کتاب ناقوس عزا در سوگ که میزند
معرفی کتاب ناقوس عزا در سوگ که میزند
ناقوس عزا در سوگ که میزند یا زنگها برای که بهصدا درمیآیند یکی از مشهورترین رمانهای ارنست همینگوی، نویسنده آمریکایی است که با ترجمه پرویز شهدی میخوانید. این داستان روایتی است از جنگهای داخلی اسپانیا از دید یک سرباز آمریکایی متخصص مواد منفجره.
با توجه به اینکه همینگوی سابقه حضور در جنگ جهانی اول و همچنین اسپانیا را داشت، شاید بتوان این سرباز را راوی نگاه و اندیشه همینگوی در این جنگ دانست.
درباره کتاب ناقوس عزا در سوگ که میزند
ناقوس عزا در سوگ که میزند روایت داستان رابرت جوردن سرباز امریکایی است که در میانه جنگهای داخلی اسپانیا به بریگاد بینالمللی پیوسته است. او به عنوان متخصص مواد منفجره وظیفه دارد پلی را که بر سر راه دشمن قرار دارد منفجر کند. عنوان کتاب برگرفته از یکی از آثار شاعر انگلیسی، جان دان است. منظور از ناقوس یا زنگ در عنوان کتاب، زنگ کلیسا است که هنگام تشییع جنازه نواخته میشود و به مرگ افراد در جنگ داخلی اسپانیا اشاره دارد.
در این داستان هم مانند دیگر رمانهای همینگوی باز هم بازی مرگ و زندگی در جریان است، اعتراض به جنگ و فاشیسم و همه دیکتاتوریهای جهان و در نهایت عشق که مثل همیشه در این دنیای سخت و ناپایدار شکوفا میشود. عشقی که در ناامیدی به آینده رنگ میبازد و محکوم به فنا است. در این کتاب هم سبک تروتازه و باطراوت و گاهی خشن همینگوی را میشود دید. سبکی جاندار که به فاجعه، ژرفایی جانگداز میدهد.
فیلم این کتاب در سال ۱۹۴۳ با بازی گری کوپر و اینگرید برگمن و کارگردانی سم وود به روی پرده رفت و جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن به برگمن داده شد. این فیلم در آن سال علاوه بر بردن اسکار نقش مکمل زن، نامزد ۸ اسکار دیگر از جمله بهترین موسیقی و بهترین فیلمبرداری شد.
خواندن کتاب ناقوس عزا در سوگ که میزند را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به رمانهایی با موضوع جنگ، عشق و زندگی و مرگ به ویژه دوستداران آثار ارنست همینگوی را به خواندن این کتاب دعوت میکنیم.
درباره ارنست همینگوی
ارنست میلر هِمینگوی متولد ۲۱ ژوئیه ۱۸۹۹ از نویسندگان برجستهٔ ایالات متحده آمریکا و برندهٔ جایزه نوبل ادبیات است. او از پایهگذاران یکی از تأثیرگذارترین انواع ادبی، موسوم به «وقایعنگاری ادبی» شناخته میشود.
قدرت بیان و زبردستی همینگوی در توصیف شخصیتهای داستانی به گونه ای بود که او را پدر ادبیات مدرن لقب دادهاند.
او در طول زندگی خود آثار بسیاری نوشت که جوایزی را برایش به ارمغان آورد. بسیاری از آثار او مانند پیرمرد و دریا، تپههای سبز آفریقا، پاریس جشن بیکران، وداع با اسلحه و ناقوس عزا در سوگ که میزند (زنگها برای که به صدا درمیآیند) به فارسی ترجمه شدهاند.
همینگوی در تاریخ ۲ ژوئیه ۱۹۶۱ با شلیک گلوله اسلحه شکاری خودش، به زندگیاش پایان داد.
بخشی از کتاب ناقوس عزا در سوگ که میزند
بیآنکه حرفی بزنند و بنا به رسم اسپانیاییها، از همان توی سینی غذا میخوردند. گوشت خرگوش پخته شده با پیاز و فلفل دلمه و نخود مخلوط شده بود. غذا خوب پخته بود و گوشت خودبهخود از استخوانها جدا میشد، سس آن هم خیلی خوشمزه بود. رابرت جوردن ضمن غذا خوردن، یک فنجان دیگر نوشابه خورد. دختر جوان در تمام طول غذا او را نگاه میکرد. بقیه همگی چشم به غذاشان دوخته و مشغول خوردن بودند. رابرت جوردن، با تکه نانی آخرین قطرهٔ سس غذا را پاک کرد، بعد استخوانهای خرگوش را کناری زد، تکه نانی را که در دست داشت در سسی که زیر استخوانها جمع شده بود خواباند، چاقو و چنگالش را با همان تکه نان سترد، نان را تا کرد و گذاشت توی دهانش. دوباره به جلو خم شد تا فنجانش را پر کند. دختر جوان همچنان به او نگاه میکرد.
رابرت جوردن، نیمی از محتوی فنجانش را نوشید و موقعی که شروع به حرف زدن با دختر جوان کرد، دوباره چیزی توی گلویش گره خورد. از او پرسید:
ــ اسمت چیه؟
پابلو با شنیدن لحن صدای او به تندی نگاهش کرد. بعد از جا برخاست و از آنجا دور شد.
ــ ماریا، تو چی؟
ــ روبرتو. خیلی وقته که توی این کوهها هستی؟
ــ سه ماهه.
ــ سه ماه؟ به موهای کوتاه و پرپشت دختر جوان نگاه کرد که زیر دستش میخوابیدند ــ این بار با ناراحتی آن را روی موهایش میکشید ــ و بعد مثل ساقههای گندمی که باد آنها را بخواباند، دوباره قد راست میکردند. دختر جوان گفت: موهامو میتراشیدن. توی زندان والادولید، مرتباً اونا را از ته میزدند. واسهٔ اینکه این اندازه بشن سه ماه طول کشید. توی قطار بودم، میبردنم به جنوب. خیلی از زندونیها پس از انفجار قطار دوباره دستگیر شدن، من نه. من با اینا فرار کردم.
کولی گفت: اونو لای تخته سنگها پیدا کردم که قایم شده بود. موقعی بود که میخواستیم برگردیم. خدا جان، چقدر زشت بود! اونو با خودمون آوردیم، ولی چندین بار به این فکر افتادم که باید ولش کنیم.
حجم
۵۰۰٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۶۴۵ صفحه
حجم
۵۰۰٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۶۴۵ صفحه
نظرات کاربران
کتاب درباره عدم قطعیت پدیده های جهانه، و اینکه اصلا برخلاف نظر ما درباره ممکن یا غیر ممکن بودن پدیده ها ممکنه اتفاقی خلاف جریان طبیعی بیفته و نباید از چیزی مطمئن بود، کتابیه خوبیه برای شروع کتاب خوانی خوب
واقعا اوج فضاحت هست که خیلی از کتابهای خوب از جمله این کتاب تو بی نهایت طاقچه نیستن و مدیران اپلیکیشن هم با این تبلیغات کلاهبرداری میکنن
«کاملا سلیقهای و درگیر کننده»
عالی
یکی از بهترین های کتاب داستانی در طول زندگیم که چندین بار خوندم و قصد دارم باز بخونم؛ چون سالی یکبار چند روزی در رویا و دنیای کتاب زندگی میکنم
به هیچ وجه این کتاب را خریداری نکنید،این کتاب نوشته ارنست همینگوی نیست.