کتاب در جست و جوی معنای زندگی
معرفی کتاب در جست و جوی معنای زندگی
کتاب در جست و جوی معنای زندگی گفتوگو با اندیشهورزان اروپایی چون هانا آرنت، کارل ریموند پوپر، هانس گئورگگادامر، آرتور کوستلر، لشک کولاکوفسکی، هربرت مارکوزه، یورگن هابرماس، ماکس هور کهایمر، مارتین هایدگر و هانس یوناس با ترجمهٔ خسرو ناقد است و فرهنگ معاصر آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب در جست و جوی معنای زندگی
کتاب در جست و جوی معنای زندگی گزیدهٔ چند گفتوگو با بزرگترین اندیشمندان معاصر غرب است.
در گزینش گفتوگوهای گردآمده در این کتاب خسرو ناقد چند اصل را مبنای کار قرار داده است: یکی آنکه تنها گفتوگوهایی را برای ترجمه و انتشار در این کتاب برگزیده که بهلحاظ موضوعی مهماند و اندیشههای اساسی این ده متفکر معاصر را تا حدودی بازتاب میدهند.
گذشته از این، اندیشهورزانی به گفتوگو فراخوانده شدهاند که گرچه همه آلمانی نیستند اما همه آلمانیزبانند یا آلمانیدان. پس پیداست که همه ترجمهها از متن آلمانی صورت گرفته است. ناقد در این کتاب خوانندگان را به آرا و افکار اندیشهورزانی با نظرگاههای متفاوت و گاه حتی مخالف با یکدیگر آشنا میکند و از این طریق، بهگونهای غیر مستقیم، گفتوگویی میان آنان برقرار میکند.
متن گفتوگوهای کتاب پیش رو از منابع گوناگون گردآوری شده است. به این معنا که کتابی به هیچ زبانی در دست نبوده است که دربرگیرنده همه این ده گفتوگو با اندیشهورزان اروپایی باشد.
من فیلسوف نیستم/گفتوگو با هانا آرنت
میدانم که هیچ نمیدانم ـ و این را هم بهسختی میدانم/گفتوگو با کارل رَیموند پوپر
من کمونیستِ بدی بودم/گفتوگو با آرتور کوستلر
انسان فقط با خِرَد زنده نیست/گفتوگو با لِشِک کولاکوفسکی
ما همه جستوجوگریم/گفتوگو با هانس ـگئورگ گادامر
پرورش انسانی نوین امکانپذیر است/گفتوگو با هربرت مارکوزه
انگیزههای همبستگی رنگ میبازند/گفتوگو با یورگن هابرماس
آنچه ما «معنای زندگی» مینامیم از میان خواهد رفت/گفتوگو با ماکس هورکهایمر
فلسفه دیگر به پایان کار خود رسیده است/گفتوگو با مارتین هَیدِگِر
پنجاه سال بعد: پیگفتاری بر گفتوگوی مجله اشپیگل با مارتین هیدگر/خسرو ناقد
به بُروز فاجعه نزدیک میشویم/گفتوگو با هانس یوناس
خواندن کتاب در جست و جوی معنای زندگی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران فلسفه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب در جست و جوی معنای زندگی
«دی ولت: آقای پرفسور پوپر، شما ظاهراً «موفقترین» فیلسوف طی دهههای گذشتهاید. منظورم از «موفقیت» تأثیرگذاری متناسب در گستره عمومی است. روش سنجشگرانه شما، هم در فلسفه علم و هم در عرصه سیاست، آثاری عمیق بجا گذاشته است. نخستوزیران بریتانیا و صدراعظمهای آلمان میگویند که از نظریههای شما آموختهاند. در اساس تمام مباحث نظریه علم بر محور اصولی میگردد که شما بنیاد نهادهاید. حال که به آثار خود نگاه میکنید، در میان آنچه پدید آوردهاید، چه چیزی به نظرتان اساسیتر از همه میآید؟
کارل پوپر: دشوار میتوان به این پرسش پاسخ گفت. بله، موفقیتهای بسیاری نصیب من شده است. چندین دکترای افتخاری به من اعطا شده است و در شماری از فرهنگستانها عضویت دارم. اما من این احساس را دارم (و شاید چیزی بیش از احساس) که کتابهای من بهندرت خوانده میشوند. کتابهایم را میخرند، ولی تنها شماری اندک از خریداران، آنها را میخوانند. بیتردید آثار من در زمینه فلسفه سیاسی، بیش از همه، باعث این توجه و حرمتگذاری شدهاند. اما سیاست در اساس کمتر سبب برانگیختگی من میشود. سیاست، دلبستگی واقعی من نیست. آنچه بیش از همه مورد علاقه من است، طبیعت است و علوم طبیعی؛ در واقع جهان.
با این همه اجازه بدهید تا در ابتدای گفت وگویمان به فلسفه سیاسی بپردازیم. هسته اصلی اندیشههای سیاسی خودتان را در چه میبینید؟
در واقع کار من در این زمینه طرح جدید مسئله بود. در فلسفه سیاسی متداول، مسئله اصلی با این پرسش بیان میشد که: چه کسی باید حکومت کند؟ من پرسش دیگری را جایگزین این پرسش کردم (اما هیچ کس متوجه این جابجایی نشد). پرسش جدید چنین است: چگونه میتوان حکومت را تا حدی زیر فشار گذاشت تا اقداماتی آنچنان بد و نادرست انجام ندهد؟ و پاسخ این پرسش چنین است: از این طریق که بتوان آن را برکنار کرد. اساسیترین اصلِ دمکراسی این است که بتوان حکومت را بدون خونریزی برکنار کرد.
این پرسش که «چه کسی باید حکومت کند؟» بهنظرم نادرست است؛ چرا که پیشاپیش نمیتوان بهطور کامل صلاحیت و کارآیی کسانی را که قرار است حکومت کنند امتحان کرد و محک زد تا بر اساس آن حکومت را در اختیارشان گذاشت. مهم آن است که بتوان آنها را برکنار کرد؛ زیرا از این طریق میتوان وادارشان کرد تا حدودی به نظر مردم و افکار عمومی توجه کنند.
این پرسش که «چه کسی باید حکومت کند؟» (اقلیت خردمند یا اکثریت بیخرد؟) برای افلاطون و تقریباً همه فیلسوفان سیاسی و از آنجمله کارل مارکس مسئله اصلی سیاست بود. مارکس پرسشاش را به این صورت مطرح میکرد: چه کسی باید حکومت کند؟ (سرمایهداران یا کارگران؟) و پاسخ کنونی ما که «دمکراسی» خوانده میشود، در واقع پاسخی است که برای این پرسش درنظر گرفته شده بود؛ زیرا تصور میشود «دمکراسی» بهمعنای «حاکمیت مردم» و «مردمسالاری» است، بنابراین، در پاسخ این پرسش که (چه کسی باید حکومت کند) میگویند: «مردم». اما مردم هیچجا حکومت نمیکنند. قانون اساسی دمکراتیک ما را میتوان بهعنوان پاسخی به طرح پرسشی بسیار معقولتر برای این مسئله متفاوت تفسیر کرد؛ یعنی این پرسش که چگونه میتوان به بهترین وجه از بروز فاجعهای بزرگ جلوگیری کرد؟ (حتی اگر نه با اطمینان کامل).»
حجم
۵۳۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۹۵ صفحه
حجم
۵۳۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۹۵ صفحه
نظرات کاربران
عنوان این کتاب بسیار گول زننده است! کتاب خوبی است اما به هیچ وجه شایسته این عنوان نیست. این کتاب مصاحبه با فلاسفه مطرح معاصر با محوریت فلسفه سیاسی است و حتی به فلسفه احتماعی نیز نمی پردازد. هیچ اشاره