروپایی»، جایزه منتقدان فرانسه را دریافت کرد.
او سرگذشت سه دهه نخست زندگیاش را در کتاب «وعده سپیدهدم» نوشته است. او در فرانسه در رشته حقوق و همچنین خلبانی در نیروی هوایی فرانسه تحصیل کرد. در جنگ جهانی دوم و بعد از اشغال فرانسه، به انگلستان گریخت و تحت رهبری شارل دوگل به «نیروهای آزاد فرانسه» پیوست و در اروپا و آفریقای شمالی جنگید. پس از جنگ نیز با مدرک حقوق دانشگاه پاریس و دیپلم زبانهای اسلاو، به عنوان دیپلمات در شهرهای مختلف کار کرد.
زندگی در پیشرو، لیدی ال، خداحافظ گاری کوپر و میعاد در سپیدهدم از مشهورترین نوشتههای رومن گاری است. او همسرش را در ۱۹۷۹ از دست داد و در ۲ دسامبر ۱۹۸۰ با شلیک گلوله به زندگی خودش پایان داد.
بخشی از کتاب زندگی در پیش رو
رُزا خانم دیگر پیر و خسته شده بود و حتا اگر پیر و خسته هم نبود، طاقتش تاق میشد. به هر حال چون یهودی بود به قدر کافی زجر کشیده بود. روزی چندین بار وزن نود و پنج کیلوییاش را با دو پای بیچارهاش از پلهها بالا میکشید، و وقتی هم وارد خانه میشد و بوی گُه به دماغش میخورد، خودش را با تمام باروبندیلش روی مبل ول میکرد و میزد زیر گریه. آخر باید دردش را حس کرد. فرانسویها پنجاه میلیون نفر هستند و او میگفت اگر همهشان همان کاری را کرده بودند که ما میکنیم، آلمانیها عاجز شده بودند و گورشان را گُم کرده بودند. رُزا خانم آلمان را در زمان جنگ خوب شناخته بود ولی از آن جان به در برده بود. به محض آنکه وارد میشد و بوی گُه را میشنید فریادش بلند میشد که: «آشویتس یعنی همین! آشویتس یعنی همین!» چون یهودی بود به آشویتس برده بودندنش. اما در باره تبعیض نژادی همیشه درست فکر میکرد. مثلاً بین ما یک موسی کوچولو بود که رُزا خانم مثل یک عربِ کثیف با او رفتار میکرد. اما با من هرگز. آن وقتها نمیدانستم که با وجود وزنِ زیادش، ظرافتهایی هم دارد. بالاخره، وقتی دیدم به جایی نمیرسم و مادرم نمیآید، دست برداشتم. اما درددل و دلآشوبهام تا مدتها ادامه داشت و حتا حالا هم گاهی دلم درد میگیرد. بعد سعی کردم جور دیگری جلب توجه کنم. بنا کردم به دلهدزدی از مغازهها. یک گوجه فرنگی یا یک طالبی برمیداشتم و همیشه هم منتظر میشدم یک نفر نگاهم کند تا کارم دیده شود. وقتی مغازهدار میآمد و یک پسگردنی نثارم میکرد، داد و فریادم به هوا میرفت اما بالاخره یکی پیدا شده بود که به من محل بگذارد.
یک بار، تخممرغی از یکی از خواربارفروشیها دزدیدم. فروشنده که زن بود مرا دید. ترجیح میدادم جایی دزدی کنم که یک زن باشد. چون از تنها چیزی که مطمئن بودم، این بود که مادرم زن است و جور دیگری نمیتواند باشد. یک تخممرغ برداشتم و توی جیبم گذاشتم. فروشنده آمد. منتظر بودم بخواباند توی گوشم تا همه حسابی متوجهم بشوند. اما او کنارم خم شد و دستی به سرم کشید. حتا گفت:
«چقدر تو مامانی هستی!»
حجم
۱۷۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۳۱ صفحه
حجم
۱۷۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۳۱ صفحه
نظرات کاربران
لطفا در طاقچه بی نهایت بگذارید
رنجی که از خواندن این کتاب حس کردم بهگمانم تکرار شدنی نیست. اگر دغدغهی فقر و زندگی ناعادلانه را داشته باشید، به یقین خواندن این کتاب لازم است تا بطرز ملموسی بفهمید فقر و بیعدالتی در این جهان یعنی چه! گندش بزنند؛
داستان از شخصیتپردازی و مفهومی قوی برخوردار است، اما نکتهای که بهتره قبل از خوندنش بدونید اینه که فضای کتاب بسیار تاریک و غمانگیز است و روی روحیهتون اثر میزاره.
یه داستان غم انگیز که در لحظات اوجش میتونه شما بخندونه و ترجمه روانی که حرف نداشت
یکی از بهترین رمان هایی که خوندم و از خط به خطش لذت بردم، ترجمه ی خیلی خوبی هم داشت. کتابیه که حرف برای گفتن زیاد داره و حتما چیزی بهمون اضافه میکنه.پیشنهاد میکنم بخونید، حتما نسخه ی چاپی اش
کتاب زندگی در پیش رو داستان زندگی پسری به نام محمد(مومو) است که تحت سرپرستی زرا خانم است. نثر کتاب با زبان کودکانه ای همراه است که مترجم سرکار خانم لیلی گلستان به شکل بسیار زیبایی که حالت کودکانه را
اول از همه، کتاب واقعاً ترجمه خوبی داشت و خدا را شکر سانسور نشده بود! موضوع کتاب، جالب و بدیع بود و خیلی شیرین روایت شده بود هرچند که در واقعیت، یه تراژدی بود! بیشتر از همه، کمبود توجهی که مومو داشت
ترجمه بینظیره و یهسری جاها تعجب میکردم یکسری کلمات چطور اجازهی چاپ گرفتن! راوی داستان یه پسر بچهست که لحن طنزی داره، اما یه طنز تلخ. فضای داستان تاریک و ناراحت کنندهست، ولی حقیقت زندگی رو به تصویر میکشه. یه سری جاها
کتاب فوق العاده که به شما می افزاید ،کم حجم و ترجمه عالی ب گفته مترجم این پسر بچه تیز بین محله فقیر نشینی برامون تعریف میکنه که با تعریف های امیل زولا و ماکسیم گورکی فرق میکنه...تعریف خودش داره "بالاخره من
مثل کتاب ناطوردشت، زندگی از دید یک نوجوان به تصویر کشیده شده، با نگاهی متفاوت "در ظاهر شیرین اما یک درام واقعی"، آنقدر که دوست داشتم مومو واقعی بود و بارها لپش رو می کشیدم😅