دانلود و خرید کتاب ناقوس عزا در سوگ که می‌زند ارنست همینگوی ترجمه پرویز شهدی
تصویر جلد کتاب ناقوس عزا در سوگ که می‌زند

کتاب ناقوس عزا در سوگ که می‌زند

انتشارات:نشر افکار
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۱۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب ناقوس عزا در سوگ که می‌زند

ناقوس عزا در سوگ که می‌زند یا زنگ‌ها برای که به‌صدا درمی‌آیند یکی از مشهورترین رمان‌های ارنست همینگوی، نویسنده آمریکایی است که با ترجمه پرویز شهدی می‌خوانید. این داستان روایتی است از جنگ‌های داخلی اسپانیا از دید یک سرباز آمریکایی متخصص مواد منفجره.

با توجه به اینکه همینگوی سابقه حضور در جنگ جهانی اول و همچنین اسپانیا را داشت، شاید بتوان این سرباز را راوی نگاه و اندیشه همینگوی در این جنگ دانست.

 درباره کتاب ناقوس عزا در سوگ که می‌زند

ناقوس عزا در سوگ که می‌زند روایت داستان رابرت جوردن سرباز امریکایی است که در میانه جنگ‌های داخلی اسپانیا به بریگاد بین‌المللی پیوسته ‌است. او به عنوان متخصص مواد منفجره وظیفه دارد پلی را که بر سر راه دشمن قرار دارد منفجر کند. عنوان کتاب برگرفته از یکی از آثار شاعر انگلیسی، جان دان است. منظور از ناقوس یا زنگ در عنوان کتاب، زنگ کلیسا است که هنگام تشییع جنازه نواخته می‌شود و به مرگ افراد در جنگ داخلی اسپانیا اشاره دارد.

 در این داستان هم مانند دیگر رمان‌های همینگوی باز هم بازی مرگ و زندگی در جریان است، اعتراض به جنگ و فاشیسم و همه دیکتاتوری‌های جهان و در نهایت عشق که مثل همیشه در این دنیای سخت و ناپایدار شکوفا می‌شود. عشقی که در ناامیدی به آینده رنگ می‌بازد و محکوم به فنا است. در این کتاب هم سبک تروتازه و باطراوت و گاهی خشن همینگوی را می‌شود دید. سبکی جاندار که به فاجعه، ژرفایی جان‌گداز می‌دهد.

 فیلم این کتاب در سال ۱۹۴۳ با بازی گری کوپر و اینگرید برگمن و کارگردانی سم وود به روی پرده رفت و جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن به برگمن داده شد. این فیلم در آن سال علاوه بر بردن اسکار نقش مکمل زن، نامزد ۸ اسکار دیگر از جمله بهترین موسیقی و بهترین فیلمبرداری شد.

 خواندن کتاب ناقوس عزا در سوگ که می‌زند را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

علاقه‌مندان به رمان‌هایی با موضوع جنگ، عشق و زندگی و مرگ به ویژه دوست‌داران آثار ارنست همینگوی را به خواندن این کتاب دعوت می‌کنیم.

درباره ارنست همینگوی

ارنست میلر هِمینگوی متولد ۲۱ ژوئیه ۱۸۹۹ از نویسندگان برجستهٔ ایالات متحده آمریکا و برندهٔ جایزه نوبل ادبیات است. او از پایه‌گذاران یکی از تأثیرگذارترین انواع ادبی، موسوم به «وقایع‌نگاری ادبی» شناخته می‌شود.

قدرت بیان و زبردستی همینگوی در توصیف شخصیت‌های داستانی به گونه ای بود که او را پدر ادبیات مدرن لقب داده‌اند.

او در طول زندگی خود آثار بسیاری نوشت که جوایزی را برایش به ارمغان آورد. بسیاری از آثار او مانند پیرمرد و دریا، تپه‌های سبز آفریقا، پاریس جشن بیکران، وداع با اسلحه و ناقوس عزا در سوگ که می‌زند (زنگ‌ها برای که به صدا درمی‌آیند) به فارسی ترجمه شده‌اند.

همینگوی در تاریخ ۲ ژوئیه ۱۹۶۱ با شلیک گلوله اسلحه شکاری خودش، به زندگی‌اش پایان داد.

 بخشی از کتاب ناقوس عزا در سوگ که می‌زند

بی‌آنکه حرفی بزنند و بنا به رسم اسپانیایی‌ها، از همان توی سینی غذا می‌خوردند. گوشت خرگوش پخته شده با پیاز و فلفل دلمه و نخود مخلوط شده بود. غذا خوب پخته بود و گوشت خودبه‌خود از استخوان‌ها جدا می‌شد، سس آن هم خیلی خوشمزه بود. رابرت جوردن ضمن غذا خوردن، یک فنجان دیگر نوشابه خورد. دختر جوان در تمام طول غذا او را نگاه می‌کرد. بقیه همگی چشم به غذاشان دوخته و مشغول خوردن بودند. رابرت جوردن، با تکه نانی آخرین قطرهٔ سس غذا را پاک کرد، بعد استخوان‌های خرگوش را کناری زد، تکه نانی را که در دست داشت در سسی که زیر استخوان‌ها جمع شده بود خواباند، چاقو و چنگالش را با همان تکه نان سترد، نان را تا کرد و گذاشت توی دهانش. دوباره به جلو خم شد تا فنجانش را پر کند. دختر جوان همچنان به او نگاه می‌کرد.

رابرت جوردن، نیمی از محتوی فنجانش را نوشید و موقعی که شروع به حرف زدن با دختر جوان کرد، دوباره چیزی توی گلویش گره خورد. از او پرسید:

ــ اسمت چیه؟

پابلو با شنیدن لحن صدای او به تندی نگاهش کرد. بعد از جا برخاست و از آنجا دور شد.

ــ ماریا، تو چی؟

ــ روبرتو. خیلی وقته که توی این کوه‌ها هستی؟

ــ سه ماهه.

ــ سه ماه؟ به موهای کوتاه و پرپشت دختر جوان نگاه کرد که زیر دستش می‌خوابیدند ــ این بار با ناراحتی آن را روی موهایش می‌کشید ــ و بعد مثل ساقه‌های گندمی که باد آن‌ها را بخواباند، دوباره قد راست می‌کردند. دختر جوان گفت: موهامو می‌تراشیدن. توی زندان والادولید، مرتباً اونا را از ته می‌زدند. واسهٔ اینکه این اندازه بشن سه ماه طول کشید. توی قطار بودم، می‌بردنم به جنوب. خیلی از زندونی‌ها پس از انفجار قطار دوباره دستگیر شدن، من نه. من با اینا فرار کردم.

کولی گفت: اونو لای تخته سنگ‌ها پیدا کردم که قایم شده بود. موقعی بود که می‌خواستیم برگردیم. خدا جان، چقدر زشت بود! اونو با خودمون آوردیم، ولی چندین بار به این فکر افتادم که باید ولش کنیم.

معرفی نویسنده
عکس ارنست همینگوی
ارنست همینگوی
آمریکایی | تولد ۱۸۹۹ - درگذشت ۱۹۶۱

ارنست میلر همینگوی، نویسنده امریکایی برنده نوبل ادبیات است. وی از پایه‌گذاران یکی از تأثیرگذارترین انواع ادبی، موسوم به «وقایع‌نگاری ادبی»، شناخته می‌شود.

علی حسینی
۱۴۰۱/۰۳/۰۱

کتاب درباره عدم قطعیت پدیده های جهانه، و اینکه اصلا برخلاف نظر ما درباره ممکن یا غیر ممکن بودن پدیده ها ممکنه اتفاقی خلاف جریان طبیعی بیفته و نباید از چیزی مطمئن بود، کتابیه خوبیه برای شروع کتاب خوانی خوب

- بیشتر
کاربر 7745468
۱۴۰۳/۰۲/۲۱

واقعا اوج فضاحت هست که خیلی از کتاب‌های خوب از جمله این کتاب تو بی نهایت طاقچه نیستن و مدیران اپلیکیشن هم با این تبلیغات کلاهبرداری میکنن

Mhdiye
۱۴۰۳/۰۳/۲۱

«کاملا سلیقه‌ای و درگیر کننده»

reza jahaanbakhsh
۱۴۰۳/۰۳/۱۴

عالی

حامد
۱۴۰۳/۰۳/۰۸

یکی از بهترین های کتاب داستانی در طول زندگیم که چندین بار خوندم و قصد دارم باز بخونم؛ چون سالی یکبار چند روزی در رویا و دنیای کتاب زندگی میکنم

کاربر ۲۸۶۱۹۵۸
۱۴۰۱/۰۵/۰۴

به هیچ وجه این کتاب را خریداری نکنید،این کتاب نوشته ارنست همینگوی نیست.

وقتی آدم راجع به موضوعی زیادی فکر کنه، دیگه اون موضوع دست از سرش برنمی‌داره.
پویا پانا
یه آدم باهوش گاهی واسهٔ اینکه با آدمای بی‌شعور وقت بگذرونه، مجبوره مست کنه.
پویا پانا
تموم اون‌چه که می‌دونیم، اینه که هیچی نمی‌دونیم.
پویا پانا
اگه بعداً زنده بمونم، سعی می‌کنم طوری زندگی کنم که آزارم به کسی نرسه، در نتیجه بخشیده بشم. ــ از طرف کی؟ ــ کی می‌دونه؟ حالا که ما اینجا دیگه نه خدا داریم، نه پسرش و نه جبرئیل، کی باید ما رو ببخشه؟ نمی‌دونم. ــ به خدا دیگه اعتقاد نداری؟ ــ نه، البته که نه. اگه خدایی بود اجازه نمی‌داد اون چیزایی که من به چشمم دیده‌م اتفاق بیفته. خدا رو می‌ذارم واسهٔ اونایی که بهش اعتقاد دارن. ــ اونا خدا رو لازم دارن. ــ البته که من هم لازم دارم، آخه من با اعتقادهای مذهبی بزرگ شده‌ام. ولی حالا، هر آدمی باید نسبت به خودش مسئول باشه.
پویا پانا
این‌قدر مرموز نباش. رازها منو خیلی خسته می‌کنن.
پویا پانا
ما میون وقاحت و جهل گیر کرده‌ایم. ولی جاهل‌ها رو آدم می‌کنیم و وقیح‌ها رو هم ترتیب‌شونو می‌دیم.
پویا پانا
فکر می‌کنم تو دوران مشکلی به دنیا اومده‌ایم. فکر می‌کنم هر موقع دیگه‌ای بود، زندگی می‌تونست آسون‌تر باشه. آدم حالا زیاد رنج نمی‌بره چون به رنج بردن عادت کرده. اونایی که رنج می‌برن واسهٔ این آب و هوا ساخته نشده‌ان.
پویا پانا
شاید خدایی وجود داشته باشه، هر چند ما اونو از همه جا حذف کرده‌ایم.
پویا پانا
زندون جز ایجاد نفرت کار دیگه‌ای نمی‌کنه. باید همهٔ دشمنامون تعلیم ببینن.
پویا پانا
اعتقادهای مذهبی اونا رو خیلی تسکین می‌ده، ولی ما می‌دونیم چیزی وجود نداره که آدم ازش بترسه.
پویا پانا
سعی کن کله‌تو به کار بندازی نه دلتو،
پویا پانا
«امکان داره که من تنبل باشم و زیادی هم نوشابه بخورم، حتا می‌تونین منو یه بزدل بدونین. اگرچه در این مورد اشتباه می‌کنین. ولی من هر چه باشم، ابله نیستم.»
پویا پانا
هیچ آدمی جزیره نیست که تنها و متکی به خود باشد هر کس بخش کوچک یا بزرگی از یک قاره است و جزئی از کل. اگر زمانی دریا خشکی‌ها را در خود غرق کند؛ اروپا پارهٔ کوچکی از آن‌ها بیش نخواهد بود، چه رسد به این که دماغه‌ای باشد، یا خانهٔ مجللی متعلق به دوستانت، یا سرای محقری از آن خودت؛ مرگ هر انسانی پاره‌ای از تن من می‌کاهد، زیرا من با بشریت شریک هستم؛ پس بیهوده کس نفرست تا بدانی ناقوس عزا، در مرگ چه کسی نواخته می‌شود، ناقوس عزا خبر از مرگ تو می‌دهد. جان دان، شاعر و عارف انگلیسی
پویا پانا
در ناقوس عزا در سوگ که می‌زند باز هم ماجرای مرگ و زندگی در میان است، و در این میانه عشق در دنیایی سخت ناپایدار و لرزان شکوفا می‌شود. ولی خوب، در آن بحبوحهٔ برادرکشی و طلیعهٔ جنگی عالمگیر، چه کسی می‌تواند نسبت به آینده امیدوار یا خوش‌بین باشد. طبعاً عشق هم در این دنیایی که همه چیز در آن رو به زوال می‌رود نمی‌تواند سرانجامی خوش و شادمانه داشته باشد.
Alireza Torabi
اون چه رو آدم شب فکر می‌کنه، به درد روز نمی‌خوره.
پویا پانا
مرده‌شور این کشور خائن پرور رو ببره، با اون غرور لعنتی‌شون، خودخواهی‌هاشون، خیانتاشون، همگی‌شون برن به درک، تف به روی همگی‌شون. چه واسه‌شون بمیرم و چه زنده بمونم، گور پدر همگی‌شون
پویا پانا
تف به این کشور خائن‌ها و تف به این اسپانیایی‌ها، چه این طرفی‌ها و چه اون طرفی‌ها، همگی‌شون برن به درک،
پویا پانا
بعضی زن‌ها از شدت حماقت و خشونت واقعاً تحمل‌ناپذیرن.
پویا پانا
در یک انقلاب، نمی‌توان برای همهٔ مردم فاش کرد چه کسی از شما پشتیبانی می‌کند، و نه بیشتر از آنچه لازم است بدانند، چیز یادشان داد.
پویا پانا
مملکتی که بورژواها اون‌قدر می‌خورن که معده‌شون به هم می‌ریزه و بدون جوش شیرین نمی‌تونن زنده بمونن، مملکتی که فقیرا از موقع تولد تا دم مرگ گرسنه‌ان
پویا پانا

حجم

۵۰۰٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۶۴۵ صفحه

حجم

۵۰۰٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۶۴۵ صفحه

قیمت:
۱۴۶,۰۰۰
۴۳,۸۰۰
۷۰%
تومان