دانلود و خرید کتاب اعترافات رمان‌نویس جوان اومبرتو اکو ترجمه رضا علیزاده
تصویر جلد کتاب اعترافات رمان‌نویس جوان

کتاب اعترافات رمان‌نویس جوان

نویسنده:اومبرتو اکو
امتیاز:
۴.۰از ۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب اعترافات رمان‌نویس جوان

کتاب اعترافات رمان‌نویس جوان، نوشته‌ی امبرتو اکو، از تجربه‌ی خاص نویسنده در رمان‌نویسی می‌گوید. نویسنده‌ای که یک دانشمند به تمام معنا است. اما تمام دنیا را او را به عنوان رمان‌نویس می‌شناسند.

اعترافات رمان‌نویس جوان را با ترجمه‌ی رضا علیزاده در اختیار دارید. 

درباره‌ی کتاب اعترافات رمان‌نویس جوان

اعترافات رمان‌نویس جوان حاشیه‌هایی بر متن رمان‌نویسی اکو است. هرچند باید امبرتو اکو را بیشتر از رمان نویس، نشانه‌شناس، فیلسوف و دانشمند دانست. بهرحال، امبرتو اکو در کتاب اعترافات رمان‌نویس جوان از خود متن فراتر می‌رود و تصویری همزمان از اکوی رمان‌نویس و نظریه‌پرداز را به ما می‌نمایاند. با خواندن کتاب اعترافات رمان‌نویس جوان بنیان‌های فکری، الگوهای نوشتاری و دلبستگی‌های او را درمی‌یابیم. امبرتو اکو در کتاب اعترافات رمان‌نویس جوان از مباحث بسیاری صحبت می‌کند: مؤلف الگو و مؤلف تجربی، شخصیت‌های داستانی، نحوه‌ی تأثیرپذیری ما از چنین شخصیت‌هایی، از تأویل‌کنندگان، از سازوکار داستان، از پدیده‌ای به نام «فهرست‌کردن» و از بسیاری موارد دیگر. طنر خاص او نیز در جای جای کتاب به چشم می‌خورد.

کتاب اعترافات رمان‌نویس جوان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

اعترافات رمان‌نویس جوان برای تمام کسانی که دوست دارند رمان بنویسند یا درباره‌ی این هنر زیبا و جذاب بدانند، کتابی خواندنی است. همچنین علاقه‌مندان به آثار اومبرتو اکو را هم به مطالعه‌ی این اثر دعوت می‌کنیم.

درباره‌ی امبرتو اکو

اومبرتو اکو ۵ ژانویه ۱۹۳۲ در ایتالیا به دنیا آمد. او نشانه‌شناس، فیلسوف، متخصص قرون وسطی، منتقد ادبی و رمان‌نویس ایتالیایی بود. اکو پس از گرفتن مدرک دکترا در دانشگاه تورینو، در دانشگاه‌های میلان، فلورانس، بولونیا و کولژ دو فرانس تدریس کرد. مدتی رئیس دانشکده انسان‌شناسی دانشگاه بولونیا بود. او همچنین متن‌های آکادمیک فراوانی درزمینه فلسفه، نشانه‌شناسی و نقد ادبی و کتاب‌هایی برای کودکان نوشت. سیارک ۱۳۰۶۹ به نام اوست. اکو در سال ۲۰۰۵ همراه با راجر آنگل موفق به کسب جایزهٔ دست‌آورد ادبی مجله کنیون ریوو شد

اومبرتو اکو بیشتر به رمان‌نویس معروف است. هرچند او بیشتر از رمان‌نویس بودن، دانشمند بود و مقالات و کتاب‌های علمی نوشته بود. او یکی از دوست‌داران زبان بین‌المللی اسپرانتو به‌شمار می‌رود. امبرتو اکو پس از سال‌ها فعالیت مختلف ادبی و علمی، در ۱۹ فوریه ۲۰۱۶ در ۸۴ سالگی در میلان ایتالیا درگذشت.

بخشی از کتاب اعترافات رمان‌نویس جوان

اوایل سال ۱۹۷۸ خانمی از دوستانم که برای انتشاراتی کوچکی کار می‌کرد گفت از غیررمان‌نویس‌ها (فیلسوفان، جامعه‌شناسان، سیاستمداران و غیره) خواسته است هر کدام یک داستان پلیسی بنویسند. به دلایل فوق‌الذکر جواب دادم که به نویسندگی خلاق علاقه‌مند نیستم و صددرصد یقین دارم که دستی در نوشتن مکالمهٔ خوب ندارم. به‌طرزی تحریک کننده (نمی‌دانم چرا) نتیجه گرفتم اگر قرار بود رمان جنایی بنویسم، حجم کتاب لااقل بالغ بر پانصد صفحه می‌شد و داستان در صومعه‌ای قرون‌وسطایی اتفاق می‌افتاد. دوستم گفت دنبال تور کردن یک نویسندهٔ بازاری بدقواره نیست و از هم خداحافظی کردیم.

تا به خانه برگشتم داخل کشوی میزهایم را گشتم و یادداشت‌های شتاب‌زدهٔ سال پیشم را درآوردم؛ تکه کاغذی را که رویش اسم چند راهب را نوشته بودم درآوردم. در پنهانی‌ترین بخش وجودم طرح و نقشهٔ رمانی از هم‌اکنون شکل می‌گرفت، ولی من از آن بی‌خبر بودم. در این مرحله به این نتیجه رسیده بودم که بدک نیست راهبی در حال مطالعهٔ کتابی اسرارآمیز مسموم شود و همین و بس. حالا شروع کردم به نوشتن نام گل سرخ.

پس از انتشار کتاب اغلب از من می‌پرسیدند چرا تصمیم گرفتم رمان بنویسم و دلایلی که ارائه کردم (و متناسب با حال‌وحوصله‌ام متفاوت بود) احتمالاً همه درست بودند: به این معنی که همه نادرست بودند. سرانجام پی بردم که تنها جواب درست عبارت از این است که در لحظهٔ خاصی از زندگی میل به این کار در من پیدا شد و فکر می‌کنم این توضیح کافی و معقول باشد.

Mohammad Rasoulian
۱۴۰۳/۰۷/۱۹

این کتاب به اشتباه در طاقچه به عنوان رمان دسته بندی شده است. کتاب رمان نیست، در دسته بندی نقد ادبی و «درباره ادبیات» قرار میگیرد. فصل های پایانی کتاب که در خصوص فهرست کردن است، برای من بسیار خسته کننده

- بیشتر
بعضی وقت‌ها رمان‌نویس توان گفتن چیزهایی را دارد که فیلسوف ندارد.
مسلم عباسپور
نویسندگان خلاق، در مقام خوانندگان منطقی اثر خودشان، مطمئناً حق دارند تفسیری را که خیلی نامحتمل است به چالش بکشند. اما به‌طور کلی باید به خوانندگان خود احترام بگذارند، چون آن‌ها متن خود را مثل پیغامی در بطری به جهان انداخته‌اند. من، بعد از انتشار متنی در مورد نشانه‌شناسی، وقتم را به بازشناسی اشتباهاتم یا شرح متن برای کسانی که آن را چنان‌که قصدم داشتم نفهمیده و بد تعبیر کرده‌اند اختصاص می‌دهم. در مقابل، پس از انتشار رمان، اصولاً وظیفهٔ اخلاقی خود می‌دانم که تفسیرهای دیگران از آن را به چالش نکشم (یا تفسیر خاصی را تشویق نکنم).
مسلم عباسپور
یک رسالهٔ نظری، نویسنده معمولاً می‌خواهد نظریهٔ خاصی را اثبات کند یا به مسئلهٔ معینی جواب بدهد، در حالی‌که شعر یا رمان می‌خواهد زندگی را با تمام ناهمسازی‌هایش بازنمایی کند.
مسلم عباسپور
در حین نوشتن اولین رمانم چند چیز را فهمیدم. اول، «الهام» واژهٔ بدی است که نویسنده‌های حقه‌باز به‌کار می‌برند تا از نظر هنری درخور ستایش جلوه کنند. ضرب‌المثلی قدیمی می‌گوید نبوغ ده درصد الهام است و نود درصد جان کندن. می‌گویند لامارتین شاعر فرانسوی بارها موقعیتی را که در آن یکی از بهترین شعرهایش را سروده بود توصیف می‌کرد: ادعایش این بود که شعر، شبی هنگام سرگردانی در بیشه‌ها، یک‌باره و یک‌جا به او الهام شده. بعد از مرگش یک نفر در اتاق مطالعهٔ او تعداد قابل‌توجهی از نسخه‌های مختلف آن شعر را پیدا کرد که در طول سال‌ها نوشته و بازنویسی شده بود.
مسلم عباسپور
سرانجام پی بردم که تنها جواب درست عبارت از این است که در لحظهٔ خاصی از زندگی میل به این کار در من پیدا شد و فکر می‌کنم این توضیح کافی و معقول باشد.
مسلم عباسپور
به این ترتیب تصمیم گرفتم داستانی بگویم که با آونگ شروع شود و با ترومپت‌نوازی پسرکی در یک صبح آفتابی در گورستان به پایان برسد. ولی چه‌طور می‌شود از آونگ به ترومپت رسید؟ جواب دادن به این پرسش هشت سال وقت برد و جواب عبارت بود از رمان. *
مسلم عباسپور
در تأملاتی در باب «نام گل‌سرخ» گفته‌ام به این دلیل شروع به نوشتن رمان کردم که «می‌خواستم راهبی را زهر بخورانم.» در واقع هیچ اشتیاقی برای زهرخور کردن راهبان نداشتم –منظورم این است که من نمی‌خواستم هیچ‌کس را مسموم کنم، خواه راهب باشد یا آدمی غیرمذهبی. فقط تصویر راهبی که در حال خواندن کتاب مسموم می‌شود به خاطرم رسیده بود. شاید تجربه‌ای را که در شانزده‌سالگی داشتم به‌یاد می‌آوردم: هنگام دیدار از صومعه‌ای بندیکتی (سانتا اسکولاستیکا واقع در سوبیاکو) از رواق‌های قرون وسطایی گذشتم و وارد کتابخانه‌ای تاریک شدم و روی یکی از میزهای مخصوص قرائت، کتاب اعمال قدیسان را باز دیدم. تورق آن مجلد عظیم در آن سکوت سنگین و در آن حال که چند شعاع نور از صافی شیشه‌بند منقش گذشته بود، احتمالاً لرز به تنم نشاند. چهل‌وچند سال بعد این لرز از ناخودآگاه من سر بالا آورد.
مسلم عباسپور
تا به خانه برگشتم داخل کشوی میزهایم را گشتم و یادداشت‌های شتاب‌زدهٔ سال پیشم را درآوردم؛ تکه کاغذی را که رویش اسم چند راهب را نوشته بودم درآوردم. در پنهانی‌ترین بخش وجودم طرح و نقشهٔ رمانی از هم‌اکنون شکل می‌گرفت، ولی من از آن بی‌خبر بودم. در این مرحله به این نتیجه رسیده بودم که بدک نیست راهبی در حال مطالعهٔ کتابی اسرارآمیز مسموم شود و همین و بس. حالا شروع کردم به نوشتن نام گل سرخ.
مسلم عباسپور
هنرمندان آوانگارد هم، که ظاهراً از قیدوبندها اجتناب می‌کنند، همین کار را انجام می‌دهند؛ آن‌ها فقط بدون جلب توجه قیدوبندهای دیگری وضع می‌کنند.
مسلم عباسپور
دنیای ساختهٔ مؤلف و وقایعی که در آن رخ می‌دهد آهنگ، سبک و حتی انتخاب کلمات را دیکته می‌کند. داستان‌سرایی تابعی از این قاعدهٔ لاتین است: «به موضوع بچسب؛ کلمه دنبالش می‌آید.» در حالی که در شعر قاعده را باید عکس کنیم: «به کلمه بچسب؛ موضوع دنبالش می‌آید.» داستان‌سرایی نخست و پیش از هر چیز حادثه‌ای کیهان‌شناختی است. برای روایت کردن داستان باید مثل صانعی که جهانی را می‌آفریند دست‌به‌کار شوی، جهانی که تا جای ممکن باید دقیق باشد و بنابراین بتوانی در آن با اعتمادبه‌نفس تمام بگردی.
مسلم عباسپور
در طی سال‌های بارداری ادبی چه می‌کنم؟ مدارک جمع می‌کنم؛ به دیدن اماکن مختلف می‌روم، نقشه رسم می‌کنم؛ به طرح ساختمان‌ها یا ای بسا کشتی‌ها، مثل مورد جزیرهٔ روز قبل، با دقت نگاه می‌کنم؛ طرح صورتِ شخصیت‌ها را می‌زنم. برای نام گل‌سرخ، پرترهٔ همهٔ راهبانی را که در موردشان می‌نوشتم ترسیم کردم. سال‌های تدارکات را در یک قلعهٔ طلسم‌شده سپری می‌کنم یا در وضعیت کناره‌گیری اوتیستی، هرطور که پسندتان است. هیچ‌کس نمی‌داند چه می‌کنم، حتی اعضای خانواده. همه فکر می‌کنند به کارهای مختلف مشغول‌ام، ولی همیشه بر روی صید ایده‌ها، تصاویر، کلمات برای داستانم تمرکز کرده‌ام
مسلم عباسپور
تصدیق می‌کنم که مؤلف، با به‌کارگرفتن تکنیک رمزگذاری مضاعف، نوعی شراکت در جرم خاموش را با خوانندهٔ نخبه برقرار می‌کند و این‌که برخی خوانندگان عام وقتی کنایهٔ نخبه‌گرایانه را نمی‌گیرند ممکن است احساس کنند که چیزی از دست‌شان رفته. ولی به‌گمانم ادبیات فقط برای سرگرم کردن و تسلی دادن مردم نیست، بلکه همچنین هدفش تشویق و برانگیختن رغبت در آن‌هاست که همان متن را دوباره و حتی چند بار بخوانند، چون می‌خواهند بهتر بفهمند. به این ترتیب، فکر می‌کنم رمزگذاری مضاعف اعتیادی اشرافی نیست، بلکه روشی است برای نشان دادن احترام به هوشمندی خواننده و حسن‌تفاهم با او.
مصطفا جواهری
«رمزگذاری مضاعف» عبارت است از استفادهٔ همزمان از طعنهٔ بینامتنی و دیگر، نوعی جاذبهٔ فراروایی تلویحی. این اصطلاح را معماری به نام «چالز جنکس» رایج کرد که در نظر او معماری پسامدرن «لااقل در دو سطح حرف می‌زند: با دیگر معماران و اقلیت علاقه‌مند که دغدغهٔ آن‌ها بالاخص معنای معماری است و دیگر به‌صورت گسترده با عامهٔ مردم یا ساکنان محل، که دغدغهٔ آنها موضوعاتی همچون آسایش، بنای سنتی و شیوهٔ زندگی است.»(۵) و در ادامه، موضوع را بیشتر می‌شکافد: «بنای پسامدرن یا اثر هنری اقلیتی نخبه را با استفاده از رمزهای "والا" و تودهٔ مردم را با استفاده از رمزهای عامه‌پسند مخاطب قرار می‌دهد.»
مصطفا جواهری
حال که دارم به انتهای ملاحظات خود نزدیک می‌شوم، احساس می‌کنم که رویکردم در مورد مؤلف واقعی دور از بزرگواری بوده است. لااقل در یک مورد شهادت مؤلف واقعی می‌تواند کارکرد مهمی داشته باشد: نه از جهت این‌که فهم بهتر متن‌ها را برای خوانندگان میسر کند، بلکه از آن جهت که به آنها کمک می‌کند جریان پیش‌بینی‌ناپذیر هر فرآیند خلاقه را درک کنند. فهم فرآیندِ خلاقه همچنین به معنی فهم این است که چگونه راه‌حل‌های داستانیِ خاص غیرمترقبه در نتیجهٔ سازوکارهای ناخودآگاه به انجام می‌رسند. این به ما کمک می‌کند تا تفاوت میان استراتژی متن - ابژه‌ای زبانی که خوانندگان نمونه در برابر چشم خود دارند و آن‌ها را قادر می‌سازد تا مستقل از نیات
BookWorm
دو نوع شاعر وجود دارد: شاعر خوب که شعرهایش را در هجده‌سالگی می‌سوزاند و شاعر بد که تا آخر عمر به شعر گفتن ادامه می‌دهد.
سینا
وقتی خوب در موضوع دقیق شدم و اطلسم را ورق زدم، کشف کردم که خط زمان از وسط مجمع‌الجزایر فیجی هم می‌گذرد. جزایر اقیانوس آرام جنوبی یادآور رابرت لوئیس استیونسن بود. بسیاری از این جزیره‌ها در قرن هفدهم برای اروپایی‌ها شناخته‌شده بودند. من با فرهنگ باروک هم به‌خوبی آشنا بودم: این همان روزگارِ سه تفنگدار و کاردینال ریشیلیو بود. فقط باید استارت می‌زدم و بعد رمان روی دو پای خود راه می‌افتاد.
مسلم عباسپور
جوزف اَدیسون در لذت‌های تخیل (۱۷۱۲) نوشته: «کلمات وقتی خوب برگزیده شوند، چنان نیروی عظیمی دارند که توصیف اغلب تصویری زنده‌تر از رؤیت خود اشیا در اختیار ما می‌گذارد.
مسلم عباسپور
اگر شما کوچک‌ترین جزئیات یک دنیا را طراحی کنید، می‌دانید چه‌طور آن را برحسب فضا توصیف کنید، چون این جزئیات جلو چشم شماست. یک ژانر ادبی کلاسیک به نام اکفراسیس (ekphrasis) وجود داشت که عبارت بود از توصیف یک تصویر معین (نقاشی یا مجسمه) با چنان دقتی که حتی کسانی که هیچ‌گاه چشم‌شان به آن نیفتاده بود به‌وضوح تجسم‌اش کنند، چنان‌که جوزف اَدیسون در لذت‌های تخیل (۱۷۱۲) نوشته: «کلمات وقتی خوب برگزیده شوند، چنان نیروی عظیمی دارند که توصیف اغلب تصویری زنده‌تر از رؤیت خود اشیا در اختیار ما می‌گذارد.
مسلم عباسپور

حجم

۲۱۲٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۲۴ صفحه

حجم

۲۱۲٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۲۴ صفحه

قیمت:
۳۷,۰۰۰
۱۸,۵۰۰
۵۰%
تومان