کتاب دیگری
معرفی کتاب دیگری
کتاب دیگری مجموعه داستانهای کوتاه از آرتور شنیتسلر، نویسنده و روانشناس مشهور اتریشی است. داستانهایی که به سرنوشت قهرمانان و شخصیتهای اصلی از دیدگاه روانشناختی میپردازد.
مجموعه داستان دیگری برنده جایزه کتاب سال ۱۳۹۶ ایران در بخش ادبیات خارجی شد. این اثر را با ترجمه روان از علی اصغر حداد میخوانید.
درباره کتاب دیگری
آرتور شنیتسلر در کتاب دیگری، ۲۲ داستان کوتاه را به رشته تحریر درآورده است. داستانهایی که به سرنوشت قهرمانانش از دیدگاه روانشناختی میپردازد و انحطاط جامعه وین در آستانهی قرن بیستم را نقد میکند. او که در کتابهای دیگرش هم در قالب داستان، یک دیدگاه روانشناختی را بررسی میکند در این اثر به توصیف اختلالات روانی نمیپردازد. بلکه خط فکری و روندی را پیگیری میکند که شخصیتها دنبال میکنند. او داستانهایی با لحن شوخ نوشته است و نگاهی نسبیگرایانه به جهان دارد.
این اثر از جنبه دیگری هم حائز اهمیت است. آرتور شنیتسلر در دورهای که بیشتر نویسندگان رمان مینوشتند، بر نوشتن داستان کوتاه و داستان بلند (نوول) تمرکز کرده بود.
کتاب دیگری را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر به خواندن داستان کوتاه علاقه دارید، خواندن کتاب دیگری را به شما پیشنهاد میکنیم. این کتاب همچنین برای تمام کسانی که به داستانهایی با درونمایههای روانشناسی علاقه دارند، جذاب است.
درباره آرتور شنیتسلر
آرتور شنیتسلر ۱۵ می ۱۸۶۲ در وین به دنیا آمد و ۲۱ اکتبر ۱۹۳۱ از دنیا رفت. او در رشته پزشکی تحصیل کرد. پدرش پزشک بود. مادرش دختر یک پزشک بود و برادرش هم پزشک شد. اما بعدها متوجه علاقهاش به ادبیات شد و به نوشتن رمان و نمایشنامه و داستان کوتاه روی آورد. اما در عین حال به کار طبابت هم مشغول بود. او یکی از سرسختترین منتقدان جامعه امپراتوری اتریش-مجارستان در قرن بیستم است. بعد از انتشار داستانی به نام «ستوان گوستل»، ارتش درجه افسری را که شنیتسلر به عنوان پزشک ذخیره دریافت کرده بود، از او پس گرفت چرا که در این داستان هنجارهای افسران اتریش به باد انتقاد گرفته شده بود.
شنیتسلر در آثار خود اغلب به سرنوشت قهرمانانش از دیدگاه روانشناختی میپردازد. رویدادهای آثار او بیشتر در شهر وین رخ میدهند. او قهرمانهای داستانش را از میان شخصیتهای تیپیکالی انتخاب میکند که در جامعه آن روز وین حضور دارند: افسران، پزشکان، هنرمندان، خبرنگاران، بازیگران، افراد خانواده سلطنتی، وابستگان به دربار و البته دخترکان زیباروی حاشیه شهر. در آثار او به کارگران و تهیدستان کمتر برمیخوریم. از همینرو برخی از منتقدان ادبی او را به یکسویهنگری متهم میکنند.
از میان آثار او میتوان به مجموعه داستانهای: مردن، برتا گارلن، ستوان گوستل کور و برادرش، مدار دوس جوان، بازگشت کازانوا (مراجعت کازانوا)، فرار در تاریکی، چرخ فلک و ...، رمانهای بئاتریس، ترزه، وقایع زندگی زن، بازی در سپیده دم و رویا و گریز به تاریکی و نمایشنامههای آناتول، رقص، طوطی سبز و ... اشاره کرد.
بخشی از کتاب دیگری
دوست من آلبین چشمانتظار چنین خدایی است. آلبین ادیب است، بهواقع استاد آثار ناتمام است. تابه حال هرگز نوشتهای را به پایان نرسانده است. اغلب برایم تعریف میکند که ایدهها سیلابوار به ذهنش جاری میشوند. من خودم آنجا بودم وقتی در جای همیشگیاش در کنج قهوهخانه به سطح مرمری میز خیره شده بود و یکدفعه از جا پرید، چون ایدهها دست از سرش برنمیداشتند. فورآ فهمیدم قضیه از چه قرار است. از دست صدها شبحی فرار میکرد که در میان دودودم قهوهخانه دوروبرش به رقص آمده بودند، و منی که روبهرویش نشسته بودم، با نگاهی تحسینآمیز بدرقهاش کردم. میدانستم که روز بعد با این خبر به سراغم خواهد آمد: «دیشب ساعت یک شروع کردم به نوشتن یک نوول، شاید هم یک درام!» بعید هم نبود بگوید: «گوش کن»، بعد طبق معمول تأملاتش را برایم بخواند؛ جملاتی ازهمگسیخته یا حتی تکعباراتی آمیخته به اوصاف ناجور.
تأملاتش معمولا به جملاتی با دونقطه ختم میشوند، دونقطهای که میگوید: «بفرمایید، اگر میتوانید این فکر را پی بگیرید!» یادم هست که یک بار یکی از این دونقطهها حسابی عصبیام کرد، چون نمیتوانستم فکری را که پشت آن خوابیده بود پی بگیرم، بهخصوص به این دلیل که مفهوم آن جمله قصار دستگیرم نمیشد. با وجود این، آلبین کماکان مرا لایق دوستی خود میداند، چون با همه این تفاصیل من تنها کسی هستم که او را درک میکنم. حالا میفهمید چرا من گاهی به خودم میبالم.
وقتی اجازه میدهد به کاغذهایش نگاهی بیندازم، احساس غریبی دارم. صحنههای پراکنده، خطوط اصلی، نمایشنامههای کمدی، تعداد زیادی فصل اول، طرح و نقشه در قالب تودهای از تکبرگها جلو رویم پرپر میزنند، و چیزی شبیه به ترس و احترام وجودم را فرامیگیرد. برایم روشن میشود چرا آلبین دراصل هیچکاری را به سرانجام نمیرساند: بیش از اندازه ایده دارد.
همین اواخر کاغذهایش را به قهوهخانه آورده بود. آن روز برایم چیزی نخواند جز یکمشت جملات کوتاه، تعدادی عبارت یا آنطور که در عنوان مطالب با خوشسلیقگی آمده بود: «فیالبداههها». اول گاهی مجبور میشدم حرفش را قطع کنم و بپرسم: «این یعنی چی؟» بعد اغلب جوابهایی از این دست تحویلم میداد: «در ادامه معلوم میشود»، یا «خودم هم نمیدانم»، یا «این بخشی از موضوعی است که هنوز پیدایش نکردهام»، یا «چی؟ مگر خودت نمیفهمی؟» بعد هم با خیال راحت به خواندن ادامه میداد. مثلا: «تانژانتی را روی دایره ترسیم کرد.» پرسیدم: «چه کسی؟» نگاهی ویرانگر حوالهام کرد و به خواندن ادامه داد: «وفاداری چیست؟ امری تصادفی، فقدان موقعیت برای خیانت ــ نوعی بیماری. (مکث.) طوفان مُرده. (مکث.) وقتی برای اولین بار او را دیدم، مشغول خمیازهکشیدن بود. (مکث.) مثل خدای بیجاه ومقام ول میگردد.»
دویدم وسط جمله: «چه کسی؟»
تقریبآ با تحکم جواب داد: «خودم هم هنوز نمیدانم؛ منتظر خدای بیجاه ومقام هستم.»
حجم
۲۷۰٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۷۸ صفحه
حجم
۲۷۰٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۷۸ صفحه
نظرات کاربران
(۸-۱۷-[۱۹۴]) آرتور شنیتسلر یکی از نویسنده های خوب اتریشیه و داستان هاش در نزد علاقه مندان به روانشناسی از جایگاه ویژه ای برخورداره؛ این کتاب شامل ۲۲ داستان کوتاهه که در اونها به کندوکاو درونیات انسان ها پرداخته شده؛ اگر تصمیم
برخی قسمت های کتاب،دست میذاره رو درگیری های روانی خاصو نسبتا پیچیده ای،که اگر با اون ها دست و پنجه نرم کرده باشید،براتون جذاب خواهد بود.
داستانهایی به لحاظ روان شناختی عمیق، درگیرکننده، خوش پرداخت و تکان دهنده
این کتاب با نگاهی به درون روان آدمهایی در دوره ای خاص نوشته شده که البته می شود در همه زمانها آنها را دید. ترجمه عالی کتاب بسیار برایم جالب بود.
من این کتاب رو سال پیش خوندم و بنظرم از حدود بیست داستان تعداد انگشت شماری ارزش خواندن دارد و البته بگم داستان ها بسیار ساده بودند و سر راست ، ذهن خواننده اصلا به چالش کشیده نمی شود .
متاسفانه داستانهای کتاب اینقدر مبهمه و بی سر وته که نتونستم حتی نصف کتاب رو هم بخونم و ناتمام رها کردمش اصلا توصیه به خریدش نمی کنم
برای این دوره زمانه کتاب جالبی نیست ومن با خواندن دو یا سه داستان آز آن متوجه شدم دارم بعد از پولم وقتم را هم تلف میکنم وهر چه هم فکر کردم که چگونه این کتاب را انتخاب کرده ام