- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب برفک
- بریدهها
بریدههایی از کتاب برفک
۳٫۶
(۲۷)
ساختار جامعه جوریه که آدمهای فقیر و تحصیلنکرده بیشترین آسیب رو از حوادث طبیعی و غیرطبیعی میبینن.
صبا بانو:)
این امکان وجود دارد که آدم برای جایی که همان لحظه در آن قرار دارد دلتنگ شود.
صبا بانو:)
هر چیزی که توی زندگیت در جریانه نتیجهٔ حرکت یهسری مولکوله که یه جای مغزت دارن بهسرعت اینطرف و اونطرف میرن.
شراره
چیزی که از لمسش اکراه داریم اغلب مهمترین عنصر رستگاریمان است.
شراره
همهٔ ما از مرگ میترسیم، با درجات مختلف. اونهایی که خلاف این رو ادعا میکنن دارن به خودشون دروغ میگن. آدمهای سطحیای هستن
شراره
عشق به ما کمک میکند تا هویتی پدید آوریم آنقدر خاطرجمع که راحت بتواند خود را تحت حمایت و توجه فردی دیگر قرار دهد.
صبا بانو:)
«تلویزیون موقعی دردسره که یادت رفته باشه چهجوری باید نگاه کنی و گوش بدی، من و دانشجوهام دایم راجعبه این بحث میکنیم. احساس میکنن باید علیه این رسانه بایستند، درست مثل نسل قبلیشون که علیه والدین و کشورشون ایستادن. من بهشون میگم که باید یاد بگیرن دوباره شبیه بچهها نگاه کنن. هر محتوایی رو تو ذهنشون ریشهکَن کنن. به قول تو کُدها و پیامها رو پیدا کنن جک.»
صبا بانو:)
قدرت مُردگان در این است که فکر میکنیم همیشه در حال تماشای ما هستند. مُردگان حضور دارند. آیا ترازی از انرژی وجود دارد که صرفاً متشکل از مُردگان باشد؟ البته در زمین هم هستند، خوابیده و در حال زوال. شاید رؤیای ما را میبینند.
نسیم رحیمی
«نمیدونم نظر شخصی تو راجعبه این ماده چیه ولی بهنظرم اشتباهه که آدم حس مرگ رو از دست بده، حتا ترس از مرگ رو. مرگ مرزی نیست که بهش نیاز داریم؟ به زندگی یهجور بافت نفیس نمیده؟ حس معنادار بودن؟ آدم باید از خودش بپرسه که ممکن بود بدون آگاهی از یه خط پایان، حد یا مرز، کارهاش زیبایی یا معنا داشته باشه؟»
نسیم رحیمی
جالب اینجاست که من دیوانهٔ بدن زنها نیستم. عاشق ذهنشونم. ذهن یه زن. جریان دقیق و بینقص یکجهته مثل حرکت گلوله توی لولهٔ تفنگ، مثل یه آزمایش فیزیکی. چهقدر لذت داره حرف زدن با یه زن روشنفکر که جوراب مشکی پوشیده و پاهاش رو میندازه روی هم. این صدای خشخش جزئیِ کشیده شدن نایلون از خیلی جهات خوشحالم میکنه. طنز ماجرا اینه که بدون استثنا من جذب پیچیدهترین و دیوانهترین و مشکلترین زنها میشم. من مردهای ساده دوست دارم و زنهای پیچیده.»
zeynab
هر چی بیشتر چیزی رو تمرین کنی احتمال وقوع حادثهای که بابتش تمرین کردی کمتر میشه.
شراره
چیزی که از لمسش اکراه داریم اغلب مهمترین عنصر رستگاریمان است.
teOdOr
«آخرسر یه سؤال باقی میمونه. آدم تمام عمرش با بقیه خداحافظی میکنه، ولی با خودش چهطوری باید خداحافظی کنه؟»
نسیم رحیمی
خبر در هواپیما پیچیده، ردیفبهردیف همه بههم گفتهاند «سقوط اضطراری، سقوط اضطراری.» دیدهاند چهقدر ساده با افزودن یک کلمه آینده دوباره فراچنگ میآید، هر چند در خیال نه واقعیت.
صبا بانو:)
«هر بچهای باید این فرصت رو داشته باشه که هزاران کیلومتر تنها سفر کنه، به خاطر اعتمادبهنفس و استقلال ذهنیای که بعدش به دست میآره، با لباسها و وسایل نظافت شخصی به انتخاب خودش. هر چی زودتر بفرستیمشون هوا براشون بهتره. مثل شنا و پاتیناژ. باید کاری کنی از بچگی شروع کنن.
صبا بانو:)
چیزی که در مواقع خروج جمعی بیشتر از هر چیز دیگر مردم را میترساند این است که فکر کنند اولیای امور زودتر از خودشان فرار کردهاند و همه را در میانهٔ آشوب به خود وا نهادهاند.
صبا بانو:)
فرقی نیست میان زندگان و مُردگان. هر دو یک مجرای واحد برای نیروی حیات هستن.
صبا بانو:)
آن چیزی که در بستر مرگ عفو میکنیم بیعاطفگی یا طمع بقیه نیست. ما آدمها را بابت تواناییشان برای فاصله گرفتن از خودمان میبخشیم، برای توطئهچینیشان برضد ما در سکوت، برای کشتن ما.
صبا بانو:)
«آدمهای نابغه نمیفهمن با نبوغشون چه زندگیهایی رو نابود میکنن.
صبا بانو:)
انجام عملی شر و بعد جبرانش با کاری متعالی بهتر است یا زیستن زندگیای مطلقاً خنثی؟
صبا بانو:)
برفک (White Noise) رسید. وایت نویز یا نوفهٔ سفید یک نویز تصادفی است که تراکم طیفی ثابتی دارد. به این معنا که این نویز دامنه یا تراکم مشابهی در سراسر طیف فرکانسهای اصوات قابل شنیدن (بیست تا بیست مگاهرتز) دارد. نویز سفید به این علت سفید نامیده میشود چون مانند نور سفید که آمیزهای از تمام طول موجهای مرئی نور است، ترکیبی از همهٔ فرکانسهای قابل شنیدن است. وجود همهٔ فرکانسهای قابل شنیدن باعث شده که اغلب از آن برای پوشاندن سایر صداها استفاده کنند
شراره
ما موجوداتی هستیم شکننده و آسیبپذیر در محاصرهٔ دنیایی از حقایق ستیزهجو. حقایقی که شادی و امنیت ما را تهدید میکنند. هر چه بیشتر در طبیعتِ چیزها تعمق میکنیم بهنظر میآید شالودهمان سستتر میشود.
شراره
جالب اینجاست که من دیوانهٔ بدن زنها نیستم. عاشق ذهنشونم. ذهن یه زن. جریان دقیق و بینقص یکجهته مثل حرکت گلوله توی لولهٔ تفنگ، مثل یه آزمایش فیزیکی. چهقدر لذت داره حرف زدن با یه زن روشنفکر که جوراب مشکی پوشیده و پاهاش رو میندازه روی هم.
نسیم رحیمی
«هفتهٔ دیگه پنجاه و یک سالم میشه.»
«آدم پنجاه و یکساله که پیر نیست، پیره؟»
«بیست و پنج ساله همین رو به خودم میگم.»
صاد
مرگ پایان وابستگی به چیزهاست. درک این حقیقت ساده خیلی مشکله. ولی تا دست از انکار مرگ میکشیم، این امکان رو پیدا میکنیم که با آرامش سمت مرگ بریم
az_kh
وقتی ناگهان از انگلیسی دست کشید و شروع به آلمانی حرف زدن کرد احساس کردم یکی از تارهای صوتیاش پیچ خورد. حسی وارد صدایش شد، خراش و غرغرهای شبیه بیدار شدن جاهطلبی یک هیولا. به من چشمغره رفت و ژست گرفت، قارقار کرد، تا مرز خفگی رفت. اصوات از بیخ زبانش فوران میکردند، صداهایی ناهنجارْ خیس از شورواشتیاق. فقط داشت به من الگوهای تلفظ حروف را نشان میداد ولی تغییرات چهره و صدایش باعث شد فکر کنم دارد بین دو سطح از وجود راهی باز میکند.
m.dehnavi
طنز ماجرا اینه که بدون استثنا من جذب پیچیدهترین و دیوانهترین و مشکلترین زنها میشم. من مردهای ساده دوست دارم و زنهای پیچیده.»
zeynab
معصیت انسان در تاریخ و در امواج خون خودش به وسیلهٔ تکنولوژی بغرنج شده، نفوذ هرروزهٔ مرگ خائن.
کاربر mim_ alf
موری گفت «این از شکل غلط توجه و دلسوزی نصیب آدم میشه. مردم مبتلا به پژمردگی مغز میشن. چون یادشون رفته شبیه بچهها نگاه کنن و گوش بدن. یادشون رفته چهطور دادهها رو جمعآوری کنن. از نظر تأثیر روانی یه حریق جنگل توی تلویزیون مرتبهٔ پایینتری داره از تبلیغ یه ماشین ظرفشویی اتوماتیک. تبلیغ امواج عمیقتری داره، تجلی عمیقتر. ولی ما ارزش نسبی اینها رو واژگون کردیم. برای همین چشم و گوش و سیستم عصبی مردم اینقدر خسته شده. یه مثال ساده از استفادهٔ نادرست.»
کاربر mim_ alf
«حرفم اینه که نمیتونی با غرق شدن تو یأس و ترحم به خود زندهها رو از خودت ناامید کنی. مردم ازت انتظار دارن که شجاع باشی. چیزی که آدمها از یه آدم روبهمرگ انتظار دارن
کاربر mim_ alf
حجم
۳۹۳٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۴۰ صفحه
حجم
۳۹۳٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۴۰ صفحه
قیمت:
۷۶,۰۰۰
۳۸,۰۰۰۵۰%
تومان