دانلود و خرید کتاب تس دوربرویل تامس هاردی ترجمه ابراهیم یونسی
تصویر جلد کتاب تس دوربرویل

کتاب تس دوربرویل

معرفی کتاب تس دوربرویل

کتاب تس دوربرویل نوشتهٔ تامس هاردی و ترجمهٔ ابراهیم یونسی (سیروان آزاد) است. نشر نو این رمان انگلیسی و عاشقانه را منتشر کرده است.

درباره کتاب تس دوربرویل

کتاب تس دوربرویل (Tess of the d'Urbervilles) حاوی یک رمان انگلیسی است که با یادداشتی به نام «ویرجینیا وولف (لحظه‌های شهود هاردی)» آغاز شده و سپس هفت فصل و یک پی‌گفتار را در بر گرفته است. این رمان یکی از رمان‌های برجستهٔ قرن نوزدهم انگلستان و احتمالاً شاهکار تامس هاردی محسوب می‌شود، اما در آغاز با نقدهای متفاوتی روبه‌رو شد که یکی از دلایل آن به چالش‌کشیدن اخلاقیات جنسی در اواخر دورهٔ ویکتوریا بود. داستان چیست؟ «تس» که دختری زیبا و معصوم است، در پی اصرار مادر برای رفتن به دیدار خانوادهٔ ثروتمند «دوربرویل» که گمان می‌شود خویشاوندان واقعی آنان هستند، به شهر می‌رود. در آنجا با «الک» آشنا شده و پس از آنکه توسط او مورد تجاوز قرار می‌گیرد و باردار می‌شود، به دهکدهٔ خود بازمی‌گردد. فرزند بیمار تس، تنها چند هفته پس از تولد می‌میرد و او به زندگی سخت گذشته بازمی‌گردد. در همان هنگام او و «کلر» عاشق یکدیگر می‌شوند. تس پس از آشفتگی‌ها و درگیری‌های ذهنی فراوان، سرانجام در شب ازدواجشان، تس آنچه را بر سرش آمده برای کلر تعریف می‌کند. به‌دنبال آن کلر که دچار دوگانگی شده است، به‌نوعی او را از خود می‌راند. تس که تنها مانده است، روزگار خود را با کار و نوشتن نامه برای کلر می‌گذراند. چندی بعد دوباره سروکلهٔ الک پیدا می‌شود و پشیمانی خود را از آنچه کرده بیان می‌کند. او از تس تقاضا دارد که همراه او برود و از این پس زندگی خوبی داشته باشد. پایان این مثلث عاشقانه با عشق پایان می‌گیرد یا جنایت و مرگ؟ بخوانید تا بدانید. این رمان با نام‌های «تس از خانوادهٔ دوربرویل» یا «تس، زنی پاکدامن» هم شناخته شده است.

خواندن کتاب تس دوربرویل را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی قرن ۱۹ انگلستان و قالب رمان عاشقانه پیشنهاد می‌کنیم.

درباره تامس هاردی

توماس هاردی در۲ ژوئن ۱۸۴۰ به دنیا آمد و در ۱۱ ژانویهٔ ۱۹۲۸ از دنیا رفت. او رمان‌نویس و شاعر جنبش طبیعت‌گرایی (ناتورالیسم) انگلستان بود. آثارش معمولاً در جنبش طبیعت‌گرایی طبقه‌بندی می‌شود، اما در چند شعرِ او رگه‌هایی از ادبیات عصر روشنگری و رمانتیسیسم دیده می‌شود. ابتدا رشته و حرفهٔ معماری را انتخاب کرد، اما در دههٔ پنجم زندگی به نوشتن و سرودن شعر روی آورد. از او ده‌ها رمان و شعر باقی مانده است و امروزه از او به‌عنوان یکی از شاعران و نویسندگان مطرح قرن بیستم یاد می‌شود. طبیعت‌گرایان پیرو داروین بودند و انسان را موجودی مجبور و اسیر وراثت می‌دانستند. ویژگی اصلی نوشته‌های توماس هاردی هم توصیفات شاعرانه و جبرگرایانهٔ او است و شخصیت‌های داستان‌هایش در برابر احساسات تند و شرایط اطراف خود به مبارزه می‌پرداختند. آثار او موردتوجه و تحسین نویسندگان نسل بعد از او مانند ویرجینیا وولف و دی. اچ. لارنس قرار گرفت. از آثار او می‌توان به کتاب‌های «بانو و مرد فقیر»، «بازگشت بومی»، «یک جفت چشم آبی»، «جود گمنام»، «تس از خانوادهٔ دوربرویل» (یا «تس، زنی پاکدامن») و « گروه بانوان شرافتمند» اشاره کرد.

بخشی از کتاب تس دوربرویل

«در خلیفه‌گری امنیستر غروب بود. مانند همیشه دو شمع، در زیر حبابهای سبز در اتاق مطالعه خلیفه می‌سوخت، ولی خود او در آنجا ننشسته بود.

خلیفه هر چندگاه به‌درون می‌آمد، آتش کوچکی را که برای این هوای رو به اعتدال بهاری کافی بود تیز می‌کرد، و باز بیرون می‌رفت. لحظه‌ای جلو درِ عمارت درنگ می‌کرد، سپس به‌سوی اتاق پذیرایی می‌رفت، و باز به دم درِ عمارت باز می‌گشت.

در، رو به مغرب بود و اگرچه تاریکی بر درون عمارت چیره بود با این‌همه بیرون هنوز آن اندازه روشن بود که اشیاء را بتوان به‌روشنی دید.

خانم کلر که در اتاق پذیرایی نشسته بود از پی او به اینجا آمد.

خلیفه گفت: «هنوز خیلی مانده. حتی اگر قطار سرِ وقت برسد باز تا ساعت شش به چاک نیوتن نخواهد رسید؛ بعد هم ده میل راه روستایی هست که پنج میل آن باریکه‌راه کریمرکراک (Crimmercrock) است که نمی‌توان با اسب پیر ما به‌سرعت آن را طی کرد.»

«ولی عزیزم، ما با همین اسب این راه را اغلب یک‌ساعته آمده‌ایم.»

«بله، ولی سالها پیش.»

به‌این‌ترتیب دقایق را بدرقه می‌کردند، در حالی‌که هر یک به‌خوبی می‌دانست که این گفت‌وگو جز اتلاف نیرو نیست، و اساسی‌ترین کار این است که بنشینند و منتظر بمانند.

سرانجام سر و صدای خفیفی در باریکه‌راه پیچید و کالسکه تک‌اسبه در بیرون نرده‌ها پدیدار شد. دیدند قیافه‌ای از آن پیاده شد که وانمود می‌کردند او را می‌شناسند، اما همین قیافه اگر در این لحظه خاص، که انتظار ورود شخص بخصوصی را داشتند، از کالسکه‌شان پیاده نمی‌شد می‌توانست از کنارشان بگذرد و هیچ‌یک از آن دو او را بجا نیاورد.

خانم کلر شتابان از راهرو تار به‌سوی در دوید، و شوهرش آهسته‌آهسته از پی او روان شد.

تازه‌وارد که در آستانه ورود بود چهره‌های مضطرب و پریشانشان را از میان در، و روشنایی غروب را در شیشه‌های عینکشان می‌دید، زیرا آخرین روشناییهای روز بر چهره‌شان می‌تافت، اما آنها که در روشنایی بودند جز قواره او چیزی نمی‌دیدند.

خانم کلر که در آن لحظه به عقاید ضد دینی پسرش که موجب این جدایی گشته بود بیش از گرد و غباری که بر لباسشان نشسته بود توجه نداشت گفت: «اوه پسرم ــ پسرم، بالاخره آمدی.» راستی از میان زنان مؤمنه و پارسا کدام زنی است که آنقدر که به بچه‌های خود عقیده دارد به تهدیدها و وعد و وعیدهای مذهب اعتقاد داشته باشد، یا اگر ایمان و اعتقاداتش سر سوزنی علیه سعادت فرزندانش عمل کند آن اعتقادات را به‌دور نیفگند؟ همین‌که به این اتاقی رسیدند که شمعها در آن می‌سوختند به چهره‌اش نگریست. و به‌لحنی اندوهگین و شوخی‌آمیز گفت: «اوه، این انجل نیست ــ این پسرم نیست ــ این همان انجلی نیست که رفت!» و رو گرداند.

پدر نیز از دیدن قیافه او یکه خورده بود، بس که بر اثر ناراحتی و پریشانی فکر و تغییرات جوّی شدیدی که در آن اقلیم از سر گذرانده بود ضعیف شده بود! در نخستین امواج دلزدگی ناشی از تمسخر حوادث، شتابان از کشور گریخته و بدانجا پناه برده بود، و اینک با این قیافه باز آمده بود! آنچه بود یک مشت پوست و استخوان بود که او را به قیافه اشباح درآورده بود. به تصویری که کریوِلی از مسیح کشیده بود شبیه بود.»

فرامرز
۱۳۹۸/۰۱/۱۹

فیلم شاهکار تس اثر رومن پولانسکی را هم حتما ببینید..بی نظیره مثل کتاب و بی نهایت تلخ

rain_88
۱۳۹۹/۰۸/۱۱

رمانی کلاسیک و فوق‌العاده با قلمی بینظیر ،اخلاقی،قصه گو و جذاب

حانیه
۱۳۹۹/۰۶/۱۰

اگر علاقه به ادبیات کلاسیک دارید از کتاب لذت می‌برید موضوع کتاب در زمان خودش انتقادیه شاید الان مسئله حل شده ای به نظر بیاد. کتاب غم انگیزه و حسابی اشکتون درمیاد اما من لذت بردم خصوصا شخصیت پردازی که

- بیشتر
Faeze
۱۳۹۹/۰۶/۱۲

داستانی پرهیاهو و عاشقانه ای دل انگیز که نمی توان پس از شروع، بسادگی آن را رها کرد. البته نویسنده در انتها، پایان تلخی را رقم خواهد زد که شخصا فکر میکنم اگر جز این بود، این اثر بی بدیع، بدین

- بیشتر
samira ka
۱۳۹۸/۰۶/۳۰

awesome⁦👌🏻⁩

Hamidy
۱۴۰۱/۰۵/۲۶

نویسنده ی جود گمنام با کتاب تس دوربرویل شاهکار دیگری را آفریده است. شخصیت ها جان دارند و خود تس، موجودی پاک و بی آلایش که گرفتار ناخواسته حوادثی شوم بوده، عجیب همدلی و شفقت خواننده را بر می انگیزد.

- بیشتر
Lumiere
۱۳۹۸/۰۱/۱۸

این رمان رو چند سال پیش خوندم داستان جالبی داره خوندنش برای علاقه مندان به رمان های کلاسیک خالی از لطف نیست.

nasimaakbarpour
۱۳۹۹/۰۸/۱۱

از ستون های ادبیات کلاسیک به شمار میره و خوب جذابیت های نوشتاری اش برای همون دوره است. فیلم که پولانسکی ازش ساخته معصومیت تس رو اونطوری که کتاب نشون نداده نشون نمیده به نظرم شخصیت تس قابل اتکا اما‌ انقلابی

- بیشتر
دلارام
۱۴۰۳/۰۳/۱۰

جالب و آموزنده بود، کاش تا وقتی که دیر نشده تعصب و حیای مضر رو کنار بذاریم تا ناخواسته باعث نابودی زندگی عزیزانمون نشیم

Avant-garde
۱۴۰۰/۰۱/۲۱

آقای یونسی با ترجمه‌هاشون ثابت کردند که استاد بزرگ تبدیل کردن شاهکارهای ادبی به آشغال‌های ادبی هستند. کاش قانونی پدید می‌آمد تا می‌شد از این دست مترجمان شکایت قضایی کرد و آن‌ها را به‌دلیل بی‌اعتبار کردن آثار نویسندگان بزرگ، به‌واسطه‌ی

- بیشتر
مرد عوضی با زن مناسب، زن عوضی با مرد مناسب؟... آری، این چیزی است که سالها تجزیه و تحلیل فلسفی نتوانسته است آن را در قلمرو ادراکی که از نظم امور داریم توضیح دهد. شاید بتوان گفت که روح تلافی و انتقامی که در کمین بوده در روی دادن این فاجعه دخالتی داشته است.
sahar atshi
برای نوع بشر بسی بهتر می‌بود اگر به‌جای فلسطین، یونان خاستگاه اندیشه و تمدن جدید بود
sepid sh
طبیعت معمولاً به زن یا دختر بینوا نمی‌گوید «بپّا!»، آنگاه که این هشدار ممکن است منجر به سعادت او شود. یا وقتی که کسی می‌گوید «کجا؟» طبیعت به او پاسخ نمی‌دهد «اینجا!» تا آنکه این قایم‌باشک صورت بازی ملال‌آور و خسته‌کننده‌ای به خود می‌گیرد. نمی‌دانیم آیا در اوج پیشرفت و تعالی بشر، این نابهنگامیها به‌یاری قوه شهودی ظریف‌تر، و به یاری گردش بقاعده اجزاءِ ماشین اجتماع اصلاح خواهند شد یا نه، و به‌خلاف امروز که در اثر حرکات این ماشین، بی‌هوا از این به آن پهلو می‌غلتیم، این نابسامانیها سامان خواهند پذیرفت یا نه؛ امّا چنین تعالی و کمالی نه قابل پیش‌بینی است و نه ممکن پنداشته می‌شود
sahar atshi
تس داشت می‌گفت: «من چیزی درباره ارواح نمی‌دانم، امّا این را می‌دانم که گاه با اینکه زنده‌ایم روحمان از جسممان پرواز می‌کند.»
طلا در مس
باری، «عدالت» اجرا شده بود، و به گفته ایسخولوس، «رئیس ارواح فناپذیر» به شوخی و بازی خود با تس پایان داده بود؛ و شوالیه‌های خاندان دوربرویل و بانوانشان، ناآگاه از این ماجرا، در آرامگاههای خویش در خواب بودند.
طلا در مس
برای او و امثال او نفس تولد، شکنجه و عذابی بود که شخص را به‌اجبار به خواری می‌کشید
کاربر ۱۴۵۵۱۵۷
«شاید از میان تمام چیزها، دروغی درباره همین یک چیز، به حالم بسیار مفید می‌بود، اما من هنوز آنقدر شرف دارم ــ هر قدر هم که کم باشد ــ که چنین دروغی را نگویم. اگر تو را دوست داشتم بیشترین موجبات را هم داشتم تا به تو بفهمانم که دوستت دارم. اما دوستت ندارم. »
Mohamad Mahdavi
. بعد از این سعادت بزرگ، دوست دارم تنها باشم و چیزی جز آسمان بالای سرم نباشد. انگار جز ما دو تا احدی روی زمین نیست، و ای کاش نبود
طلا در مس
به‌نجوا گفت: «به نام عشقمان مرا ببخش! آخر من برای همان کار تو را بخشیدم!» و چون جواب نداد، باز گفت: «مرا ببخش، همان‌طور که من تو را بخشیدم! انجل من تو را می‌بخشم!» «شما... بله، می‌بخشید.» «ولی تو مرا نمی‌بخشی؟» «اوه، تس؛ بخشش شامل این مورد نمی‌شود! تو آدمی بودی: حالا آدم دیگری هستی. خدای من ــ آخر چطور ممکن است یک چنین تردستی مضحکی مشمول گذشت شود!»
طلا در مس
آری، این موجودات درمانده‌ای که هرگز کسی از آنها نپرسیده بود آیا اصولاً مایلند تحت هیچ شرایطی به‌دنیا بیایند یا اصولاً علاقه‌مندند تحت این شرایط سختِ خانه بی‌تدبیر دوربی‌فیلد زندگی کنند.
رقیه شکوه منش
شاید از میان تمام چیزها، دروغی درباره همین یک چیز، به حالم بسیار مفید می‌بود، اما من هنوز آنقدر شرف دارم ــ هر قدر هم که کم باشد ــ که چنین دروغی را نگویم. اگر تو را دوست داشتم بیشترین موجبات را هم داشتم تا به تو بفهمانم که دوستت دارم. اما دوستت ندارم. »
ali
آنجا که پرندگانِ خوش‌نوا می‌خوانند مارها نیز فش‌فش می‌کنند؛ و این درسی که فرا گرفته بود برداشتش را از زندگی پاک تغییر داده بود.
Mohamad Mahdavi
خواهش می‌کنم، خواهش می‌کنم ــ با من منصف نباش، یک کمی مهربان باش، ولو اینکه سزاوار هم نباشم، و به‌نزدم بیا! اگر بیایی حاضرم در میان بازوانت بمیرم! اگر از سر تقصیرم درگذری با کمال میل حاضر به این کارم.
طلا در مس
برای تخفیف وحشتم دستت را بگذار روی این سنگ و قسم بخور که مرا از راه به در نمی‌کنی ــ با زیبایی یا حرکات و اطوارت.»
طلا در مس
واقعا مایه ننگ خانواده‌ها است که دختران جوانشان را طوری بار می‌آورند که از دام و دانه‌ای که اشخاص شریر ممکن است در پیش پایشان قرار دهند هیچ علم و اطلاعی ندارن
طلا در مس
«آه... این فرق می‌کند... عزیز دلم حقیقتش به‌خاطر خیر و صلاح خود تو است! باور کن فقط به‌خاطر خود تو است! من نمی‌خواهم نوید این سعادت بزرگ را به خودم بدهم و قول بدهم که مال تو خواهم بود... برای این که... برای این که مطمئنم و می‌دانم که این کار را نباید بکنم. »
طلا در مس
عظمت زندگیها بسته به جابه‌جاییهای بیرونی‌شان نیست بلکه وابسته به تجارب ذهنی است.
طلا در مس
«گاهی وقتها احساس می‌کنم نمی‌خواهم بیشتر از این که می‌دانم بدانم.» «چرا؟» «برای اینکه چه فایده دارد که بخوانم و بدانم که یکی از افراد یک صف طولانی هستم... و بدانم که در یک کتاب کهنه یکی هم درست مثل من وجود داشته، و من فقط نقش او را بازی می‌کنم؟
طلا در مس
«من هم همین‌طور؛ من هم اغلب همین‌طور هستم. این گرفتاری زنده بودن هم درد بزرگی است... به نظر تو هم این‌طور است؟» «بله آقا، حالا که شما به این لفظ بیان می‌کنید... بله، همین‌طور است.»
طلا در مس
دریافت که روز و تاریخ دیگری هم هست که از بقیه روزها برای او مهمتر است: روز مرگ خودش، آنگاه که همه این زیباییها ناپدید می‌شوند؛ روزی که نادیده و موذیانه در میان سایر روزهای سال کمین کرده است و هر سال که به آن می‌رسد نه علامتی می‌دهد و نه صدایی می‌کند، و با این‌همه همچنان بی‌گمان وجود دارد. این روز چه وقت بود؟
طلا در مس

حجم

۳٫۴ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۵۸۴ صفحه

حجم

۳٫۴ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۵۸۴ صفحه

قیمت:
۲۱۰,۰۰۰
۱۴۷,۰۰۰
۳۰%
تومان