دانلود و خرید کتاب کابوی تحمل‌ناپذیر روبرتو بولانیو ترجمه وحید علیزاده رزازی
تصویر جلد کتاب کابوی تحمل‌ناپذیر

کتاب کابوی تحمل‌ناپذیر

انتشارات:نشر بیدگل
امتیاز:
۲.۸از ۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب کابوی تحمل‌ناپذیر

کابوی تحمل‌ناپذیر مجموعه پنج داستان و دو خطابه از روبرتو بولانیو است. این اثر یکی از کتاب‌های مجموعه ادبیات داستانی نشر بیدگل است که وحید علیزاده رزازی آن را ترجمه کرده است.

 درباره کتاب کابوی تحمل‌ناپذیر

 این کتاب ۵ داستان دارد که بولانیو در روزهای آخر عمرش نوشت، او چاپ این کتاب را هرگز ندید و پانزده روز بعد در انتظار پیوند کبد از دنیا رفت. اگر با سبک نویسندگی و مضامین آثار بولانیو آشنایی داشته باشید می‌دانید که در این کتاب هم با داستان‌هایی درباره شاعران و نویسندگان و گمشدگانی که دچار بحران هویت شده‌ند روبه‌رو هستید. 

کابوی تحمل‌ناپذیر، پلیس موش‌های صحرایی، سفر آلبارو روسلو، دو قصه کاتولیک، و دو خطابه ادبیات + بیماری = بیماری و افسانهٔ کثولهو را در این کتاب خواهید خواند.

 خواندن کتاب کابوی تحمل‌ناپذیر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

علاقه‌مندان به ادبیات داستانی به ویژه داستان کوتاه را به خواندن این کتاب دعوت می کنیم.

 درباره روبرتو بولانیو

روبرتو بولانیو در سال ۱۹۵۳ در شیلی متولد شد و در سال ۲۰۰۳ در سن پنجاه سالگی از دنیا رفت.

مشخصه اصلی‌ زندگی بولانیو آوارگی بود. پدرش راننده کامیون و مادرش معلم بود. در زمان کودکی، او و خانواده‌اش بین شهرهای مختلف شیلی سرگردان بودند و بالاخره در سال ۱۹۶۸ به مکزیکوسیتی مهاجرت کردند. در این زمان اشتهای او به ادبیات سر باز کرد. در اواخر دهه۶۰ تظاهرات خیابانی زیادی در مکزیکوسیتی رخ می‌داد و همین موجب استحاله سیاسی بولانیو شد.

در همان زمان تروتسکیست شد و به السالوادور رفت و آنجا با شاعران چپگرایی دوستی به هم زد که دفتر شعر و اسلحه‌ همیشه همراهشان بود. او در ۱۹۷۳ به شیلی بازگشت و در یک گروه‌ چپ‌گرای مبارز به فعالیت سیاسی-ادبی خود ادامه داد.

روبرتو بولانیو نویسنده‌ای آوانگارد (تجربی و نوآوارنه) و نماد نسلی از نویسندگان آمریکای لاتین است که صاحب جهان ادبی منحصربه‌فرد و بدیعی شمرده می‌شوند. کسانی همچون بورخس، یوسا، فوئنتس اما با این تفاوت که بولانیو یک نویسنده مستقل محسوب می‌شود نه نماینده سبکی خاص در ادبیات امریکای لاتین.

مضامین آثار بولانیو دو نوع‌اند یا به دنیای نویسندگان و شاعرانی می‌پردازند که با نوشتن سروکله می‌زنند و در نهایت گمنام می‌مانند یا کسانی که ناگهان گم می‌شوند و وابستگی به زادگاهشان را از دست می‌دهند(بحران هویت). شخصیت‌های او مدام در حال غیب‌شدن و پنهان‌شدن از زندگی دوستان خود هستند و بخش قابل توجهی از تنشی که در داستان‌ها اتفاق می‌افتد محصول همین گم و پیدا شدن ناگهانی شخصیت‌ها است.

 بخشی از کتاب کابوی تحمل‌ناپذیر

در نگاه آنها که خوب می‌شناختندش، مانوئل پِرِدا بیش و پیش از هر چیز دو خصیصهٔ بی‌مثال داشت: پدری رقیق‌القلب بود و مراقبِ خانواده و وکیلی بری از خطا با کارنامه‌ای بی‌نقص، آن‌هم در سرزمین و زمانه‌ای که صداقت در کار وکالت خریداری نداشت. شاهدِ مثال خصیصهٔ اول پسر و دخترش، بِبِه و کوکا، بودند که کودکی و نوجوانی شادی را از سر گذرانده بودند و ازآنجاکه پردا مسئولیت کارهای اساسی زندگی را خود بر عهده می‌گرفت، بعدها سرزنشش کردند که واقعیت‌های ناخوشایند زندگی را از آنها پنهان کرده و نقدشان خاصه به‌خاطر آن بود که کارهای مربوط به زندگی روزمره را فقط خودش انجام داده بود. از شغلش در مقام وکیل چیز چندانی نمی‌توان گفت. پول روی پول می‌گذاشت و بیشتر دوستی می‌کرد تا دشمنی‌که کار کمی هم نبودوقتی بین قاضی‌شدن یا کاندیداتوری در حزبی سیاسی حقِ انتخاب داشت، بی‌درنگ کرسی قضاوت را برگزید. گرچه می‌توانست در سیاست پیروز شود و گفتن ندارد که معنای این کارش چشم‌پوشی از پول‌وپله‌ای بود که ممکن بود در عرصهٔ سیاست عایدش شود.

بااین‌حال بعد از گذشت سه سال و سرخورده‌شدن از دستگاه قضا، زندگی اجتماعی را رها کرد و دست‌کم برای مدتی، شاید هم برای سالیانی مدید، مطالعه و سفر را پیشه کرد. طبیعتاً خانم پردایی، با نام‌خانوادگی هیرشمن، هم در کنارش بود که می‌گفتند وکیل دیوانه‌وار عاشق اوست.

Houshyaran
۱۴۰۱/۰۱/۱۶

بعضی داستانهاش با داستانهای شرم نوشتن مشترک هست، از جمله «کابوی تحمل ناپذیر» که در شرم نوشتن ترجمه شده «گاچوی تحمل ناپذیر» که اتفاقا دومی درست‌تره. ترجمه «شرم نوشتن» خیلی بهتره و شما رو کمتر مجبور می‌کنه برید دنبال پانوشتها

- بیشتر
mehdik2017
۱۴۰۲/۰۸/۰۸

فقط یکی دو تا غز داستاناش خوب بود بقیه چنگی به دل نمیزنه

دنیایکنواخت و دون امروز، دیروز، فردا و هماره نشانمان می‌دهد تصویرمان را: واحه‌ای از هراس اندر بادیه‌ای از ملال!
Hossein Vakili
مسئله‌ای که مالارمه به‌خوبی از آن آگاه بوده است. کتاب‌ها پایان‌پذیرند، رویارویی‌های جنسی پایان‌پذیرند، اما میل به خواندن و هماغوشی پایان‌ناپذیر است و از مرگ ما، واهمه‌های ما و آرزوهایمان برای صلح فراتر می‌رود.
Hossein Vakili
شاهدِ مثال خصیصهٔ اول پسر و دخترش، بِبِه و کوکا، بودند که کودکی و نوجوانی شادی را از سر گذرانده بودند و ازآنجاکه پردا مسئولیت کارهای اساسی زندگی را خود بر عهده می‌گرفت، بعدها سرزنشش کردند که واقعیت‌های ناخوشایند زندگی را از آنها پنهان کرده و نقدشان خاصه به‌خاطر آن بود که کارهای مربوط به زندگی روزمره را فقط خودش انجام داده بود.
Amene
طبق گفتهٔ دوده (۴۶)، ویکتورهوگو استعداد آن را داشت که پرتقالی درسته را یکجا در دهانش بچپاندعالی‌ترین معیار سنجش سلامتی از منظر دوده و نوعی رفتار خوک‌منشانه از منظر زن من‌هوگویی که در بینوایان نوشت آدم‌های شرور، آدم‌های سنگدل ظرفیت تجربهٔ شادی شرارت‌بار، شادی سنگدلانه را دارند. البته به‌نقل از حافظه می‌گویم، چراکه بینوایان کتابی بود که سال‌ها پیش در مکزیک خواندم و وقتی برای همیشه مکزیک را ترک کردم، کتاب هم در همان مکزیک ماند و گمانم نه دیگر بخرمش و نه دیگر بخوانمش، چون کتاب‌هایی را که فیلم شده‌اند نباید خواند، چه برسد به آنکه دوباره خواندشان و اگر اشتباه نکنم حتی نمایشی موزیکال هم از بینوایان ساخته شده.
Pazzo
اینک دور دورِ نویسندهٔ کارمندِ دولت است، نویسندهٔ آدم‌کش، نویسندهٔ باشگاه‌برو، نویسنده‌ای که برای درمان بیماری‌هایش به هیوستون یا کلینیک مایوی نیویورک می‌رود. به‌دردبخورترین درس بارگاس یوسا در ادبیات چیزی جز دویدن در صبح علی‌الطلوع نیست. به‌دردبخورترین درس گارسیا مارکز چیزی جز به پیشواز پاپِ رُم رفتن در هاوانا نبود، با نیم‌چکمهٔ ورنی به پا، شانه‌به‌شانهٔ کاسترو که او هم با چکمه حضور به‌هم رسانده بود. بله؛ از گارسیا حرف می‌زنم نه پاپ که به‌گمانم با سندل آمده بود. هنوز لبخند گارسیا مارکز در خاطرم هست که قادر نبود در آن رویداد شکوهمند چیزی را پنهان کند. چشمان نیمه‌بسته، پوست کش‌آمده، چنان‌که گویی پوست صورتش را کشیده، لب‌های نسبتاً غنچه‌شده، لب‌های سارّاسِنو (۱۰۹)، درست همان‌طور که آمادو نربو (۱۱۰) می‌گفت: لب‌هایی که از حسادت کبود شده است.
Mostafa S
امروز مصاحبه‌ای می‌خواندم از لاتین، نویسنده‌ای صاحب‌نام و مردِ رند. از او می‌خواهند نام سه شخصیت را که تحسینشان می‌کند بگوید. در جواب می‌گوید: نلسون ماندلا، گابریل گارسیا مارکز و ماریو بارگاس یوسا. تنها براساس همین جواب می‌توان رساله‌ای درباب حال‌وروز ادبیات امریکای لاتین نوشت. ممکن است خوانندهٔ گذری از شباهت میان این سه شخصیت تعجب‌کند. یک چیز دوتایشان را به‌هم مرتبط می‌کند: جایزهٔ نوبل. چیز دیگری هم هست که هر سه‌شان را به‌هم وصل می‌کند: سال‌ها پیش چپ بوده‌اند. احتمالاً هر سه صدای میریام ماکبا (‌۹۳) را تحسین می‌کنند. احتمالاً هرسه‌شان با آهنگ تودل‌بروی او پاتاپاتا (‌۹۴) می‌رقصند؛ گارسیا مارکز و بارگاس یوسا در آپارتمان‌های رنگ‌وارنگ امریکای لاتین و ماندلا در انزوای سلول زندانش. هرسه میراثی رقت‌بار از خود برجا گذاشته‌اند؛ گارسیا مارکز و بارگاس یوسا نویسندگانی مُقلد اما سرراست‌نویس و سرگرم‌کننده و ماندلا، تابو امبکیِ (۹۵) وصف‌ناپذیر را، رئیس‌جمهور فعلی افریقای جنوبی که وجود ایدز را انکار می‌کند.
Mostafa S

حجم

۴۰۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۵۸ صفحه

حجم

۴۰۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۵۸ صفحه

قیمت:
۱۰۴,۰۰۰
۷۲,۸۰۰
۳۰%
تومان