دانلود و خرید کتاب صوتی یادداشت های زیر زمینی
معرفی کتاب صوتی یادداشت های زیر زمینی
کتاب صوتی یادداشت های زیر زمینی از فیودور داستایفسکی با ترجمه و گویندگی علی مصفا در رادیو گوشه چاپ شده است. یادداشتهای زیرزمینی مربوط به سالهای پختگی داستایفسکی است. بعد از این که سرد و گرم روزگار را به قدر کافی چشید، زندان رفت، تبعید شد، فقیر شد و یک بیماری سخت را از سر گذراند. آنهایی که داستایفسکی را میشناسند، یادداشتهای زیرزمینی را کلید درک همه آثار او دانستهاند. داستایفسکی در این کتاب به پیچیدهترین جنبههای روانشناختی انسان پرداخته است.
درباره کتاب صوتی یادداشت های زیرزمینی
داستایفسکی در کتاب صوتی یادداشت های زیرزمینی از زبان مردی سخن میگوید که از آگاهیِ زیاد نسبت به سایر مردم عادی، به کنج انزوای زیرزمینش خزیده و گویی مقابل فلاکت روزگار و جهالت مردم مشغول طغیانی منفعلانه است. این طغیانها تنها در نوشتن یادداشتهایش در کنج همان زیرزمین خلاصه میشود. زیرزمین در اینجا نمادی از بریدگی از اجتماع و بیگانگی است.
او نسبت به همهچیز، شکایت دارد. او رنج میکشد و دلیل رنج کشیدنش را دانستنِ بیش از حد میداند. و از همین رو خودش را در بخشی به یک موش تشبیه میکند که در میان این مردم به ناچار به گوشهای خزیده و پناه برده است. او از خودش و موجودیتش بیزار است و این حس را به دست خودش به دیگران هم منتقل میکند. او انسان منزجرکننده است که گویی خودش این باعث این انزجار است.
راوی کتاب صوتی یادداشتهای زیرزمینی چهل ساله است و بلاهای زیادی سرش آمده، بیماری صرع، تهیدستی، به دوش داشتن بار هزینههای زن و فرزندان برادرش، زندان و تبعید و... او مردی است که زیاد میداند یا فکر میکند که زیاد میداند و این آگاهی او را به انزوا و به گوشه زیرزمینش کشانده است. زیرزمینی که نماد بریدگی از جامعه است. او همیشه شاکی است و در مقابل رفتار انسانهای اطرافش و روشنفکرهای دروغین، طغیان کرده است اما طغیانی منفعلانه که به کنج همان زیرزمین و نوشتن یادداشت خلاصه میشود.
کتاب صوتی یادداشت های زیرزمینی را به چه کسی پیشنهاد میکنیم؟
کتاب صوتی یادداشت های زیرزمینی میتواند برای علاقهمندان به آثاری با مضامین فلسفی و دوستداران ادبیات روسیه جذاب خواهد بود.
درباره فئودور داستایوفسکی
فئودور داستایوفسکی نویسندهٔ مشهور و تأثیرگذار روسی بود. بیشتر داستانهای او درمورد سرگذشت مردمانی عصیان زده، بیمار و روانپریش است. او در ابتدا برای زندگی به کار ترجمه پرداخت. در اکثر داستانهای او مثلث عشقی دیده میشود که یعنی خانمی میان عشق دو مرد و یا آقایی میان عشق دو زن قرار گرفته است.
داستایوفسکی در سال ۱۸۴۳ با درجه افسری از دانشکدهٔ نظامی فارغالتحصیل شد و شغلی در اداره مهندسی وزارت جنگ پیدا کرد، تا تابستان سال ۱۸۴۴ که سهم ارثی پدریاش بهخاطر ولخرجیهای متفاوت تمام شد و اورژنی گرانده را ترجمه کرده و همان سال از ارتش استعفا داد. در زمستان ۱۸۵۵ رمان کوتاه بیچارگان را نوشت و اینگونه وارد محافل نویسندگان و ساختارشکنان بزرگ در شهر سنت پترزبورگ شد و شهرتی برای خود کسب کرد. دو سال بعد داستانهای همزاد، آقای پروخارچین و زن صاحبخانه را نوشت. یک جاسوس پلیس بهصورت مخفیانه وارد محافل و جلسات آنان شد و موضوعات بحث آنها را به مقامات روسیه گزارش داد و او در روز ۲۲ آوریل ۱۸۴۹ به جرم براندازی حکومت دستگیر شد. دادگاه برای او تقاضای حکم اعدام کرد که تا پای چوبه دار هم رفت اما مشمول به تخفیف شد و به چهار سال حبس در زندان و سپس خدمت در لباس سرباز ساده تغییر یافت. در زمان تبعید و زندان به حملات صرع که تا پایان عمر گرفتارش بود دچار شد و سرانجام در فوریه سال ۱۸۸۱ بر اثر خونریزی ریه درگذشت.
بسیاری از منتقدان فئودور داستایفسکی را بهعنوان بزرگترین نویسنده روانشناختی جهان میشناسند. رمان یادداشتهای زیرزمینی او اولین نوشته ادبی اگزیستانسیالیسم در جهان است. اورژنی گرانده اثر بالزاک و دون کارلوس اثر فریدریش شیلر نمونههایی از کارهای ترجمه او است.
بخشی از یادداشت های زیرزمینی
نه، چهطور ممکن است، اصلاً چهطور ممکن است کسی برای خودش ذرهای احترام قایل شود اگر بنا داشته باشد حتی در حس تحقیرِ خود لذتی جستوجو کند؟ اینطور حرف زدنم از پشیمانیِ لوس و بیمزه نیست. همیشه تنفر داشتم از اینکه بگویم «ببخشید بابا، دیگر تکرار نمیکنم.» ــ نه به این دلیل که عاجز از گفتنش باشم بلکه برعکس، شاید درست به این دلیل که گفتنش برایم خیلی هم راحت بود. چهجور هم، گویی بهعمد وقتهایی که هیچ خطایی حتی از فکروخیالم هم نگذشته بود دستوپاشکسته همین را میگفتم. این دیگر از همه بدتر بود. باز دوباره دلنرم و احساساتی میشدم، به گریه میافتادم و توبه میکردم و البته خودم را گول میزدم، هر چند بههیچوجه تظاهری در کارم نبود. قلبم بود که داشت همهچیز را خراب میکرد… اینجا دیگر حتی قوانین طبیعت را هم نمیتوان مقصر دانست، هر چند سرتاسر عمرم قوانین طبیعت مدام و بیش از هر چیز دیگری آزارم دادهاند. مرور تمام اینها چندشآور است، همان موقع هم چندشآور بود. تا چند دقیقه بعدش با خودم کینهتوزانه استدلال میکردم که همهاش سراسر دروغ بوده، دروغ، دروغی نفرتانگیز و متظاهرانه ــ یعنی تمام این توبه کردنها، دلنرمیها، تمام این قول به اصلاح نفس دادنها. و از من میپرسید چرا اینطور خودم را آزار و شکنجه میدادم؟ جواب: چون خیلی کسالتبار میبود که دستبهسینه بنشینم، برای همین به این پیچوتاب میافتادم. بهراستی اینطوری بود. کمی بیشتر به احوال خودتان دقیق شوید آقایان، و آن وقت میفهمید که همینطور است. برای خودم ماجرا میساختم و زندگی درست میکردم تا به هر شکلی که شده کمی زندگی کرده باشم. چندبار برایم اتفاق افتاده است که همینطوری بیدلیل و بهعمد احساس کردهام که به من اهانتی شده، و بهخوبی میدانستم که هیچ دلیلی برای این احساس وجود ندارد، ولی میتوانید خودتان را آنقدر در این جهت پیش برانید که آخرسر بهواقع احساس کنید به شما اهانتی شده است. به نوعی تمام عمرم هوس میکردم دست به چنین حماقتهایی بزنم تا حدی که سرانجام اختیار از کف بدهم. یک وقتی، در واقع دوبار، تصمیم گرفتم خودم را وادار به عاشقی کنم. و واقعاً رنج کشیدم آقایان، خاطرتان راحت. آدم ته دلش سختش است که باور کند رنج میکشد، ریشخندی در دل خارخار میکند، اما با همهٔ اینها زجر میکشم، با حقیقت و اخلاص؛ حسادت میورزم، عصبانی میشوم… و همهٔ اینها از ملال است آقایان، همه از ملال است؛ در هم شکستن از سکون.
زمان
۵ ساعت و ۱۳ دقیقه
حجم
۷۱۷٫۳ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۵ ساعت و ۱۳ دقیقه
حجم
۷۱۷٫۳ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
با تشکر از آقای مصفا ولی نمیدونم از ترجمه بود یا سانسور زیاد ارتباط نگرفتم با این کتاب . مخصوصا نوشته های فیودور داستایفسکی همیشه ادم میخ کوب میکنه ولی از انصاف نگذریم برای ادمهایی مثل من که وقت خوندن کتاب
مترجم خوب لزوماً گویندهی خوب نیست! برخلاف ترجمه، گویندگی آقای مصفا افتضاح بود؛ بدون ذرهای تغییر لحن، رباتوار جملات رو میخوند؛ انگار نه انگار که مشغول روایت داستانه. برای بهتر فهمیدن روند قصه و روایت، پیشنهاد میکنم نسخهی متنی رو هم دم
خیلی واضحه که اثر ( روانشناسی ) و باید بصورت خنثی روایت شود ، این کتاب داستایفسکی کاملا به شخصیتی که از علی مصفا سراغ داریم میخوره ، شخصیتی در ظاهر خنثی و فوق العاده آرام و حسرت برانگیز، البته که
بی طرفانه ، دلیل اینکه توده شما نظرات منفی در مورد خوانش دارید برام خیلی جذابه،مم فقط همین صدای به قول شما بی روح (اگر بتونی درککنی)من از خوانش مرگ ومرگ کینکاس عاشق خوانش ایشون شدم
اصلا دلچسب نبود .خصوصا که آقای مصفا خیلی خشک و بیروح وگریی با شک و تردید متن را میخوانند .و خواندن توضبحات داخل پرانتز بسیار بیجاست .درکل گویی به یک بچه دبستانی گفتند از روی کتاب بخواند. لطفا درحد ۲یا۳ دقیقه
داستان های کوتاه، دو داستان اول را بااسامی مختلف ودرکتابهای مختلف خوانده یا شنیده بودم داستان اول بسیارعالی بود، حس وحال شنیدن کتاب را جناب مصفا ازشنونده گرفته بود،شاید مترجم وبازیگر خوبی باشد ولی کتاب را روخوانی کرده بود بدون
کتاب خوبی هست اما نه با یک بار خوندن
من با قلم داستایوفسکی اشنام ولی این کتاب برای من فرق میکرد با بقیه ی کتابای ایشون جملات پراکنده بود و نامفهوم یه جاهایی شاید مشکل از ترجمه اس تا اینجا که فقط چندتا جمله بامفهوم خوندم همراه نشدم با
خوب نیست آقا ترجمه خوب نیستتتت هیچی متوجه نمیشوید هر خط رو صد بار خوندم ترجمه آتش برآب رو بخونید
من کتاب زیاد میخونم اما این کتاب را نمیتونم درک کنم خیلی کتاب های بهتری هست با صرف وقتتون سر این کتاب میتونید آنها را بخونید و هم لذت،و هم چیزی یاد بگیرید.